شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران (شارا)- در جهان رسانهها نیز مانند بسیاری از حیطههای دیگر، گسستگی و وقفه آشکاری در تاریخ فعالیتشان دیده میشود و میتوان خط سیر رسانهها را به ۲ دوره متمایز تقسیم کرد؛ قبل از انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۱۶ ایالات متحده آمریکا و پس از آن.
روزنامهنگاران حیطه تکنولوژی که تحولات فیسبوک را پوشش میدادند، وظیفه داشتند آنچه را پیش از انتخابات، در جریان انتخابات و پس از آن رخ داد، مورد بررسی قرار دهند و به آن بپردازند. گزارشگران کوشیدند جهتگیریها و گرایشهای غالبا لیبرال خود را نادیده بگیرند و با مشاهده و بررسی اقدامات بیسابقه ترامپ ببینند سال2016 چگونه در حیطه اینترنت میگذرد.
تمام بخشها و عناصر این مبارزات آشفته و آشوبگونه در عرصه دیجیتال توسط ما (Atlantic) و سایر رسانهها گزارش شده است: قدرت عظیم فیسبوک در انتشار اطلاعات سیاسی، تعصباتی که از سوی حوزههای رسانهای مختلف دامن زده میشد، مصیبت فزاینده «فریبها»ی مجازی و سایر اشکال اطلاعات گمراهکنندهای که میتوانست توسط همین شبکهها و سازمان عملیات اطلاعاتی روسیه انتشار یابد. اما هیچکس نتوانست تحلیلی ارائه کند که در آن، تمام این سرنخهای مختلف با هم بررسی شده باشد. بحث آن نیست که این داستان فرضی کامل، نتیجه انتخابات را تغییر داد.
مشکل واقعی برای تمام گرایشهای سیاسی، در واقع فهم مجموعه شرایطی است که به پیروزی ترامپ انجامید. زیربنای اطلاعاتی دمکراسی اینک فرسوده و تضعیف شده و هیچکسی با دقت شرح نمیدهد چگونه چنین اتفاقی روی داده است.
ما دستکم از سال2012 میدانستیم که فیسبوک، نیروی قدرتمند و غیربیطرفی در عرصه انتخابات سیاسی محسوب میشود. آن سال، تیم تحقیقاتی مشترکی از دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در سندیگو و خود فیسبوک، به هدایت جیمز فولر نتایج مطالعه خود را در مجله Nature منتشر کرد که در آن استدلال شده بود، گزینه [موقتی] «من رأی دادم» در صفحه این شبکه اجتماعی، موجب افزایش اندک اما قابل توجه شمار رایدهندگان عمدتا جوان، در انتخابات ریاستجمهوری سال 2012 شده است.
نتیجهگیری گزارش سال2012 ربکا روزن نیز تحت عنوان «آیا فیسبوک موجب شد دمکراتها دست بالا را در انتخابات داشته باشند؟» حاکی از آن بود که پیام انتخاباتی آن زمان فیسبوک، یعنی «برای رایدادن از خانه بیرون بیایید»، میتواند عامل مهمی در کشاندن بخش عمدهای از رایدهندگان جوان به پای صندوقهای رایگیری در انتخابات عمومی آن سال محسوب شود.
به گفته فولر، «حتی این امکان وجود دارد که فیسبوک نقش اصلی و قطعی را در افزایش شمار رایدهندگان جوان ایفا کرده باشد». و از آنجا که درصد بالاتری از جوانان، در مقایسه با بقیه جمعیت، به حزب دمکرات گرایش دارند، میتوان گفت پیام فیسبوک به دمکراتها کمک کرده است.
در ژوئن سال2014، جاناتان زیترین، محقق حقوق در دانشگاه هاروارد مقالهای در نشریه «نیوریپابلیک» منتشر کرد تحت عنوان «فیسبوک میتواند نتیجه انتخابات را تعیین کند، بدون آنکه کسی بهعلت آن پی ببرد». در آن مقاله، توجه خواننده به این موضوع جلب شده بود که فیسبوک میتواند به شکلی گزینشی موجب کاهش شمار رایدهندگان شود.
