شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران (شارا)- دکتر سید وحید عقیلی؛ دانشیار و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی است. در مصاحبههای قبلی وی، به تألیفاتشان اشاراتی شده است. از دیگر تألیفات عقیلی میتوان به «زبان تخصصی علوم ارتباطات و روزنامهنگاری» انتشارات ثانیه، «تکنولوژیهای کاربردی روابط عمومی الکترونیک» شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و «مبانی روزنامهنگاری» نشر طراوت، اشاره نمود. در مصاحبهی قبلی، دکتر عقیلی دربارهی «جنس افکار عمومی در شبکههای اجتماعی» صحبت کردند و بیان داشتند: «افکار عمومی موضوع بسیار پیچیدهای در مباحث ارتباطی است و فرآیندی جاری است که ما به راحتی نمیتوانیم نقش آن را درک کنیم.» وی در گفتوگوی حاضر، به «چگونگی شکلگیری افکار عمومی در شبکههای اجتماعی» میپردازد.
چگونگی شکلگیری افکار عمومی را در شبکههای اجتماعی و فضاهای مجازی تبیین بفرمایید.
در ابتدا، یک مقدمه بگویم. ببینید ما در مورد اینکه افکار عمومی در جوامع سنتی و جوامع قبل از شبکههای اجتماعی و فضای مجازی چگونه شکل میگیرد، مشکل داشتیم. مشکل ما این بوده که باید تحقیق میکردیم ببینیم که این عوامل چه تأثیری بر شکلگیری افکار عمومی دارند. خانواده، گروههای همسال، گروههای اجتماعی، گروههای اولیه یا ثانویه، گروههای رسمی یا غیررسمی و... اینها قبل از شبکهی اجتماعی و فضای مجازی هستند. در آن زمان هم تعیین تأثیر این شاخصهایی که گفتم روی افکار عمومی، تشخیص خیلی سختی بود. یعنی یک فرد در جامعه ممکن بوده همزمان، هم از رهبران فکری تأثیر بپذیرد و هم از خانواده، هم از دوستانش و هم حتی از همکارانش. تعیین این خیلی سخت است. چرا؟ چون ترکیب آن در افراد فرق میکند. مثلاً اینهایی که بیشتر فرهنگ شفاهی دارند، بیشتر از گروههای اولیه تأثیر میپذیرند و از گروههای ثانویه، یعنی اصناف، کمتر تأثیر میگیرند؛ یعنی افرادی که سطح سواد آنها پایین است و تحصیلات عالیه ندارند معمولاً به صورت افواهی، از کوچه و خیابان و از همکاران خود تأثیر میگیرند و تحت تأثیر این نوع افکار عمومی هستند، چون مطالعه نمیکنند. رسانه نمیخوانند. پس قبل از فضای مجازی و شبکههای اجتماعی پیچیده بوده است. حالا با آمدن فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، قضیه پیچیدهتر از گذشته شده است. چرا؟ شما میخواهید ببینید در حال حاضر در جامعهای که همهی آنها وجود دارد، یک فرد بیشتر تحت تأثیر کدام است برای اینکه یک فکر عمومی را قبول بکند یا رد بکند، به یک فکر عمومی بگرود یا نگرود. آیا شبکههای اجتماعی و مجازی، در آن فضای اجبار و در واقع فشار، او را قرار میدهد که یک مسئلهای را قبول یا رد کند؟ یا همزمان تحت تأثیر دوستانش نیز قرار داشته است؟ یا حتی همسایگان نیز در او تأثیر داشتهاند؟ یا تأثیر والدین هم بوده است؟ خیلی پیچیده است و این بحث را خیلی سختتر میکند. جامعه به جامعه و حتی من فکر میکنم شهر به شهر فرق میکند. بنابراین تأثیر فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بر روی افراد به عنوان عوامل مؤثر شکلگیری افکار عمومی اضافه میشود به مشکلات قبلی. مشکلات قبلی اینکه فرد در پذیرش یک فکر بیشتر تحت تأثیر والدینش است، باورهای مذهبیاش است، اعتقادات دینیاش است، باورهای ملیاش است و یا ترکیبی از آنهاست.
بنابراین برای اینکه بتوانیم به این سؤال جواب بدهیم، میگوییم که جامعهی ما کجاست؟ زمان چیست؟ و مخاطبانی که قرار است افکار عمومی را قبول کنند، چه کسانی هستند؟ سپس میتوان به این سؤال پاسخ داد. مثلاً الآن بحث شکاف دیجیتالی را در نظر بگیرید یا همان دسترسی به اطلاعات از طریق فضای مجازی، در جامعهی ما کدام طبقه بیشتر به آن دسترسی دارد؟ من این گروههای سنی را میگویم شما جواب بدهید. گروه سنی بین 12 تا 16 سال، 16 تا 20 سال، 20 تا 24 سال، 24 تا 28 سال، 28 تا 32 سال، 32 تا 36 سال، این چند گروه را در نظر داشته باشید؛ بعد 60 تا 65 سال، 65 تا 70 سال و... کدام یک از این گروهها دسترسیشان به فناوریهای ارتباطی و شبکههای مجازی بیشتر است؟ احتمالاً خواهید گفت: گروه سنی بین 20 تا 32 سال. پس تأثیر فضای مجازی و شبکهی اجتماعی روی این افراد بیشتر از سنهای پایینتر و سنهای بالاتر خواهد بود.
