شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران (شارا)- خیلی از آدمها معتقدند تنها راهی که می توانند پیشرفت کنند این است که بقیه مردم مالیات بپردازند یا بودجه دولتی هزینه شود تا به آنها آموزش رایگان، تعلیم رایگان مشاغل، مراقبت رایگان از کودکان، حمل و نقل و ایاب و ذهاب یارانه ای و هرچیز دیگری که پشتیبانان استخدام دولتی به آن فکر کرده اند، ارائه شود.
آیا این واقعیت دارد؟ آیا می توانند تنها با تلاش خود از هیچ آغاز کنند و بالا بیایند؟ برای کمک به یافتن پاسخ این پرسش ها تصمیم گرفتم با مردی خودساخته و یکی از متخصصان برتر موفقیت در دنیای امروز، برایان تریسی، صحبت کنم. برایان یک سخنران و نویسنده مشهور جهانی ست که کتاب های بی نظیری در زمینه موفقیت و مدیریت نوشته است.
آیا می توانید از زندگی خود قبل از اینکه در این راه قدم بگذارید و تبدیل به فردی موفق شوید، صحبت کنید؟
من در یک خانواده از طبقه کارگر بزرگ شدم با والدینی که شغل دائمی نداشتند. دبیرستانم را به پایان نرساندم و زندگی خود را با کارگری شروع کردم. کارهایی مثل شستن ظروف، کار در کارخانه ها، مزرعه ها و دامداری ها و ساختمان سازی.
وقتی دیگر نتوانستم کار کارگری پیدا کنم، شغلی در فروش مستقیم و ویزیتوری و حق العمل کاری یافتم و به درِ خانه ها می رفتم و محصولات کوچکی را می فروختم و از درصدی که از آن عایدم می شد زندگی ام را می گذراندم.
بسیاری از افراد اولین قدم های جاده موفقیت را سخت ترین مرحله آن می دانند. چون کمترین منابع و گزینه ها را در اختیار دارند. شما چه کردید؟
بقا بزرگترین انگیزه است. من هیچ پولی نداشتم، هیچ کس را نمی شناختم، دوستی نداشتم و هیچ شانس و موقعیتی هم نداشتم. بنابراین به سمت اولین کار فروش که می توانستم به دست آورم حمله بردم و تمام قلب و روح خود را صرف کسب پول کافی برای زنده ماندن کردم.
پس از شش ماه تلاش، یک فروشنده با تجربه مرا نشاند و فرایند فروش حرفه ای را به من نشان داد. هنوز هم به یاد دارم از اینکه در فروش حرفه ای روش و سیستمی وجود داشت، بسیار شگفت زده شده بودم. همین موضوع، زندگی ام را تغییر داد.
از آن به بعد، یک فلسفه برای خود داشتم: «می توانی هر چیزی را که لازم است برای رسیدن به هدفی که برای خود تعیین کرده ای بیاموزی.» هرگز از آن باور اولیه منحرف نشدم، نه برای خودم و نه برای دیگران.
اتفاق بزرگ زندگی تان چه بود؟
در زندگی هر کسی لحظه مهم و نقطه تحولی وجود دارد. وقتی به عقب نگاه می کنید، در می یابید که به دلیل اتفاقی یا تجربه ای یا حتی حرفی که کسی در لحظه ای حساس به شما گفته زندگی تان تغییر کرده است. من باور ندارم که اتفاق بزرگی وجود داشته باشد. زندگی فرایندی طولانی و دنباله دار از دو قدم به جلو و یک قدم به عقب است. با گذشت زمان، اگر به سختی کار کنید و دائم مهارت های خود را ارتقا دهید، پیشروی مالی و پیشروی در بسیاری از راه های دیگر را آغاز خواهید کرد.
بسیاری از افرادی که می شناسم و موفق هم هستند، هنوز هم کار می کنند؛ تلاش مستمر می کنند تا به چیزهای بیشتری دست یابند و کارهای بهتری انجام دهند. این به خاطر نگرانی برای پول نیست، بلکه به دلیل این است که آنان ایده به کاربردن هوش و منابع شخصی در انجام کاری ارزشمند را که اغلب نتایج مالی به همراه دارد، دوست دارند.
همانگونه که متخصصین هرگز خود را متخصص نمی نامند، افراد موفق هم هرگز احساس نمی کنند که «رسیده اند». هرکاری که انجام بدهند، کار بیشتری وجود دارد که در آینده انجام بدهند. هرگز راضی نمی شوند. بسیاری از افراد موفقی که می شناسم متعهد به انجام کارهای بیشتر و بیشتر هستند تا پتانسیل خود را به تمامی به کار ببرند.
به آنها که می گویند شما فقط شانس خوبی داشتید، چه دارید که بگویید؟
من در این رابطه بسیار سخنرانی کرده و نوشته ام. چیزی به اسم شانس وجود ندارد، فقط احتمالات وجود دارند. خبر خوب اینکه شما می توانید به سهم خود روی احتمالات تاثیر بگذارید.
هرچه سخت تر کار کنید، خوش شانس تر می شوید. هرچه بیشتر در مورد کار خود بیاموزید، بهتر می شوید و نتایج بهتری به دست می آورید. هرچه زمان خود را بهتر مدیریت کنید، پربارتر خواهید بود و نتایج بهتری حاصل می شوند. در نتیجه احتمالات به این صورت می شود که شما فرد مناسب هستید، کار درست انجام می دهید و در جای درست قرار دارید. بنابراین درها برای شما گشوده می شوند و شما بسیار سریعتر از یک فرد متوسط منفعل و کسی که منتظر است و امیدوار است چیزها بهتر شوند، به پیش می روید.
بسیاری از افراد می گویند که نمی توانند موفق شوند؛ چون با موانعی روبرو می شوند که آن کار را غیرممکن می کند.
درواقع هرکسی در سراسر دنیا از هیچ آغاز می کند. آنها زندگی خود را با آموزش محدود و بدون توانایی کسب درآمد آغاز می کنند. از آن پس، تنها هستیم. افراد موفق مسوولیت کامل موقعیت خود را می پذیرند، خوب یا بد. آنها بهانه نمی تراشند یا دیگران را سرزنش نمی کنند. آنها انتقاد یا شکایت نمی کنند. اگر از موقعیت خود خرسند نیستند، مشغول می شوند و آن موقعیت را به گونه ای تغییر می دهند که از آن شادمان باشند.
با گذشت زمان، افراد فراوانی را ملاقات کردم که با محدودیت ها و کمبودهایی مواجه بودند که بیشتر مردم حتی نمی توانند تصورش را بکنند و ادامه دادند و موفق شدند.
من با گروهی مهاجر کار کردم که بدون هیچ پولی به این کشور آمدند و حتی یک کلمه انگلیسی نمی دانستند و هیچ آموزشی ندیده بودند، هیچ آشنایی نداشتند و جایی برای شروع نداشتند. من با مردمی کار کردم که نابینا بودند یا روی ویلچر بودند. با مردمی کار کردم که آموزشی بسیار سطح پایین داشتند و هیچ موقعیتی برای شان وجود نداشت و ادامه دادند و موفقیت های بزرگی در زندگی کسب کردند. با هر دلیلی که شخص برای حرکت نکردن و پیشرفت نکردن بیاورد، می تواند به اطراف خود بنگرد و کسی را بیابد که موقعیتی بسیار بدتر از حد تصور آنان داشته اما با این وجود موفق بوده است.
منبع: خلاقیت
|