البته فیسبوک منکر این تأثیرگذاری بود. یک سخنگوی این رسانه اجتماعی در آن زمان گفت: «رایدادن یک ارزش محوری دمکراسی است و ما بر این باوریم که حمایت از مشارکت شهروندی، کمک بزرگی است که میتوانیم به جامعهمان کنیم. ما بهعنوان یک شرکت، بیطرفیم. ما هرگز از محصولاتمان بهگونهای که بر نحوه رایدادن مردم تأثیر بگذارد، استفاده نکردهایم و نخواهیم کرد». اما فیسبوک، دستکم بهصورت ناخواسته چنین تأثیری دارد.
گرچهبراساس شواهد بسیاری، توانایــــی فیسبوکبرای تأثیرگذاری بر انتخابات دستکم از نیم دهه پیش از پیروزی ترامپ آشکار بوده است، بیشتر نویسندگان- ازجمله خود من- به جای تمرکز بر انسجام و صحت انتخابات، مشکلات انتخاباتی بسیاری را که فیسبوک بهوجود میآورد، عجولانه در دلنگرانیهایی مانند حریم خصوصی، نظارت [دولت بر شهروندان]، ایدئولوژی تکنولوژی، رقابت صنعت رسانه یا تأثیر روانی رسانههای اجتماعی، جای دادیم و از آنها غافل ماندیم.
همین دیدگاه در مورد خود دستاندرکاران فیسبوک وجود داشت. آنتونیو گارسیا مارتینز که آن زمان بخش آگهیهای هدفمند فیسبوک را هدایت میکرد، نوشت: «اگر در بحبوحه انتخابات ریاستجمهوری 2012 و درحالیکه ما راههای پیچیدهتری را برای کسب درآمد از دادههای فیسبوک بررسی میکردیم، به سراغ من میآمدید و میگفتید عوامل روسیه، آگهیهای فیسبوک را با هدف تضعیف دمکراسی ایالات متحده خواهند خرید، به شما میگفتم منبع این ادعای مضحکتان چیست».
نکته اصلی درباره فیسبوک این است که میتواند آنچه را شما میخواهید در اختیارتان بگذارد. یک صفحه را لایک میکنید، مطالب بیشتری از آن صفحه در برابرتان قرار میگیرد؛ یک گزارش را لایک میکنید، گزارشهای مشابه دیگری در معرض دیدتان قرار میگیرد؛ با یک شخص بیشتر تعامل دارید، بهروزرسانیهای بیشتری از وی دریافت میکنید. مبنای عملکرد خوراکخوان خبری فیسبوک، لایکهای شماست؛ اظهارنظرتان درباره موضوعی و بهاشتراکگذاشتن مطلبی.
بهاشتراکگذاشتن اهمیت بیشتری نسبت به اظهارنظر دارد و هر دو مهمتر از لایککردن محسوب میشوند، اما در کل، هرچه واکنش بیشتری نسبت به یک پست داشته باشید، احتمال دریافت موارد مشابه آن در خوراکخوان خبری شما بیشتر خواهد شد. 2هزار نوع داده، در ساختار درک ماشینی فیسبوک هضم میشود تا چنین پیشبینیهایی در مورد شما صورت گیرد. از دید این ساختار، موفقیت یعنی پیشبینی آنچه شما لایک میکنید، درباره آن نظر میدهید یا آن را به اشتراک میگذارید. برخی این رویه را «درگیرکردن» مخاطب میخوانند.
به باور مهندسان فیسبوک، خوراکخوان خبری مهمترین ساختار فنی فیسبوک تلقی میشود. موفقیت آنان در این است که پیشبینی کنند شما چه چیزی را لایک میکنید. خوراکخوان خبری به واقع خوب عمل میکند.
