شبکه اطلاعرسانی روابطعمومی ایران (شارا)-|| امروز پنج صفت را برای روابطعمومی تشریح خواهم کرد. در همه دنیا هم همینگونه است. اولا روابطعمومی باید بتواند تحلیلگر باشد. تنها دانایی کافی نیست. من بعنوان یک کارگزار روابطعمومی باید بتوانم عناصر دانش را تحلیل کنم. من باید سواد اطلاعاتی پیدا کنم. من باید وارد دادهها شوم. این کافی نیست که من بگویم بزرگترین کوه ایران دماوند است و دومین قله مرتفع دناست و غیره و غیره، مهم، روابطعمومی تحلیلگر و اندیشمند و اندیشه ورز است. اینجاست که می توانم تبحر داشته باشم.
نکته دوم اینکه سازماهندگان دنیای امروز در هزاره سوم زیادند ولی یکی از مهمترین سازندگان دنیا، روابطعمومیها هستند. روابطعمومی مسئول است بتواند سازمان را به اوج برساند. سازمان را به دنیای جدید نزدیک کند. سازمان را با مخاطبانش آشتی دهد و آشنا سازد. به حق می توان می گفت مسئولیت بزرگی بر عهده ماست.
نکته سوم موضوع روابطعمومی هوشمند است. آنها نه تنها امروز را می بینند بلکه استراتژی را نیز در نظر می گیرند. دنیای بعد از این را، دنیای 10 سال بعد را هم در نظر دارند. این سازمان، این کشور، 20 سال آینده چگونه خواهد بود؟ اسیر آنیت و اسیر روزمرگی نیست. همچنان که امروز را می بیند، آینده دور و فرداهای دور را هم می بیند.
روابطعمومی علمی از دیگر صفات این نهاد بهشمار میرود. کار هر کسی نیست. روابطعمومی یک دانش بزرگ و اساسی است. دانش فاخر است که می تواند با اندیشهی آدمها سرو کار داشته باشد. سلامت اندیشه را تامین کند. ما هیچ تردید نداریم که سلامت جسمانی بسیار مهم است. پزشکان ما کارهای بزرگی می کنند ولی نباید فراموش کرد مگر می شود انسان هایی داشته باشیم که از نظر جسمانی سالم باشند اما از نظر روانی دچار خرافه ها و تعصبات و غیره و غیره باشند؟ بنابراین روابطعمومی جایگاهش در درون آدم ها و در ذهن آدم هاست. روابطعمومی بعنوان یک دانش فاخر در عرصه جهانی مطرح است و مهارت های زیادی هم دارد.
تولید شبکههای انسانی از جمله همین مهارتهاست. ما انسان های منفصل را آرام آرام به هم وصل می کنیم. متصل شان می سازیم. تا زمانی که ما نبودیم، هر کسی یک چیز میگفت. برخی هم دچار تعصبات خودشان بودند. یا حتی روایات پیچیده و پراکندهای که نظیر شایعات، آدمها را تحت تاثیر قرار میدهد. اینک شما می توانید شبکه انسانی تولید کنید. اندیشه انسان ها را به هم نزدیک کنید. اطلاعاتی را به آنها بدهید که انسان ها می توانند با این اطلاعات زندگی شان را مجتمع کنند.
شبکه انسانی تولید می کنید و چه بهتر از این که دنیای متفرق، دنیای پراکنده و دنیای شایعات را شما ناپدید می سازید. این شما هستید که یکپارچگی جامعه را تامین می کنید. شما دانش و دانایی را از انحصار بیرون می آورید. دانایی متعلق به همه آدمیان است و فرصت دانستن باید در اختیار همه مردم باشد. چرا نباید یک بچه سراوانی هم فرصت دانستن پیدا کند؟ بنابراین عدالت دانایی، فرصت دانایی و دانا شدن را به همه انسان ها می بخشید که کار خیلی خیلی بزرگی بشمار میرود.