بعد از آن، میزان تحصیلات و پایگاه اجتماعی افراد را نیز باید در نظر گرفت. بنابراین شما میتوانید مطمئن باشید عامهی مردم هنوز تحت تأثیر شبکههای اجتماعی در فضای مجازی قرار ندارند، بلکه در بین قشر جوان شبکههای مذکور بیشتر نفوذ دارند. مثلاً یکی ایمیلی را دریافت میکند که برایش جالب است و آن را Mail For All میکند. آیا این ایمیل تأثیر میگذارد روی کسی که دسترسی به اینترنت و فضای مجازی ندارد؟ خیر. افکار عمومی در رسانهها، موضوع پیچیدهای است و همچنین تقاطعهای زیادی هم دارد.
مخاطب ما کیست؟ جامعه، جامعهی عامه است یا جامعهی تودهوار؟ نکتهی خیلی جالبی که من به آن معتقد هستم این است که جامعه و مخاطب ما آیا متکی به رسانه هست یا نیست؟ یعنی Media Reliant است یا Media Reliant نیست؟ این خیلی نکتهی مهمی است. من فکر میکنم در حال حاضر، خیلی از تصمیمهای ما در جامعه، تحت تأثیر گروههای اجتماعی و گروههایی است که ما به آنها از نظر ارتباطات بینفردی و شفاهی نزدیک هستیم. مثل اینکه ما بیشتر حرفهای آنها را قبول داریم.
بنابراین علیرغم وجود شبکههای مجازی و شبکههای اجتماعی، تأثیر گروهها، در فضای حقیقی جامعه بیشتر است؛ یعنی خیلی وقتها شما اینها را میخوانید، گوش هم میکنید، تأثیر هم میگیرید، ولی فکر نهایی شما بعد از بررسی و انطباق نظر شما و نظر آنهاست و بعد از بررسی با گروهها، در جامعهی حقیقی بیان میکنید. اما در این خصوص کمترین میزان تحقیق و پژوهش انجام شده است.
نهایتاً میخواهم بگویم که پیچیدگی قضیه این طور بیان میشود؛ تأثیر رهبران فکری بر شکلگیری افکار عمومی یک امر محتوم است. آیا رهبران فکری به صورت حضوری با مخاطبین خود سروکار دارند یا غیرحضوری؟ یک زمان تأثیر رهبران به صورت حضوری بوده است. رهبر فکری در یک جلسه، سخنرانی یا محفل، به صورت رودررو با مخاطبین خود صحبت میکرد و همین رهبر فکری در زمانی دیگر با مقالاتی که در یک روزنامه یا مجلهای خاص مینوشته، با مخاطب خود ارتباط برقرار میکرده است. همین رهبر فکری نیز یک زمانی کتاب مینوشته است. در حال حاضر همهی آنها هستند؛ ضمن اینکه ایمیل، فضای مجازی و شبکههای اجتماعی هم اضافه شدهاند. همین روند، پیچیدگی شکلگیری افکار عمومی را بیشتر نشان میدهد و دلیلش هم این است که ما در مورد تأثیر رسانههای گذشته بر روی افراد مطالعه نداشتهایم و با آمدن رسانههای جدیدتر قضیه پیچیدهتر شده است. مثلاً در ادبیات افکار عمومی ما وجود ندارد که مردم در دههی چهل در تصمیمگیریهای خود بیشتر تابع چه گروه یا رسانههایی بودهاند؛ در دههی پنجاه، شصت، هفتاد و هشتاد نیز همین طور. الآن در دههی نود، نظرات مردم تابع نظرات چه گروه یا رسانههایی است؟ برای این موضوع، دهههای مختلف، جوامع مختلف و پارامترهای مختلف را داریم. پارامترها، دوره به دوره در حال اضافه شدن هستند: کتاب، روزنامه، مجله، رادیو، تلویزیون، ماهواره، فضای مجازی و شبکههای اجتماعی.
برای دورهی کنونی فرمودید در کشور ما هنوز در مورد رسانهی سنتی و الکترونیک تحقیقات لازم انجام نشده بود که رسانههای جدید پا به عرصه گذاشتند، درست است؟
بله، تحقیقات لازم در زمان خودش انجام نشده است. مثلاً ببینید الآن در اوایل دههی نود هستیم، آیا ما اطلاعاتی داریم که بگوییم در دههی شصت، که رادیو و تلویزیون رسانههای قالب بودند، تصمیمگیری مردم توسط ارتباطات بینفردی و شفاهی بوده است یا مثلاً رادیو؟ یا حتی یک عامل دیگری. یعنی کدام عامل بیشترین تأثیر را داشته است؟ این تحقیق در دههی شصت انجام نشده است، در حالی که در دههی هفتاد ماهواره آمده و در دههی هشتاد ایمیل آمد. پس پیچیدگیهای قبلی برای عصر حاضر شدتش بیشتر شده است. مقولههای جدید دوره به دوره بیشتر میشوند و اگر مطالعات لازم صورت نگیرد، ما نمیتوانیم جواب قطعی در مورد تأثیر آنها داشته باشیم. یعنی همین امروز در تهران، شکلگیری افکار عمومی مثل سابق بر اساس باورها، نگرشها، ارزشهای مذهبی و ملی، نقش دوستان است یا ماهوارهها در آن نقش ایفا میکنند؟ یا تأثیر اینترنت و شبکههای اجتماعی بیشتر است؟ نکتهی دیگری که باید روی آن تأکید کنم این است که ترکیب آنها در افراد با هم خیلی متفاوت است.