وقتی پای «روزنامههای شخصیشده» در میان است، حساسیتهای فرد نسبت به اخبار محدود خواهد بود. بیشتر افراد تمایلی ندارند با دیدگاههایی که بهنظرشان گیجکننده، آزاردهنده، نادرست یا مشمئزکننده بهنظر میرسد، سروکار داشته باشند. این نگاه درست است، اما نه فقط در سیاست بلکه در عرصه گستردهتر فرهنگ.
اینکه چنین رویهای میتواند در نهایت مشکلآفرین باشد، برای بسیاری از صاحبنظران آشکار بود. اصطلاح «حباب فیلتر» که برای نخستین بار توسط ایلای پاریزر در تابستان سال2011 ابداع شد، بهتدریج تبدیل به پرکاربردترین اصطلاح درباره این تأثیرگذاری فیسبوک و سایر پلتفرمهای اینترنتی بر گفتمان عمومی شده است.
پاریزر وقتی تحقیقات خود را در این زمینه آغاز کرد که دریافت افراد محافظهکار که وی با وجود تمایلات چپگرایانهاش با آنان در فیسبوک دوست شده بود، از صفحه خوراکخوان خبری وی محو میشدند. وی نوشت: «من روی لینکهای دوستان پیشروی خودم بیشتر از دوستان محافظهکار کلیک میکردم و البته روی لینکهای مربوط به آخرین ویدئوهای لیدی گاگا بیشتر از هر دو گروه. نتیجه آنکه هیچ محافظهکاری به من لینک نمیشد».
وی در ادامه، به ردیابی و بررسی مشکلات بالقوه بسیاری میپردازد که ناشی از رویه «شخصیسازی» رسانههای اجتماعی است. وی در بحث خود این موضوع را مطرح میکند که اگر مطالب خوراکخوان خبری شما با دیگران متفاوت باشد، چگونه میتوانید بفهمید این دیگران چه مطالبی میبینند و به آنها واکنش نشان میدهند.
وی در کتابش خاطرنشان میکند: «جدیترین مشکلی که حبابهای فیلتر بهوجود میآورند این است که شکلگیری یک بحث عمومی را بین موافقان و مخالفان، هرچه بیشتر سخت میکنند. هرچه شمار مطالب و پیامهای متفاوت افزایش مییابد، کار ستادهای انتخاباتی برای آنکه ببینند کسی به دیگران چه میگوید دشوارتر میشود. چطور یک جریان انتخاباتی بداند مخالفش چه میگوید وقتی آگهیهایی که دریافت میکند در واقع برای مردان سفیدپوست یهودی بین 28 تا 34ساله گزینش و هدفگذاری شدهاند؛ مخاطبانی که نسبت به آثار گروه U2( گروه موسیقی انگلیسی) اشتیاق نشان دادهاند و به کارزار انتخاباتی باراک اوباما کمک مالی کردهاند؟»
و این رویه بود که تبدیل به مشکلی بسیار بزرگ شد. وقتی سردبیر نشریه فیوژن ( Fusion) بودم، با کمک افراد داوطلب بسیاری، اقدام به ردیابی یک «کارزار دیجیتال» کردیم. هدفمندی [خوراکخوان] کار ردیابی پیامهایی را که رقبا منتشر میکردند، غیرممکن ساخته بود. در فیسبوک، کارزارهای انتخاباتی آگهیهای خود را فقط میتوانستند به کسانی که هدف قرار داده بودند برسانند.
ما در عمل نمیتوانستیم تمام پیامهایی را که از سوی طرفین رقابت بهدست افراد میرسید ببینیم؛ آگهیهایی که فیسبوک میکوشید آنها را از معرض دید افرادی که خارج از اهداف تعیینشده آگهیدهندگان قرار دارند، دور نگهدارد.