یکی از کارهای بزرگی که شما انجام می دهید و شاید کمتر دیده شده باشد، "غربت زمانی" است. شما انسان ها و سازمان را به زمان جدید می آورید. با زمان جدید آشنایشان می سازید و از غربت زمانی دورشان می کنید. غربت زمانی آفت خیلی بزرگی است. هم برای انسان و هم برای سازمان. چنانچه من با دنیای جدید ارتباط پیدا نکنم حتما پیر واقعی می شوم. نه تنها پیر جسمانی بلکه پیر روحی هم می شوم. آن وقت مرا مسخره خواهند کرد. عقیده هایی را مطرح می کنم که برای سال های قبل است.
تجربه های گذشته خود را همیشه و همواره به یاد می آورم و دیگر آدم دنیای امروز نیستم. یکی از زیباترین جملاتی که من در نهج البلاغه دیدم و تعجب هم کردم این بود که حضرت می فرمایند "فرزندان خود را برای زمانه خاص آنها تربیت کنید" مبادا غافل شویم. هر زمانی اقتضائات خاص خودش را دارد. نباید غریبه شویم با سازمان و با خودمان. مبادا بیگانه از زمان خود زندگی کنیم. این شما هستید که سازمان ها را، انسان ها را، به دنیای جدید، به زمانه جدید و به اقتضائات جدید واردشان میسازید.
شرکت خودروسازی فورد آمریکا شرکتی عظیم و تاریخی است. بنیانگذار ماشین سازی در جهان است. اما از زمان غافل شد و همچنان به ساخت و تولید ماشین های بزرگ ادامه داد. زمانه عوض شده بود، بنزین گران شده بود، مردم راه های دورتری را طی می کردند، مصرف بنزین بیشتر شده بود و در نتیجه ماشین های ژاپنی آمدند و جایشان را گرفتند. از عجایب روزگار بود که شرکت فورد ورشکست شد و اوباما به او پول داد تا از ورشکستگی نجات یابد. عجیب بود که یک شرکتی به آن عظمت ورشکست بشود. چرا؟ زیرا روابطعمومی قوی نداشت. این یک مثال بود.
با دوستان به یک بانک رفتیم. دیدم آدم های قوی و مسلطی در روابطعمومی بانک حضور دارند و از سجایا و ویژگی های ممتازی برخوردارند. به مدیران آنجا گفتم بنده هیچ پیامی برای شما ندارم. سازمان شما، سازمانی قوی خواهند ماند، آینده سازمان شما قوی و توانا خواهد بود. با وجود آدم های قوی که در روابطعمومی خود دارید و قدرشان را باید بیشتر بدایند. روابطعمومی نباید در یک اتاق کوچک در گوشه ای از سازمان باشد بلکه باید کنار سازمان و کنار مدیر باشد. مدیر هر روز باید با او در ارتباط باشد. زیرا روابطعمومی است که او را با دنیای جدید و با ذائقه مشتریان نزدیک می سازد.
مسئله "آشتی با خویشتن" نیز مقوله ای عجیبی است. آیا ما با خودمان آشنی هستیم؟ نه ! در بسیاری از موقع ما با خودمان بیگانه ایم. یعنی من چیزی را می گویم که در اندیشه ندارم. این پاره پاره شدن انسانی است. انسانی در مقابل من قرار گرفته است که دلش یک چیز می گوید عقلش یک چیز می گوید و بیانش یک چیز دیگر. این مسئله یک بیماری ذهنی است و از بیماری های اجتماعی بشمار می رود. مثالی ساده در این باره بگویم. ناصرالدین شاه روزی از حرمسرا بیرون آمد و گلی را نقاشی کرد. درباریان هریک چیزی درباره نقاشی شاه گفتند. اولی گفت چنین گلی در طبیعت و روی کره زمین وجود ندارد.
دومی گفت این گل فقط در بهشت است و سومی کاغذ نقاشی را بو کشید و گفت عجب گل خوش بویی. آیا اینها واقعا به حرف هایشان اعتقاد قلبی داشتد؟ خیر. این اصلا گل نبود اما آدم هایی که با خودشان آشتی نیستند و با خودشان غریبه اند، مدام نگران است و با خود می گوید مبادا خود واقعی ام دیده شود. مبادا من را ببیند. ذهن و قلب شان یک چیز است و بیانشان چیز دیگریست. روابطعمومی این اخلاص را دارد که سازمان را آنگونه که هست به دنیا معرفی کند و بعد آدم هایی دنیا را نگاه می کند، اندیشه ها یشان را جمع می کند و برای حفظ سازمان و فردای سازمان، سازمان را به خواست مردمان نزدیک می کند.