آیا این مطالعات در کشورهای دیگر انجام شده است؟ چون این مفهوم از اروپا و غرب آمده است قاعدتاً باید روی آن دوره به دوره مطالعات لازم انجام گرفته باشد.
بله، دلیلی هم که من خدمت شما میگویم این است که ببینید علم ارتباطات یا علم افکارسنجی و چیزهای دیگر شبیه این، که در جوامع غربی به وجود آمدهاند و پایگاه آنها در این کشورهاست، مطمئناً تحقیق و مطالعات بیشتری نسبت به دیگر کشورها دارند.
افکار عمومی و سنجش آن موضوع قابل توجهی است که توجه همگان را به خود جلب کرده است. مثلاً مؤسسات نظرسنجی در ایران اگر قبل از انقلاب یک یا دو مؤسسه بوده است، بعد از انقلاب به بیستوسه مؤسسه رسیده است. این افزایش، اهمیت افکار عمومی را نشان میدهد. مطمئناً در جوامعی که فکر مردم قابل اهمیت نیست، تحقیقی نباید انجام شود و اگر تحقیقی هم انجام شود، برای سنجش آستانهی تحمل مردم است، نه اینکه حقیقتاً بخواهند نیاز و تمایلات آنها را بدانند. در واقع افکارسنجی میکنند تا آستانهی تحمل مردم را پیدا کنند.
در بالا اشاره داشتید باید ببینیم جامعه عامه است یا توده. تفاوت این دو در چیست؟
در اوایل دههی 1990، تعریفی از جامعهی تودهوار در برابر جامعهی عامه ارائه شد. جامعهی عامه یعنی همان جامعهی مردم عادی. اما جامعهی تودهوار، که اولین بار تحقیق آن در ایالات متحده صورت گرفت، نشان داد که درست است که جوامع از حالت جامعهی عامه به صورت تودهوار درآمدهاند، اما در جامعهی تودهوار هم مردم به شکل دیگری اسیر رسانهها هستند و اینکه رسانهها چون وابسته به سرمایه، قدرت و قدرتهای ذینفوذ هستند نمیخواهند مردم خیلی هم در واقع در مسائل وارد شوند. یعنی اسم آن آزادی مطبوعات است، ولی سطح آگاهیهای مردم خیلی زیاد نشده است. یکی از خصوصیاتی که در تعریف جوامع تودهوار میگویند این است که تعداد افرادی که سؤال میکنند بیشتر از تعداد افرادی است که سؤال نمیکنند. یعنی تعداد بیشتری از افراد سؤال میکنند، ولی الزاماً تعداد جوابهایی که میشنوند زیاد نیست. به عبارت دیگر، سؤالات خود را طرح میکنند، اما فرصت ابراز عقیده ندارند. از طرفی سازمانها و دستگاهها نیز پاسخهای لازم را به افراد نمیدهند. بنابراین در درازمدت تفاوت چندانی بین جوامع عامه و جوامع تودهوار وجود ندارد. تحرکی انجام شده است و گفتهاند در جوامع تودهوار رسانهها آمدهاند آگاهی و دسترسی به اطلاعات زیاد شده است، ولی نهایت امر این است که جامعهی تودهوار خیلی تفاوت با جامعهی عامه ندارد.
با این صحبتهایی که صورت گرفت، نقطهی اوج و طلایی افکار عمومی در چه جامعهای اتفاق میافتد؟
اگر یک زمانی تلاش سازمانها، دولتها و حکومتها، رسانهها، احزاب و گروههای سیاسی این بود که نوعی کنترل مستقیم روی افکار عمومی داشته باشند، هنوز این موضوع از بین نرفته است؛ اما فکر میکنم یک مقدار کم شده است. امروز این کنترل و تسلط به صورت غیرمستقیم صورت میگیرد. مثلاً شما از راه فرهنگ، سبک زندگی و حتی میتوانم بگویم اقتصاد در کنار فرهنگ، به نحوی میتوانید نگرش افراد را کنترل کنید و گرایشهای جدیدی برای آنها به وجود بیاورید. بنابراین خیلی قضیه پیچیده شده است. فرض کنید در کشوری طغیانی شود و مردم نسبت به قضیهای ابراز نارضایتی کنند. دیگر حکومتها به طور مستقیم وارد عمل نمیشوند و سعی میکنند این حالت پیش نیاید و غیرمستقیم کنترل میکنند. برای مثال، در یک زمانی تئوریهایی داده شد و پیشبینی میشد که بین طبقهی کارگر و سرمایهدار تضادی وجود دارد که منجر به انقلاب خواهد شد و نظام سرمایهداری را از بین خواهد برد (اعتقاد مارکسیستها بر این بود). در اینجا سرمایهداری آمد و یک سری امتیازهایی به طبقهی کارگر داد و اصناف کارگری و اتحادیههای کارگری درست کرد. بیشتر از گذشته حق کارگر را داد. با این کار سعی کرد درگیری به وجود نیاید؛ یعنی آستانهی تحمل کارگر را پیدا کردند و یک سری امتیازات به او دادند و مانع طغیان و عصیان طبقهی کارگر شدند.