پاریزر میگوید: «یک راهحل ساده آن بود که از کارزارهای انتخاباتی مختلف بخواهیم بلافاصله محتوای آگهیهای آنلاین خود و مخاطبان این آگهیها را اعلام کنند» (کاری که بهنظر میرسد میتواند در انتخاباتهای آینده صورت گیرد).
تصور کنید چنین کاری در انتخابات سال 2016 صورت میگرفت. اگر از آگهیهایی که کارزارهای انتخاباتی برای مخاطبانشان میفرستادند آگاه میشدیم، میتوانستیم بفهمیم چه اتفاقی در حال رخ دادن است. حباب فیلتر به واقع حکم پیشگو را دارد اما آنچه پاریزر و بیشتر افراد پیشبینی نکردند این بود که فیسبوک در عمل به بزرگترین توزیعکننده محتوای رسانهای تبدیل شده است.
جدال سیاسی -رسانهای فیسبوک
2سال پس از انتشار کتاب پاریزر، فیسبوک بر محیط رسانههای خبری تسلط یافته بود. مدیران فیسبوک خود هیچگاه این ادعا را نپذیرفتهاند اما در اواخر سال2013، مبادرت به انتشار آگهیهایی کردند با مضمون لایک صفحات رسانهها.
این اقدام موجب افزایش شدید ترافیک از فیسبوک به سوی وبسایت رسانههای دیگر شد. در نشریه آتلانتیک و ناشران دیگر رسانهها، ما به حجم بیسابقهای از ترافیک کاربران رسیده بودیم، بدون آنکه کسی را برای این کار استخدام کنیم، بدون آنکه استراتژی یا تاکتیکمان را تغییر دهیم، بدون آنکه تیراژمان را افزایش دهیم. همهچیز به ناگاه سادهتر شده بود.
چرا این اتفاق افتاد؟ بهدلیلی ساده. فیسبوک میخواست توئیتر را از پای درآورد؛ رسانهای که به شکل ناعادلانهای، توجه رسانهها و چهرههای رسانهای را بهخود جلب کرده بود. در این مسیر رسانههای بسیاری از پایدرآمدند، رسانههایی مانند آنورتی و ولیرال نوا ( Upworthy و Viral Nova) که گرایشهای پیشرو داشتند.
نکتهای که به آن کمتر توجه شد شکلگیری و پاگرفتن یک رسانه راستگرا در نقطه مقابل و در مصاف با سایتهای چپگرا بود. جاهرمن، نویسنده مباحث تکنولوژی در نیویورکتایمز در اینباره نوشت: «تا سال2014، چارچوب کلی یک نگاه بومی و راستگرا در فیسبوک و طیف گسترده ناراضیان گرد هم آمده بودند. کوشیدم بهخودم بقبولانم آنان واکنش/ قرینهای برای دیدگاههای پیشرو/ الهامبخش محسوب میشوند. اما این واکنش بسیار بزرگتر و بیثباتکنندهتر از آنچه میپنداشتم از آب درآمد».
رسانه حامی ترامپ
در چنین شرایط بههمریخته، آشفته و پرتحرکی، رسانه جدیدی به لطف حبابهای فیلتر فیسبوک ظهور کرد. رسانه بریتبارت در جناج راست، کانون یک شبکه جدید محافظهکارانه محسوب میشد. مطالعه 1/25میلیون مقاله خبری درباره انتخابات نشان داد «یک شبکه رسانهای راستگرا با محوریت بریتبارت شکل گرفته که ساختار متمایزی دارد و از رسانههای اجتماعی بهعنوان ابزار اصلی انتقال دیدگاه بهشدت تعصبآلود خود نسبت به جهان، بهره میبرد».
