شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران (شارا)- پای صحبت های غلامحسین ملک عراقی نشستیم تا با سرگذشت و برخی کارهای او آشنا شویم. این گزارش بهانه ای است برای معرفی عکاسی که صحنه های نادری را با دوربینش ثبت کرده است.
به گزارش شارا به نقل از تسنیم، من با تجربه و عکاسی کردن عکاسی را یاد گرفتم. این سخن پیرمردی است که بیش از 60 سال از زندگی خود را در راه هنر عکاسی نهاده است. از خاطره هایش می گوید. از این که در این راه چه سختی هایی کشیده است. ملک عراقی، هم در روزنامه ها کار کرده و هم در شرکت های دیگر. از هر چیزی که سخن می گوید با صلابت و راحت بیانش می کند، اما به همسرش که می رسد اشک و گریه امانش نمی دهد. صدایش می لرزد و از عشق به همسرش می گوید. همسری که چند سالی هست که او را تنها گذاشته است.
در گنجینه عکس های ملک عراقی چیزهایی را می بینی که باور کردنشان واقعا سخت است. محله هایی از تهران را عکاسی کرده که تنها چند درخت دارد و یا بیابانی بی آب و علف است. همه این ها از اسناد تاریخ ایران محسوب می شوند. اسنادی که هنوز در هیچ کتابی به چاپ نرسیده اند.
دیدار با غلامحسین ملک عراقی با همت موسسه هنرمندان پیشکسوت فراهم شد. این موسسه بعد از گذشت سال های بسیاری از فعالیت هنری ملک عراقی به دیدار او رفت تا ارجی بر همت و فعالیت های او بگذارد. در این دیدار پای صحبت های غلامحسین ملک عراقی نشستیم تا با سرگذشت و برخی کارهای او آشنا شویم. این گزارش بهانه ای است برای معرفی عکاسی که صحنه های نادری را با دوربینش ثبت کرده است.
آغاز کار
از سال 1343 تا 1362 برای شرکت هواپیمایی ایران ایر کار می کردم. چون کارکنان هواپیمایی را دوست داشت، شب و روز مشغول کار کردن برای این شرکت بودم. از صبح ساعت 5 به فرودگاه می آمدم و از شخصیت های معروف کشور که با این شرکت هواپیمایی مسافرت می رفتند، عکاسی می کردم و بلافاصله برای ظهور و چاپ عکس ها اقدام می کردم. شرکت هم این عکس ها را در اختیار روزنامه ها قرار می داد.
من 60 سال برای مطبوعات کار کردم. در بزرگترین مجلات پیش از انقلاب هم چون «امید ایران» و «سیاه و سفید» و «فردوسی» کار کردم.
عملگی هم کردهام
من در زندگیم کارگری هم کرده ام. پیش از کودتای 28 مرداد من کارمند کارخانه مهمات سازی بودم و بعد از کودتا من را اخراج کردند. در آن زمان یک سال بود که ازدواج کرده بودم و مجبور برودم برای گذران زندگی به کارگری رو بیاورم. یکی از دوستانم که مهندس بود همیشه من را همراه خود به سر پرویه هایش می برد. در بسیاری از پرویه هایی که می رفتیم کارگرهایی حضور داشتند که چهره ها و وضعیت آراسته ای داشتند؛ بعدها فهمیدم که این افراد کارمندان یا معلم های دولت بوده اند که بعد از کودتای 28 مرداد اخراج شده اند و برای امرار معاش مجبور به کارگری بودند.
آغاز کار در مطبوعات
از همان اوایل بچگی با یک دوربین فانوسی کار می کردم و از همان ابتدا به عکاسی علاقه مند بودم. در جریان ملی شدن صنعت نفت، علاقه مند به فعالیت های سیاسی شدم. در آن زمان 30 تومان هزینه کردم تا بتوانم یک دوربین عکاسی داشته باشم. 15 تومان این پول را هم از یکی از دوستانم قرض گرفته بودم. در آن زمان روزنامه «پرخاش» طرفدار مصدق و دفترش در خیابان فردوسی بود. من هم با این روزنامه آشنا شدم و برای این روزنامه عکاسی کردم.