در بحث افکار عمومی، که قبلاً بیشتر سیاستمداران و نیز از جنبههای سیاسی، قضیه را کنترل میکردند، امروزه شاید قسمتهای زیادی از آن توسط فرهنگ انجام میشود. یعنی با فرهنگسازی خاص و ورود به مسائل خاص فرهنگی، شما میتوانید روی شکلگیری افکار عمومی کنترل داشته باشید.
از دریچهی نگاه شما، رسانههای فراارتباطی حالت تمرکزگرا دارند یا تمرکزگریز؟ با توجه به توجیهاتی که در مورد هر کدام وجود دارد (تمرکزگرا به خاطر نحوهی ادارهی وسایل ارتباطی و تأثیر بر تمایلات اختصاصی گروهها و تمرکزگریز به دلیل داشتن صفحهی شخصی که هر کس میتواند داشته باشد با علاقهمندی و نیازهای شخصی خود).
پاسخ این سؤال همبستگی دارد به اینکه در کدام جامعه باشید. ولی من فکر میکنم در هر جامعهای تقریباً یک امتزاجی از این دو حالت وجود دارد؛ یعنی آنها هم تمرکزگرا هستند و هم تمرکزگریز. چرا؟ به دلیل ماهیت کانالها و مجراهای موجود. رسانههای دولتی، رسانههای رسمی و رسانههای سنتی که سردبیر دارند، پرسنل دارند، پخش خبر دارند، طرفدار چه چیزی هستند؟ خواهان تمرکزگرا بودن هستند؛ یعنی حالت تمرکزگرا دارند. دوست دارند به صورت رسمی فرآیند تولید و توزیع اخبار انجام شود؛ ولی ما در این عصر، یک مفهومی داریم به نام UGC (User Genarat Content) یعنی «تولید محتوا توسط مخاطب». به عبارتی مخاطب میآید و تولید محتوا میکند. آن رسانههایی که در حال حاضر تمرکزگرا هستند، با این شیوه از تولید خبر مخالفاند. آنهایی که حالت تمرکزگریز دارند ممکن است نسبت به اولویتهای خبری رسانههای رسمی دیدگاه دیگری داشته باشند و از دریچهی نگاه آنها خبر دیگری برجسته باشد که در رسانهی رسمی مثلاً اولویت چهارم و پنجم را دارد. در بحث UGC یا تولید محتوا توسط مخاطب، که مربوط به روزنامهنگاری شهروندی نیز هست، اولویتهای خبری در آنها با اولویتهای خبری سازمانهای رسمی الزاماً یکی نیست. شما به عنوان یک رسانهی رسمی یک برجستهسازی امروز دارید، چینش اخبار شما دارای اولویت است. ولی شهروندان و روزنامهنگاری شهروندی و کسانی که تولید محتوا میکنند در خارج از رسانههای رسمی، شاید بعضی از خبرهایی را جز اولویتهای اول و دوم انتخاب کنند که جز اولویت چهار، پنج یا شش رسانههای رسمی باشد.
بنابراین تولید محتوا خودش بهترین ملاک برای این است که روزنامهنگاری شهروندی به عنوان یک پدیدهی نو در عصر رسانههای فراارتباطی از تمرکز، گریزان باشند. من فکر میکنم کشورهای دنیا تقریباً دارند به این سمت حرکت میکنند. یکی از چالشهای سالهای آینده و دهههای آینده به نظر من همین تولید محتوا توسط مخاطب است.
جامعهی تودهوار که اولین بار تحقیق آن در ایالات متحده صورت گرفت، نشان داد که درست است که جوامع از حالت جامعهی عامه به صورت تودهوار درآمدهاند، اما در جامعهی تودهوار هم مردم به شکل دیگری اسیر رسانهها هستند و اینکه رسانهها چون وابسته به سرمایه و قدرتهای ذینفوذ هستند، نمیخواهند مردم خیلی هم در واقع در مسائل وارد شوند؛ یعنی اسم آن آزادی مطبوعات است، ولی سطح آگاهیهای مردم خیلی زیاد نشده است.
آیا روزنامهنگاری شهروندی و وبلاگنویسی در شکلگیری افکار عمومی و تأثیر بر آن نقشی دارند؟ توضیح بفرمایید.
بله، خود وبلاگنویسی یکی از مظاهر UGC است؛ یعنی محتوای تولیدشده توسط مخاطب و کاربر. وبلاگنویسی و روزنامهنگاری شهروندی در شکلگیری افکار عمومی خیلی مهم است. مفاهیم، مقولهها و اقلام خبری که در UGC است، یعنی محتوای تولیدشده توسط شهروندان، مظاهر رجوع به مسائلی است که میتواند افکار عمومی باشد. یعنی اگر شما یک وبلاگ دارید و در واقع یک روزنامهنگار شهروند هستید، از بین ده تا مقولهای که در کشور امروز مطرح است، مثلاً میآیید A و G را میگیرید. فرد دیگری هم که وبلاگ دارد، میآید C و G را میگیرد، شما دو نفر به هم نزدیک هستید. ولی اخبار در رسانههای رسمی، آن اخبار A، B، C و D که از دروازهبانی خبری رد میشود و برجستهسازی میشود، است و الزاماً با آن خبرهایی که در روزنامهنگاری شهروندی عنوان میشود، یکی نیست. این دو با هم متفاوت است.