مردمی که از سازمان شان حمایت می کنند و سهم سازمان را رست می خرند به این سازمان اعتقاد قلبی باید داشته باشند. انسان ها با خودشان با اندیشه هایشان و قلب شان باید در آشتی باشند. بنابراین شما بعنوان کسانی که می توانید معماران ذهن آدمیان باشید، باید ذهن شان را به دنیای جدید نزدیک کنید. سالم سازی ذهن ها را انجام دهید.
یکی از شقوق مختلف سلامت ذهن، آشتی با خویشتن است ملاحظه می کنید که شما چقدر نقش اساسی دارید و تولید شناخت و تولید جهانی دیگر. ما زمانی که جهان را نمی شناسیم دارای اندیشه ای هستیم و زمانی که دنیا را شناختیم دارای اندیشه جدید دیگری هستیم. شما کارگزاران شناخت و کارگزاران دانایی هستید که جهان واقع را تغییر می دهید. مثالی برایتان می آورم. سال ها پیش ما در باره گداها تحقیق می کردیم. شما وقتی آدم گدایی را می بینید می گویید این گدا چقدر کثیف است بیمار است و تحقیرآمیز و با نگاهی خاص به او می نگریم. حتی در حد تنفر. خانمی را معرفی کردند برای مصاحبه که اسمش لیلا بود. گفتند او سمبل همه گدایی و تکدی گری و اعتیاد و روسپی گری و دلالی روسپی و کلکسیونی کامل برای مصاحبه است. وقتی در ماشین نشست بوی تنفر می داد.
بوی خوبی نبود. کنار من هم نشست. جا نبود. طبیعی بود که آدم فاصله می گیرد. ما یک ماه تمام هر روز با لیلا مصاحبه و گفتگو کردیم. ملاحظه کردیم لیلا گدا متولد نشده بود، لیلا روسپی متولد نشده بود، لیلا معتاد متولد نشده بود، ژن اعتیاد در لیلا نبود، این لیلا را سیستم اجتماعی ما لیلا کرده بود. یعنی آدمی که پدرش مرد، مادرش مرد، تنها بود و ازدواج های نامطلوب کرد و در داخل خانواده ای که با مردی ازدواج کرده بود، فرزند آن مرد به او تجاوز کرد و امثالهم. ناچار فرار کرد. حالا یک لیلای دیگر برای ما متولد شد. این لیلا بوی بد نمی داد.
روابطعمومیهای ما وقتی شناخت ایجاد می کنند، وقتی سازمان را درست معرفی می کنند، شما این سازمان را کامل و جامع میبینید. اعماق این سازمان دیده میشود. حالا میتوانید با سازمانتان همدلی کنید. اگر نقصی و ضعفی وجود دارد میتوانید بگویید بله این به این خاطر است که اینگونه شده است. تقصیر مدیرعامل هم نبوده است، تقصیر زمانه است. کالا اگر گران شده است بخاطر افزایش قیمت بوده است. اینجاست که شما می توانید یک جامعه متشکل، همگن و همدل و اما با شناخت ایجاد کنید. این شما هستید که می توانید این شناخت را ایجاد کنید.
یکی از کتاب هایی که خیلی آن را دوست دارم و هر شب نگاهی به آن میاندازم کتاب "فاتحان" نام دارد . می گوید اگر سربازی را دیدید در داخل جبهه جنگ و خواستید او را بکشید، کمی فکر کنید. کمی با او گفتگو کنید، می بینید که او نیز زن و فرزندی دارد. نامه ای که در دستش هست بچه هایش برایش نوشته اند. آن وقت آیا حاضر می شوید که او را بکشید؟ نه. این شناخت است. شناختی که شما را از بند خودتان آزاد می سازد. از خودتان از تعصباتتان، از اندیشه های پیشین تان، و بعد با واقعیت ها زندگی خواهید کرد و جهان واقع همان جهان شناخت است. این کار بزرگی است که شما می توانید انجامش دهید.
