امروز یا که دیروز، تولد یک قوطی پرسروصدا بود. یک قوطی که روزگاری برای خیلی ها همه چیز بود. تخیل و معجزه چه بسا. و صدایش که برای خیلی ها هنوز با خاطره هایی همراه است.
رادیو در ایران ۷۲ ساله شد، با همه صداهایی که از میانه چرخاندن یک قرقره و چند سیم، خیال مان را پرواز می داد. رادیو هنوز هم پر راز و رمز است ولی حالا فقط یک قوطی نیست.
همان اول ها که بچه بودیم، من و هم سن و سال هایم را می گویم، رادیو و صداهایی که از آن بیرون می ریخت، پر از رمز و راز بود. اینکه کسی که آنجا نشسته و دارد حرف می زند، چه قیافه ای دارد؟ همه این حرف ها را که مثل بلبل می ریزد توی گوش مان، آیا از روی نوشته می خواند؟ و دهها سئوال بیش از آنچه امروز درباره رادیو و کاربردهایش داریم.
واقعا رادیو معجزه بود. رادیو کمک می کرد تا خیال مان را تا کجاها پرواز بدهیم. رادیو به ما کمک می کرد شبیه سازی کنیم و جاهای خالی را پر کنیم. نوشته های رادیو محکم بود و حرف های زیادی برای گفتن داشت. صاحبان صداها و آنها که برای مان می نوشتند و دهها ساعت زندگی ات را پر می کردند، فقط صدا نبودند، تاریخ هم بودند، جغرافیا هم بودند، قصه و لطیفه هم بودند. رادیو و آنها که کار می کردند به اندازه قواره امکاناتشان ولی با تمام وجود، نیازهای آن زمانت را پر می کردند: غیرمستقیم آموزش می دادند، دانستنی هایت را اضافه می کردند، روحت را جلا می دادند با موسیقی و هزار و ده نکته و تکنیک و برنامه دیگر.
تلویزیون که آمد اگرچه رادیو قدری کنار کشید ولی دوری و دلتنگی هایش خیلی زیاد نبود. هم رادیو دوباره خودش را پیدا کرد و هم شنونده هایش فهمیدند تلویزیون همه خیال هایشان را پرواز نمی دهد. تصویر البته جذاب بود ولی تلویزیون گویی همه مردم عالم را لخت و بی نوا کرد. تلویزیون همه ما را گروگان گرفت، اصلا رویاهایمان را برد، و هرچه خیال داشتیم از ما گرفت. و تو هنوز هم تماشاچیانی را می بینی که خیال هایشان را به تصویر می فروشند.
رادیو اگر نبود مطمئن هستم دنیا چیزی و چیزهایی کم داشت. رادیو اگر نبود، ذهن خیلی از مردم همینجور صاف و دست نخورده باقی می ماند.
رادیو بزرگترین کمک را به انسان کرد. رادیو به ما کمک کرد تا به بی نهایت ها فکر کنیم. رادیو داستان پردازی را به ما یاد داد. و یاد داد چطور در محدودیت ها و معذوریت ها، فکرمان را به طرف دنیاهای بی سقف و بی زمان و مکان پرتاب کنیم. |