بنابراین ما میتوانیم بگوییم روزنامهنگاران سنتی، سردبیران، دبیران رسانههای سنتی و تمرکزگرا، معمولاً نسبت به تازگی و صحت این نوع اخبار (شهروندی) نگران هستند؛ ولی واقعیت این است که تازگی آنها قابل احترام است؛ یعنی مسئلهای را بیان میکنند که مسئلهی معتنابه مردم است. به نظر میرسد مردم بیشتر طرفدار UGCها هستند. ولی به هر حال، تمرکزگراها و کسانی که رسانههای رسمی در دست دارند، فرمولهایی را میدانند و نیز تبلیغات میکنند و از سابقه و اعتبار مرجع برخوردارند و مردم نیز از آنها استفاده میکنند.
تأثیر وبلاگنویسی در جوامع سوم چگونه است؟
مقاومت بیشتر است؛ یعنی اینهایی که رسانههای رسمی تمرکزگرا و دولتی و حکومتی دارند در برابر آن بیشتر مقاومت میکنند. چرا؟ چون میگویند شغل ما تولید خبر است و معمولاً با آن مخالف هستند. ولی پیشبینی من این است که در سالهای آینده تحولاتی ایجاد میشود. همین تلویزیون در ابتدا مقاومت میکرد، ولی علائمی وجود دارد که نشان میدهد در حال پذیرفتن آن است. مثلاً اخیراً شما میبینید که میگویند عکسهای ارسالی بینندگان. همین عکسهای ارسالی ممکن است تبدیل بشود به سوژههای ارسالی و بعد تبدیل بشود به خبرهای ارسالی. حتی شما ببینید تلویزیون در حوزهی فرهنگ، هنر و سینما، سریالهای زیادی درست کرده است؛ سریالهای مذهبی و ملی. اخیراً زیرنویس میکنند: «بینندگان عزیز که برای ساخت سریالهای جدید، ایدههای نو دارند برای ما بفرستند.» این خیلی جالب است. این یعنی چه؟ یعنی مخاطبشناسی، از مخاطب خود میپرسند برای شما چه چیزی جالب است، بگویید تا ما بسازیم. مخاطبسنجی مربوط به سازماندهی و مدیریت رسانه است.
روزنامهنگاری شهروندی واقعاً چه ارتباطی به افکار عمومی دارد؟ چه کسانی مخالف و موافق آن هستند؟ اهداف و نیتها یکی نیست. مثلاً بعضی از نظر حرفهای مخالف آن هستند، چون شغل خود را در خطر میبینند و معتقدند روزنامهنگاری یک شغل حرفهای است و از این رو، با روزنامهنگاری شهروندی مخالف هستند. اما کسانی که در فکر آگاهیرسانی به مردم هستند با آن موافقاند و استقبال میکنند.
کنترل و هدایت افکار عمومی با مشخصههای جدید که رسانههای فراارتباطی پیدا کردهاند در فضای مجازی چگونه خواهد بود؟ با توجه به اینکه افکار عمومی یکی از ابزارهای مورد نیاز قدرتها و حکومتهاست و بحث گرایش و عقیده و باور که در بحث «افکار» از اصطلاح افکار عمومی مطرح میشود.
دیگر کنترلها مستقیم نیست. در حوزهی ارتباطات برای شما یک مثال از تبلیغات میزنم. ببینید یک زمانی تبلیغات مستقیم بود و میگفتند جنس ما را بخرید و از خدمات ما استفاده کنید. مخاطب خسته شد. الآن میآیند میگویند «آب بهداشتی سالم در تابستان رمز سلامتی است.» در حالی که یک شرکت تولید اتومبیل است. یک پیام بهداشتی میدهد و اسم شرکت خود را پایین مینویسد. با این کار، تبلیغ غیرمستقیم انجام میدهد. مخاطب میگوید این شرکت به فکر سلامتی مردم است، پس جنسش هم باید خوب باشد. بنابراین امروزه تبلیغ، تبلیغی است که غیرمستقیم باشد، تبلیغی که اجبار در آن نباشد، زیرا مردم در برابر آن مقاومت میکنند و اگر ما تبلیغ را یک نوع ارسال پیام ببینیم، پیامها یک زمانی اجباری و یکسویه بودند، اما الآن پیامها دوسویه شدهاند. مثلاً ممکن است یک مؤسسه بیاید و بگوید درست است که جنس ما گران است، اما کیفیت دارد. این یک چالش است و مخاطب خوشش میآید و میگوید قبول کرده که جنسش گران است، اما دلیلی که میآورد میگوید کیفیتش بالاست. آن را میخرد. یا مؤسسهی X میگوید درست است که خدمات ما قیمتش بالاست، اما مطمئن است. این مطمئن بودن را اگر اثبات کند، بسیار موفق خواهد بود.
بنابراین تبلیغ مستقیم نیست و من فکر میکنم کنترل افکار عمومی هم مستقیم نیست و غیرمستقیم است. استفاده از فرهنگ، تولیدات فرهنگی و هدایت نگرش مردم در جهتی که رسانههای خاص، شبکههای بینالمللی و آنهایی که وابستگیهای پولی و مالی یا تحت تأثیر و نفوذ گروههای فشار هستند به طور غیرمستقیم افکار عمومی را کنترل میکنند.