در حال حاضر از وضعیت روابطعمومی ایران راضی نیستیم. این صفات پنچگانه را که عرض کردم باید داشته باشیم. روابطعمومی رهبر، نویدبخش و موثر. باید بتواند استاندارد بشود. هرکسی نباید به روابطعمومی راه یابد. متخصصان روابطعمومی باید ورود کنند. بهناچار باید اقداماتی انجام داد. اولین اقدام توسط خود شما باید صورت پذیرد. این شماها هستید که عصر جدید را باز می کنید و بایست خودتان روابطعمومی را جا بیاندازید برای تاریخ ایران. یک گروه ما معلم ها هستیم که با افتخار می گویم بزودی دوازدهمین جلد ارتباطات رونمایی می شود و به آن را به بازار عرضه می کنم. ما تلاش مان بر این است که روابطعمومی امری عادی و عامی نباشد. بعنوان دانش تخصصی شناخته شود. نشریه ای به نام نشریه ارتباطات و فرهنگ را برعهده گرفته ام که در آن مقالات روابطعمومی و ارتباطات را منتشر می کنیم.
از همه اصحاب دانایی و دانش دعوت می کنیم در این مجله شرکت کنند. نماد و سمبلی است که می توان در آن حضور داشت. نشریه ای که به اعماق جامعه می رود و به دست صاحبان قدرت می رسد. امیدوارم روابطعمومی بتواند زبان خاص خودش را داشته باشد. همانطور که جامعه پزشکان زبان خاص خودشان را دارند ما نیز باید زبان خاص خودمان را پیدا کنیم. در همین چند دقیقه صحبت من ملاحظه کردید چقدر زبان در آن وجود داشت. مفاهیمی نظیر مفهوم آزادگی از خویش. شما در مقابل خود آدمی را دارید که دچار تعصب است و حالا می خواهد چیزهایی را رها کند. از تعصب از خرافه. رهایی انسان از خویش.
شما این انسان آزاد شده از خویش را در مقابل واقعیت شناخته شده قرار دهید. چرا که این انسان حالا آماده واقعیت پذیری است عمق واقعیت را باید به او شناساند. اسم این را مجموعه دوگانگی گذاشته ام. شما گاهی با انسان ها و سازمان هایی مواجه می شوید که دچار پارگی درونی است دچار آناتومیسم است. شما وقتی به بالین سازمان می روید بعنوان یک پزشک باید بتوانید بگویید این سازمان چه بیماری هایی دارد با کلماتی که خودتا بکار می برید. با مفاهیمی که خودتان بدان مسلط هستید. با کلمات دانش خودتان.
من سپاسگزار خدا هستم و سپاسگزار بندگان خوب خدا. کسانی که راهبر روابطعمومی در ایران هستند و نظیر دکتر باقریان و دوستانشان کار می کنند در این حوزه. روابطعمومی را عزیز می دانیم. روابطعمومی برای ما یک واقعیت ممتاز و یک دانش ممتاز است. من که از سال 42 در سوربن فرانسه اولین کتابم را با عنوان "عقاید قالبی در ارتباطات انسانی" تا هم اکنون بطور مستمر ادامه دادهام. زیباست روابطعمومی. قدرش را باید بیشتر بدانیم و این قدر را به جامعه معرفی کنیم. جامعه بدون روابطعمومی به هزاره سوم نخواهد رسید. روابطعمومی بعنوان یک دوست و مونس هر شب و روز من است. سخنان نازیبای خودم را با شعر زیبای حافظ، زیبا می کنم که وصف حال اینجانب است:
من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمیکنم
باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور
با خاک کوی دوست برابر نمیکنم
........
حافظ جناب پیر مغان جای دولت است
من ترک خاک بوسی این در نمیکنم
سخنرانی پروفسور باقر ساروخانی پدر جامعهشناسی ارتباطات ایران در جمع مدیران و کارشناسان روابطعمومی سازمانها، دستگاههای حاضر در مراسم، سخنرانی ویژهای (روابطعمومی و شناخت)/ 25 تیر 1401
|