و البته بریتبارت، سردبیر و رئیس خود، یعنی استیو بنن را به کارزار انتخاباتی دونالد ترامپ قرض داد و چرخه بازخورد دیگری بین این نامزد انتخابات با رسانههای متعصب افراطی بهوجود آمد. در سال2015، بریتبارت از سطح یک وبسایت متوسط با صفحه کوچکی در فیسبوک که شاید تنها صد هزار لایک خورده بود، تبدیل به نیروی قدرتمندی برای شکلدادن به انتخابات شد آن هم با حدود 1/5میلیون لایک. در موردی بیسابقه برای خوراکخوان خبری فیسبوک، پستهای بریتبارت درماه ژانویه، با بیش از 866هزار مورد واکنش مخاطب (در قالب لایک، اظهارنظر و بازنشر) مواجه شدند.
تاماه ژوئیه، بریتبارت به لحاظ تعامل با مخاطب، حتی از نیویورکتایمز پیشی گرفت. تاماه دسامبر، حجم تعامل مخاطب با این رسانه به 100میلیون مورد رسید که 50درصدش ازآن فاکسنیوزی بود که صفحه آن در فیسبوک 11/5میلیون لایک داشت. مخاطبان بریتبارت، بیش از حد معمول «درگیر» بودند. در جناح چپ نمیتوان پدیدهای مشابه و هماندازه بریتبارت یافت و این رسانه بسیار متعصب جدید، زمینه کامل تحرکاتی را فراهم آورد که بر انتخابات سال2016 تأثیر گذاشت؛ اخبار جعلی.
جوزف برنستین، در مقالهای در دسامبر 2015 در بازفید چنین نوشت: «نیروهای تاریک اینترنت تبدیل به یک ضدفرهنگ شدهاند». پس از حمله ترولهایی غالبا نژادگرا به بخش اظهارنظر این مقاله، برنستین اصطلاح ضدفرهنگ را به «فرهنگ شعاری» تغییر داد. سایرین این گروه را «آلترایت» (راست افراطی) نامیدند.
این فرهنگ آدابگونه، در ادامه با گروهی از افرادی که تمایل به ادامه فریبکاری داشتند و نیز نئونازیها و برتریطلبان سفیدپوست همراه شد و این افراد عاشق دونالد ترامپ بودند. برنستین نوشت: «فرهنگ شعاری، امسال قهرمان حقیقی خودش را پیدا کرده است؛ قهرمانی که بهوضوح میگوید آنچه ما اینک میبینیم، جنبشی اصیل است. بله، دونالد ترامپ، استاد کنونی ناراضیان آمریکایی. هرجا که پای تریبونها و سخنرانیهایی به لحاظ سیاسی نادرست در میان باشد، سروکله ترامپ پیدا میشود».
آمیزه این رسانه بهشدت متعصب با کسانی که همواره عرف جامعه را به سخره میگیرند، موجب انتشار اخباری جعلی و توطئهانگاریهای بهشدت پیچیده و بیاعتباری درباره هیلاری کلینتون شد. این پدیده برای تمام جهان عجیب و باورنکردنی بود. بسیاری از چهرههای مورد اشاره برنستین، در هر جایی به چشم میخوردند، کسانی که رئیسجمهور کنونی با آنها از طریق رسانههای اجتماعی ارتباط داشته است.
نقش روسها
عملیات انتشار اطلاعات گمراهکننده توسط روسها پدیده شناختهشدهای است. گزارشهایی بود دال بر اینکه ترولهای روس پای مطالب وبسایتهای خبری آمریکایی اظهارنظر میکنند. گزارشهای بسیار زیادی از هجوم تبلیغاتی روسیه به اوکراین در دست بود.
یک گزارشگر گاردین در جریان بررسی نظریات نظامی روسیه در حیطه جنگ اطلاعاتی، به دفترچهای برخورد که در آن به نحوه عملکرد روسها در این زمینه اشاره شده بود.
پیتر پومرانتسف در اینباره نوشت: «بر این اساس، استقرار سلاحهای اطلاعاتی همانند تاباندن نوری نامرئی بر اهداف عمل میکند. دیگران حتی نمیفهمند چه اتفاقی در اطرافشان روی میدهد. به این ترتیب، دولت نیز به سازوکارهای دفاع از خود روی نخواهد آورد». عملیات نفوذ به فیسبوک بدون آنکه کسی متوجه شود روی داد.