یعنی گرایشها و باورهای مردم را آن طور که میخواهند شکل میدهند؟
بله و آن طور که خود میخواهند افکار عمومی را هدایت میکنند. نیل پستمن، که یک اندیشمند ضدتکنولوژی است، میگوید زمانی والدین آن گونه که میخواستند بچههای خود را تربیت میکردند، اما امروزه رسانهها (و منظورش از رسانهها، تلویزیون است، زیرا رسانهی غالب آن زمان بوده است) آن گونه که خود میخواهند فرزندان ما را تربیت میکنند. یعنی با برنامههایی که دارند و آن ارزشگذاریها و چارچوببندی که در برنامهها دارند بچهها را آن طور که میخواهند تربیت میکنند؛ رفاهزده، لذتجو، راحتطلب، خواهان چیزهای آماده بودن و...
بنابراین تکنولوژی امروز کاری را میکند که یک زمانی پدر و مادر خودشان دوست داشتن انجام بدهند. کنترل افکار عمومی هم یک زمانی مستقیم بوده است، ولی الآن غیرمستقیم است. البته این را هم یادآور شوم که خیلی وقتها هست که مستقیم اعمال میشود و سرمایهگذاری عظیمی میکنند که بشود. یک مثال ملموس برای روشنتر شدن مسئله بزنم. زمانی که ایالات متحده میخواست به خانوادهی سلطنتی کویت کمک کند، میتوانست از ورود عراقیها به کویت جلوگیری کند. چند تا ناو در خلیج فارس داشت و در تمام کشورهای حاشیهی خلیج فارس نیز نیرو داشت. خیلی راحت با حرکت ستونهای نظامی عراق و با دیدن آنها از طریق ماهواره میتوانست مانع ایجاد کند. چرا این کار را نکرد؟ چرا اجازه داد نیروهای عراقی وارد کویت شوند؟ برای اینکه در این فرآیند به مردم دنیا بگوید که عراقیها خونخوار هستند، عراقیها را باید شکست داد، عراقیها خائن هستند، ملت کویت ملت ضعیفی است و ایالات متحده تنها منجی است که میآید خانوادهی سلطنتی کویت را از دست عراقیها خارج میکند. به عمد ورود آنها را اجازه داد. در صورتی که میتوانست جلوی این امر را بگیرد و نگذارد که این اتفاق بیفتد، ولی به نفعش بود که این کار بشود. یک جایی هم مستقیم وارد عمل میشود و افکار عمومی را به طرف خودش جلب میکند. اگر یادتان باشد، بعد از اینکه نیروهای عراقی وارد کویت شدند، سازمان افکارسنجی آمریکا یک قرارداد 750 میلیون دلاری با یکی از مسئولین امضا کردند و نظرسنجی شد و مشخص شد که مردم آمریکا مخالف کمک ایالات متحده به نیروهای کویتی و اخراج عراقیها هستند. دو هفته CNN و رسانههای دیگر تبلیغات کردند، گفتند ایالات متحده تنها ناجی این مردم است، ایالات متحده اگر کمک نکند، ملت تحت ظلم از بین میروند، جلوی ظلم دیکتاتورها را فقط ایالات متحده میتواند بگیرد. این تبلیغات که شد، سپس دوباره از همان گروه اول نظرسنجی کردند و آن 67 و 68 درصدی که قبل از تبلیغات مخالف کمک ایالات متحده بودند، بعد از تبلیغات، موافق کمک ایالات متحده برای نجات خانوادهی سلطنتی شدند. حالا این خیلی جالب است که در مورد کمک ایالات متحده به کویت، افکار عمومی را آماده کردند اما در حمله به افغانستان افکار عمومی دنیا اصلاً برایشان مهم نبود. بنابراین بعضی وقتها برای کنترل افکار عمومی، قدرتها، سازمانها و افراد ممکن است به طور مستقیم وارد عمل شوند و سرمایهگذاری کنند و گاهی اوقات خیر.
یکی از مباحث مهم در افکار عمومی، بحث اقتصاد و تبلیغات است. آیا این موضوع در فضای مجازی نقش پررنگتری پیدا کرده است؟ با توجه به شیوههای جدیدی که در این فضاها شکل تبلیغی پیدا کرده است؛ مثل کوتاه بودن، بدون کلام بودن، تکرار در کمترین زمان و...
شبکههای مجازی، همان طور که در بالا اشاره کردم، اگر در آنها سازماندهی خزنده یا غیرخزنده وجود داشته باشد، یعنی نفوذ باشد و با رهبری قبلی، با استراتژی قبلی و با سازوکارهای قبلی این کار را بکند، این در یک جهتی است که میخواهد به اهدافش برسد. این هدف میتواند تخریب یک نفر، تخریب یک نظام و... باشد. ولی اگر در دست خود مردم باشد، در این عادات قرار نمیگیرد. میخواهم بگویم شبکههای اجتماعی یک ابزارند و این ابزار بستگی به این دارد که کاربران آن چه کسانی باشند؟ و آیا کاربرانش به صورت طبیعی و با توجه به نیازهای احساسی، عاطفی و عقلی با هم تماس برقرار میکنند؟ سطح ارتباط آنها عمودی است یا افقی؟ اگر در این شبکهها یکی به صورت عمودی وارد شود، با یک استراتژی قبلی، اهداف سیاسی و اهداف خاصی را دنبال میکند.