در کنار این کار برای روزنامه «به سوی آینده هم» از متینگ های آن زمان عکاسی می کردم.
در آن زمان بیشتر عکاس ها برای روزنامه های کیهان و اطلاعات کار می کردند. هر کدام از این روزنامه ها 5 یا 6 عکاس داشتند.
البته من هم زمان در شرکت هواپیمایی هم کار میکردم و از عکاسی مطبوعات درآمد چندانی نداشتم.
رفتن به ایران ایر
یک روز از طرف شرکت قرار شد که به فرودگاه بروم و از فیل ها عکاسی کنم. این فیل ها قرار بود با هواپیما وارد ایران شوند. در آن مراسم عکاس های کیهان و اطلاعات هم بودند. مدیر روابط عمومی شرکت ایران ایر از من خواست تا برخی از عکس ها را در اختیار ایشان قرار دهم. من هم این کار را کردم و در حدود 7 فریم از عکس ها را برایشان چاپ کردم. روابط عمومی این شرکت هواپیمایی آقای کلهر بود. ایشان از عکس های من خوشش آمد و همین مسئله زمینه کار دائم من را در این شرکت هواپیمایی فراهم کرد.
تا سال 1357 درآمد خوبی در شرکت هواپیمایی داشتم. با این که بعد از انقلاب میزان درآمدم از فرودگاه کم شده بود اما هر گز نتوانستم شرکت هواپیمایی را ترک کنم. طی سال های بسیاری که در آنجا کار می کردم، به همه کارکنان هواپییمایی علاقه مند شدم. به همین دلیل هرگز نتوانستم کار کردن در این شرکت را کنار بگذارم.
مهمترین ویژگی این هواپیمایی صداقت و درست بودن کارکنانش بود. افرادی که در آنجا کار می کردند از همه اقشار بودند. هیچ مرزی بین کارکنان وجود نداشت و هر کسی با هر دیدگاه و عقیده ای که داشت، به راحتی و به دور از هر گونه حاشیه ای کارش را انجام میداد.
آزادی مطبوعات
در زمان شاه روزنامه ها و مجله ها با سانسور بسیاری منتشر می شد. دو ماه مانده بود به انقلاب اسلامی یعنی در زمان شریف امامی، که روزنامه ها فضای بازی را تجربه کردند. تا 3 سال پس از انقلاب هم همین فضای باز در مطبوعات وجود داشت.
من هیچ وقت بیمه نداشتم و هرگز هم از جایی بازنشسته نشدم. در شرکت هواپیمایی که کار می کردم هرگز استخدام رسمی نشدم. البته پسرم در ایران خودرو کار می کند و از طرف او بیمه درمانی دارم. تنها شانس من در زندگی؛ زنم و بچه هایم بودند. یک پسر و دو دختر دارم.
بهترین عکس زندگی
بعد از زلزله. شب با خبرنگارمان رفتیم بوئین زهرا. وقتی رسیدیم از دیدن صحنه هایی که دیدم خیلی ناراحت شدم. در یکی از محله ها، خبرنگارمان در گودالی بود و به من گفت ملک عکس بگیر! من هم شاتر را زدم. خبرنگارمان گفت: بهترین عکس زندگیات را گرفتی. آن زمان من متوجه نبودم چه صحنه ای را ثبت کرده ام. بعد که به تاریکخانه رفتم و عکس را چاپ کردم تازه فهمیدم که چه صحنه دردناکی را عکاسی کرده ام. مادری در حال شیر دادن به بچه اش بود و در همان حال آوار بر رویش فرو ریخته بود.
آنچه از عکسهای عراقی مانده است
مقداری از نگاتیوهای عکس های هواپیمایی از بین رفتند اما دیگر نگاتیوها و عکس ها همچنان در دسترس است. با آمدن عکاسی دیجیتال، عکاسی مُرد. الان بر روی هر عکس کارهای بسیاری انجام میدهند.
در پایان این دیدار «کار اندیش» معاون اداری مالی وزیر فرهنگ تلفنی با ملک عراقی سخن گفت و جویای احوالات او شد. یکی از صحبت های دردناک این عکاس 90 ساله این بود که در 30 سال گذشته هیچ کدام از مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سراغی از او نگرفته اند.
|