آنطور که بسیاری از افراد تصریح کردهاند، شمار 3 هزار آگهی تبلیغات انتخاباتی که به روسیه ارتباط داده شده، تنها قطرهای است از دریا. بازی واقعی جایی است که عوامل مخفی روسیه صفحههایی بهوجود میآورند که بهطور عادی در معرض دید مردم قرار میگیرند. جاناتان آلبرایت، مدیر تحقیقاتی مرکز روزنامهنگاری دیجیتال تاو در دانشگاه کلمبیا، دادههای 6صفحه عمومی فیسبوک را که به روسها ارتباط داده شده بود، جمعآوری کرد.
وی دریافت پستهای این 6صفحه 340میلیون بار به اشتراک گذاشته شده است و تازه این مربوط به 6صفحه از 470صفحهای است که در فیسبوک است و به روسها نسبت داده شدند. ما احتمالا درباره میلیاردها اشتراکی صحبت میکنیم که کسی نمیداند چندبار دیده شدند و چه نوع مخاطب خاصی را هدف گرفته بودند.
روسها در زمینه درگیر و مشغولکردن مخاطب، خوب عمل میکنند. با این حال، پیش از انتخابات 2016 و حتی پس از آنکه هیلاری کلینتون و سازمانهای اطلاعاتی انگشت اتهام مداخله را در این رویداد به سوی روسیه دراز کنند و حتی پس از آنکه گزارشهای خبری نشان دادند برنامه گستردهای برای نشر اطلاعات گمراهکننده در جریان است، هیچچیزی درباره وقوع این نوع عملیات در فیسبوک ارائه نشد.
در پی این کشفیات، 3 محقق امنیتی در فیسبوک، گزارشی کتبی درباره عملیاتهای اطلاعاتی و فیس بوک منتشر کردند که صراحت داشت: «ما ناگزیریم علاوه بر تمرکز نگاه امنیتیمان بر رفتارهای توهینآمیز متداول- مانند هککردن حسابهای کاربری، انتقال بدافزار، اسپم و اسکمهای تجاری- به شکلهای پیچیدهتر و موذیانهتری از سوءاستفاده نیز توجه کنیم؛ شامل دستبردن در گفتمان شهروندی و فریبدادن افراد». همهچیز به هم ریخته بود، اغتشاش پلتفرمی با یک میلیارد کاربر که بدون رقیب بر حیطه انتشار رسانهای تسلط داشت.
تأثیر شناختهشده فیسبوک بر انتخابات، هجوم دیوانهوار اخبار جعلی و اطلاعات گمراهکنندهای که سراسر اینترنت و بهویژه فیسبوک را پر کرده بودند، عملیات اطلاعاتی روسها، اینها همه پدیدههایی شناخته شده بودند. و با این حال کسی نمیتوانست سر از چنین وضعیتی درآورد: شبکه اجتماعی برتر جامعه، محیط اطلاعاتی و اقناعسازی افکار عمومی را در آستانه انتخابات تغییر داده و در همین حال، سهم عمدهای از آگهیهای دیجیتال انتخاباتی به ارزش 1/4میلیارد دلار بهدست آورده بود. صدها میلیون دلار پول آگهیهای تاریک، اثرات خود را نشان میدادند. اخبار جعلی همهجا را فرا گرفته بود.