بحث اقتصادی این وسط چطور خواهد بود؟
بحث اقتصادی خیلی پیچیده است. بنابراین من فکر میکنم شرکتها و سازمانهای چندملیتی و فراملیتی و آنهایی که پشتوانهی نظام سرمایهداری را دارند (منظورم از سرمایهداری اینجا لفظی است که برای سازمانها و شرکتهایی به کار میرود که تمام فعالیت آنها برای سود است و من به آنها میگویم شرکتهای سرمایهداری؛ یعنی مسائل اخلاقی، انسانی، زیستمحیطی و فلسفهی اخلاقی برایشان مهم نیست. همه چیز سود است.) حتماً از این وسایل ارتباطجمعی به نحو احسن در راه منافع خود استفاده میکنند. یکی از راهها گسترش مصرفگرایی (Consumerize) است؛ یعنی مصرف برای مصرف است، نه مصرف برای راحتی. آنها از وسایل ارتباطجمعی خیلی خوب استفاده میکنند برای تبلیغ مصرفگرایی. دوم تبلیغ نوع خاصی از سبک زندگیرا میکنند. سبک زندگی خاصی که در هر صورت، به کمک تولیدات شرکتهای بزرگ انجام میشود و برای آنها سود به همراه دارد.
یعنی برای افکار عمومی این دغدغه را به وجود میآورند که این نیاز شماست؟
دقیقاً. کار به جایی میرسد که در بحث مصرفگرایی، برخی از این رسانهها طوری تبلیغ میکنند که فرد تا آن برند (Brand) را نخرد و مصرف نکند، احساس آرامش نمیکند؛ یعنی من این جنس را خریدم و مصرف کردم و استفاده کردم، پس الآن وجود دارم. اگر استفاده نکنم، مثل این است که عقب افتادهام. آنهایی که پیش رفتند، کسانی که نگاه خوبی دارند، این جنس را خریدهاند و من که نخریدهام عقب افتادهام. حتی بعضی وقتها در مصرفگرایی و سبک زندگی در این حد کار میشود. من اگر نوع خاصی از این مادهی غذایی را با آن برند خاص نخورم و غذای سنتی بخورم، مثل اینکه عقب افتادهام. در این حد حتی کار میکنند.
آیا بحث تبلیغ و بحث اقتصاد در رسانههای مجازی با رسانههای الکترونیک تفاوت میکند؟
صد درصد. ببینید اینها را باید روی ظرفیتها و میزان سازماندهی که میتوانند داشته باشند، نگاه کرد. مثلاً در حوزهی ایمیل، شیوهای همگانی شده که یک سری اخبار و عکسهای جالب و نکات جالب و یا حرفهای بزرگان و مشاهیر را مینویسند و بین آنها یا آخرش تبلیغ کالا میکنند. این تبلیغ غیرمستقیم است. مثلاً میزان حقوق رؤسای جمهور دنیا را همه دوست دارند بدانند. این ایمیل را باز میکنید و عکس رئیسجمهورها با میزان حقوق آنها آمده است و بعد وسط آن یک کالایی تبلیغ میشود. این یعنی استفادهی ابزاری از رسانهها. آنهایی که این کار را میکنند نیتشان فروش کالایشان است، ولی تاکتیکشان این است که یک سری اطلاعات بدهند که برای من و شما جالب است که آن اطلاعات را رسانههای متعارف نمیدهند یا مثلاً عکسهای خیلی قشنگ و جذاب میگذارند. چشمان ما نیاز به دیدن زیباییهای طبیعت و پرندگان و غروب و طلوع خورشید دارد، وقتی اینها را میبینیم، دوباره بین این تصاویر آگهی تبلیغاتی میبینیم. اما اینکه در بین شبکههای اجتماعی مجازی تا چه حد نفوذ کرده باشند، خودش موضوع بحث است.
حتی در برنامههای ماهوارهای ترکیب آنها با هم فرق میکند. یک سری شصت درصد کلام دارد، بیست درصد تفسیر و سی درصد موسیقی. یک سری هفتاد یا هشتاد درصد موسیقی دارد و دو درصد کلام و بقیه تفسیر است. ترکیب آنها با هم فرق میکند. در واقع ترکیب تبلیغ و برنامهها با هم متفاوت است که آن را با تحلیل محتوایی که میکنیم، چه کمّی و چه کیفی، میتوانیم به دست بیاوریم. مثلاً یک شبکه نسبت به شبکهی دیگر چند درصدش آموزشی است؟ چند درصدش خبری است؟ چند درصدش تفسیر است؟ چند درصد گفتوگو است؟ و چند درصد آگهی دارد؟ این هم موضوع جالبی برای تحقیق است.
آیا شکلگیری فرهنگ ملی، چون ارزشها و هنجارهای اجتماعی برای افکار عمومی و جامعه، در این فضا متفاوت از جامعهی حقیقی است؟ کدام بر دیگری تأثیر بیشتری دارد؟
برنامههایی که ما میسازیم در دو مرحله برگزار میشود. یکی اینکه مخاطب آن کیست؟ دوم تأثیرسنجی آن را ببینیم. الآن یکی از ایراداتی که شاید واقعاً به صداوسیما یا به بقیهی رسانهها وارد باشد این است که با مخاطبسنجی که خود دارند یک سری برنامه میسازند؛ اما اینکه بازخورد بگیرند و ببینند آن کاری که انجام شده است چقدر تأثیر داشته، صورت نمیگیرد. بدون رصد کردن بازخوردها، تحت هر شرایطی، کار را ادامه میدهند. مثلاً فلان روزنامه یک سهمیهی کاغذ دارد، یک سهمیهی فیلم و زینگ دارد و یک سهمیهی ارزی دارد. روزنامهای را به چاپ میرساند، ولی اینکه چند درصد آن برگشتی است و چند درصدش فروش میرود اصلاً فرقی نمیکند. یکی هم هست نه، نظرسنجی میکند و با مخاطبسنجی که انجام میدهد، به تولید محتوای غنی میپردازد و بعد بازخورد میگیرد ببیند چقدر تأثیر داشته است.
در مورد برنامههای فرهنگی و اینکه چقدر تأثیر میگذارد؟ به نظرم تحقیق علمی انجام نشده است. بعضی از ما ادعا میکنند که فیلمهای ارزشی و فرهنگی تولید میکنند. اما آیا مورد قبول مخاطب قرار گرفته است؟ این مهم است. بنابراین قبل از پخش، یعنی تولید، سناریونویسی (در مورد فیلم ارزشی و فرهنگی) و پرداختن به این مسائل یک طرف است، اما بعد از پخش و بازخورد گرفتن، یک طرف دیگر قضیه است. برای همین است که در بعضی کشورها بر حسب اینکه تیراژ یک روزنامه یا میزان بینندگان یک کانال چقدر است تعرفههای آگهیهای خود را مینویسند و این خیلی دقیق است؛ یعنی وقتی شما در این کشورها آگهی خود را به روزنامه میدهید، باید تیراژ آن را بدانید. اگر تیراژش بالا باشد، باید هزینهی بیشتری بدهید و اگر تیراژش کم باشد، پول کمتری میپردازید. ولی در مورد رسانههای ما مشخص نیست. ادعا میشود تیراژ این قدر است یا تعداد بیننده این قدر است، اما در عمل این تعداد نیست. بنابراین بحث مخاطبسنجی خیلی مهم است؛ به ویژه در حوزههای فرهنگی و مسائل اینچنینی. به دلیل اینکه ذات کارهای فرهنگی حساس است و ما بدون نظرسنجی مردم نمیتوانیم صرفاً بگوییم فیلم خوبی ساختهایم و کار خوبی درست کردهایم، جواب نمیدهد.
در پایان اگر مبحثی بود که باید عنوان میکردم و نکردم، بفرمایید.
من میخواهم یک جمعبندی داشته باشم. اینکه اندیشمندان و نظریهپردازان در حوزهی افکار عمومی اقوال و آرایشان در گذشته به خاطر ذات افکار عمومی، یکی نبود. از بین مقولههایی چون رهبران فکری، مذهب، باورهای ملی، منافع شخصی، منافع اجتماعی، احزاب، تربیت، کدام باعث میشود که فرد یک فکری را سلبی یا ایجابی قبول کند یا رد کند، نظرات متفاوت بود. پیچیدگی موضوع به خاطر ذات افکار عمومی، به خودی خود زیاد بود. در سالهای اخیر، به خصوص از دههی 1980 به این طرف که تکنولوژیهای نوین ارتباطاتی و اطلاعاتی آمد، پیچیدگی آن اظهاراتی که وجود داشت و میزان اطمینانی که افراد با آن صحبت میکردند، اینکه مثلاً این عوامل مؤثرترند، کاهش یافت. چون این تکنولوژیها فینفسه پیچیدگیهای عوامل مؤثر بر افکار عمومی را بیشتر کردهاند و ما تا در جامعهی خاصی نظرسنجی نکنیم و افکارسنجی نکنیم، نمیتوانیم عوامل مؤثر بر شکلگیری افکار عمومی را دقیق بگوییم.
به هر صورت، من فکر میکنم افکار عمومی یکی از بینرشتهایترین و میانرشتهایترین رشتههایی است که در حال حاضر در جهان وجود دارد و روی آن کار میشود. خیلی سریع من فقط به چند تا از موضوعاتی که در افکار عمومی این روزها با آن کار میشود اشاره میکنم؛ جامعهشناسی، جامعهشناسی سیاسی، جامعهشناسی وسایل ارتباطجمعی، روانشناسی و روانشناسی اجتماعی. حوزهی علوم سیاسی و زیرمجموعههای آن، روابط بینالملل زبانشناسی، بحث معناشناسی، نشانهشناسی، تحلیل گفتمان، تحلیل گفتمان انتقادی و از همه مهمتر فلسفه و فلسفههای مضاف، جزء حوزههایی محسوب میشود که اخیراً خیلی مهم است. یعنی اینکه بگویید فلسفهی افکار عمومی چیست؟ چرا افکار عمومی دارای اهمیت است؟ این مباحث در حوزهی افکار عمومی در طول سالهای گذشته به شدت اهمیتش بیشتر شده و از بین این رشتهها خود رشتهی ارتباطات اجتماعی است. در این حوزهها تحقیق، پژوهش و کارهای میدانی کردهایم، اما فکر میکنم در افکار عمومی بسیار بسیار کار کم شده است. چون تئوریها و پایههای نظری آن خیلی کار نشده و بومیسازی نشده است و نکتهی مهم اینکه بعضی از الگوهای شکلگیری افکار عمومی که وجود دارد، در کشورهای غربی درست شده و هنوز تحقیقی نشده است که در ایران شکلگیری افکار عمومی بیشتر بر پایهی کدام یکی از این الگوها انجام شده است. آیا این الگوها شمول روی جامعهی ایرانی دارند یا ندارند؟ اگر دارند، این الگوها چه هستند؟ و اگر ندارند، دلیلش چیست؟
تهیه و تنظیم: فاطمه امیراحمدی
پایگاه تحلیلی تبیینی برهان
|