نوجوانان مقدونیهای برای ترامپ تبلیغ میکردند. رسانههای متعصب و سرکش تنها اخباری را که شما میخواستید بشنوید در اختیارتان میگذاشتند. دیگر چه چیزی را میشد باور کرد؟ درحالیکه چنین محتویاتی تمام فضای خوراکخوانهای خبری را اشغال کرده بود، دیگر چه جایی برای بیان سیاستها و مواضع نامزدها باقی میماند؟ چهکسی به واقع میدانست چه اتفاقاتی دارد رخ میدهد؟
برتری رسانهای جمهوریخواهان
با وجود این تصور و باور غالب که دمکراتها در حیطه رسانههای مجازی، قویتر از جمهوریخواهان عمل میکنند، مدیران رسانههای دیجیتال کارزار ترامپ با بهکارگیری تمهیداتی و استفاده از شرایط و ظرفیتهای موجود بهخصوص در فیسبوک، در این حیطه به شکل غیرمنتظرهای پیش افتادند. تا اواخر اکتبر، نقش فیسبوک در کارزار ترامپ آشکار شده بود.
کارزار ترامپ میکوشید «لیبرالهای سفید آرمانگرا، زنان جوان و آمریکاییهای آفریقاییتبار» را به حاشیه براند و این کار به لطف آگهیهای تاریک هدفمند در فیسبوک صورت گرفت. این آگهیها تنها در معرض دید خریداران آگهی، دریافتکنندگان آنها و خود فیسبوک قرار میگرفت.
کسانی که در تعریف مخاطبان هدف جای نمیگرفتند نمیتوانستند این پیامها را ببینند. وقتی کارزارهای انتخاباتی برای ناظران بیرونی، تا این حد مبهم و غیرقابل تشخیص بود، چگونه میشد فهمید چه تحولاتی در حال رخدادن است. استیو بنن به این عملیات خود اطمینان داشت: «اگر از وقوع چنین برنامه تبلیغاتی عظیمی فیسبوک مطمئن نبودم، برای هیچکسی، حتی برای ترامپ هم اقدامی نمیکردم. فیسبوک بود که چنین گسترهای را از مخاطب برای بریتبارت فراهم آورد. ما از قدرت آن آگاهیم».
صاحبنظران بر این باور بودند که کارزار ترامپ مرتکب قماری میشود که هیچ پایه علمی ندارد. عقل سلیم حکم میداد که ترامپ انتخابات را خواهد باخت و بد هم خواهد باخت. چند روز پیش از انتخابات، تیم دادهپردازی هافینگتونپست شانس پیروزی هیلاری کلینتون را 98/3درصد برآورد کرد. یکی از مدیران این تیم حتی از نیت سیلور محافظهکار که شانس پیروزی کلینتون را 64/7درصد ارزیابی کرده بود، انتقاد کرد که به بهانههای کارشناسانه، واقعیات را تحریف میکند.
تزلزل ارکان نظام انتخاباتی آمریکا
نکته این انتخابات، پیروزی یک جمهوریخواه بر یک دمکرات نبود؛ نکته اصلی این است که ریشهها و ارکان نظام انتخاباتی ایالات متحده (اخباری که به مردم میرسد، وقایعی که به باور آنان رخ میدهد و اطلاعاتی که به خورد رایدهندگان داده میشود) دچار تزلزل شدند. در میانه تابستان پیش از انتخابات، آنتونیو گارسیا مارتینز، مدیر سابق بخش آگهیهای هدفمند فیسبوک، کتاب شرح حال خود را منتشر کرد تحت عنوان «میمونهای آشوب».
وی همکاران سابق خود را که در پی تب فیسبوک برای ایجاد ش
رکتهای جدید و گسترش نفوذ خود، از شرکتی به سراغ شرکت دیگر میرفتند، «میمونهای آشوب» نامید. مارتینز نوشت، «پرسش مطرح برای جامعه این است که آیا میتوان از دست این میمونهای کارآفرین عصر آشوب جان به در برد و اگر میتوان، به چه بهایی». و این نکته حکم نوشته روی سنگ قبر انتخابات 2016 را داشت.
الکسیس مادریگال- Atlantic -12 اکتبر 2017
مترجم: حمیدرضا خطیبی
همشهری آنلاین
|