شبکه اطلاعرسانی روابطعمومی ایران (شارا) || به طور کلی میتوان کاستیهای سیستم سرمایهداری را به پنج دسته تقسیم کرد که هرکدام از آنها نوعی آسیب به سیاستها و برنامههای مسئولیت اجتماعی شرکتها میزنند.
۱. منافع شخصی لجامگسیخته: سیستم سرمایهداری بر مبنای منافع و انگیزههای شخصی بنا شده است. چنین نگاهی در دهههای اخیر با نوشته بحثبرانگیز میلتون فریدمن ادامه یافت: «فقط و فقط یک مسئولیت اجتماعی برای کسب و کارها متصور است و آن استفاده از منابع و تلاشهای خود در فعالیتهایی است که به منظور افزایش سودآوری طراحی شدهاند؛ تا زمانی که این فعالیتها طبق قواعد بازی صورت میگیرد» (۱۹۷۰). همچنین در فیلم والاستریت، شعار «حرص خوب است» رواج یافت و نگاه خودمحورانه به کسب و کارها را ریشهدار کرد.
در چنین شرایطی، مسوولیتپذیری اجتماعی به طور کلی در محدوده فعالیتهای اقتصادی تعریف نمیشود. حتی زمانی هم که صحبت از آن میشود، اغلب به عنوان وسیلهای برای سودآوری و افزایش وجهه اجتماعی تلقی میشود؛ نه آنکه خود هدفی مستقل باشد. چنین طرز نگاهی باعث میشود که مکتب فایدهمحوری اقتصاد و «حرص خوب است» پررنگ شود؛ جایی که بحثها و برنامهها حتی اگر ضداخلاق نیز نباشند، غیراخلاقی و فاقد مولفههای مربوط به مسئولیت اخلاقی خواهند بود.
یکی از نتایج جستوجوی منافع شخصی توسط افراد و شرکتها، ترغیب رهبران کسبوکارها به نگاه ابزاری و منفعتطلبانه نسبت به مسوولیتپذیری اجتماعی بوده است. به طور معمول زمانی که یک رهبر کسبوکار به مسوولیتپذیری اجتماعی میاندیشد، آن را ابزاری برای غلبه بر رخوت سازمانی، بهبود وجهه اجتماعی یا پنهان کردن فعالیتهای غیراخلاقی میپندارد. چنین نگاهی باعث میشود که فعالیتهای مسوولیتپذیری اجتماعی نهتنها نفعی به جامعه نرسانده بلکه غیراخلاقی و شبیه صحنهآرایی و «ویترین چیدن» باشد.
۲. سرمایهداری فصلی: بارتون (۲۰۱۱) استدلال میکند که یکی از بزرگترین ضعفها یا کاربردهای غلط سرمایهداری مدرن، رویکرد عملیاتی و مالی کوتاهمدتی است که آن را «سرمایهداری فصلی» مینامد. فشار سنگینی بر مدیران عامل و مدیران اجرایی برای رسیدن به اهداف فصلی وجود دارد و البته شکی نیست که این فشار منجر به افزایش اثربخشی و بهرهوری آنها میشود. با این حال، توجه به درآمدهای فصلی، زمان و انرژی زیادی از مدیران را به خود جلب کرده است و میتواند به بهای پایداری و سلامت بلندمدت همان کسبوکار هم تمام شود.
نگاه کوتاهمدت که احتمالا در دهههای اخیر شدیدتر از همیشه هم شده است، پیامدهای منفی فراوانی بر آینده بلندمدت شرکتها و سیستم اقتصادی گستردهتر تحمیل میکند.سرمایهداری فصلی به نوبه خود باعث میشود که نگاه به مسوولیتپذیری اجتماعی نیز نگاهی فصلی باشد. اغلب مسوولیتپذیری اجتماعی به عنوان یکی از برنامههای روابطعمومی تلقی میشود که بودجهای مشخص میگیرد و باید در یک فصل عملیاتی و مالی مشخص به نتایج مورد انتظار برسد؛ به عنوان مثال، پوشش رسانهای مدنظر را کسب کرده و از فشار افکار عمومی بر شرکت بکاهد. در هر صورت، چنین چشمانداز کوتاهمدتی مانع از آن میشود که مسوولیتپذیری اجتماعی بتواند به طور صادقانه به مسائل عمیقتری مانند بحران اقلیمی، فقر و نابرابری اقتصادی بپردازد. پرداختن به چنین مسائلی نیازمند رویکردی معنادار و شامل تعهد بلندمدت و استراتژیهای بلندمدت (گاه تا چند دهه نه حتی چند فصل) است.
۳. سرمایهداری برای نخبگان: یکی از اساسیترین ایرادات سرمایهداری جهانی این است که به توسعه نامتوازن و نابرابری درآمدی منجر میشود؛ چرا که غنی غنیتر و فقیر فقیرتر میشود. روبرت رایش در کتاب نجات سرمایهداری (۲۰۱۶) که با محور نابرابری در آمریکا نوشته شده است، استدلال میکند که سرمایهداری باید برای تعداد زیادی از مردم باشد نه فقط برای اندکی از آنها. میتوان اینگونه بحث کرد که بسیاری از مردم در سالهای اخیر احساس میکنند که گویا سرمایهداری فقط به نفع نخبگان کار میکند و آنها را جا گذاشته است.
سرمایهداری نخبهگرا باعث میشود که نگاه به مسوولیتپذیری اجتماعی نیز نگاهی نخبهگرا و از موضع قدرت باشد. تلاش برای اجرای یک برنامه مسوولیتپذیری اجتماعی که به طور انحصاری توسط مدیریت یا واحد مسئولیت اجتماعی ساخته شده باشد، به انحراف میرود. برنامههای مسوولیتپذیری اجتماعی طراحی شده توسط نخبگان و افراد بانفوذ بسیاری از ذینفعان را به شک میاندازد که یا این برنامهها صداقت کافی ندارند یا شرکت و مدیرانشان قصد مخفی کردن موضوعی را دارند.
در این نگاه محدود به مسوولیتپذیری اجتماعی، گاه شاهد مقالات و بیانیههایی هستیم که اقدام به معرفی «بهترین» یا «موفقترین» برنامههای مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها میکنند. معرفی موفقترین شرکتهای این حوزه و ستودنیترین طرحها اقدامی جالب برای تشویق و ترغیب دیگران است ولی شاهد آن هم بودهایم که در مواردی، تبلیغات و مانورهای رسانهای پوچ بودهاند. مسوولیتپذیری اجتماعی به معنای توجه صادقانه به تمام ذینفعان و اثرات فعالیت بر آنهاست. از این رو، تدوین یک سیاست و برنامه مسئولیت اجتماعی توسط گروهی از افراد (موسوم به نخبگان) به خودی خود ضد چنین نگاه فراگیری است. از طرف دیگر، حوزه فعالیتهای شرکتها و ذینفعان آنها تفاوت بسیاری با یکدیگر دارد و تلاش برای معرفی «بهترین» سیاستهای مسوولیتپذیری اجتماعی در ذات خود غلط است.
۴. سرمایهداری مقیاسمحور: صرفههای ناشی از مقیاس یکی از قدرتمندترین موتورهای محرک سرمایهداری است. در سرمایهداری، مقیاس، حجم، اندازه و میزان تولید و فعالیت اقتصادی بسیار مهم است. واضح است که سرمایهداری با تمرکز بر مقیاس و حجم فعالیتها، منافعی را به دنبال میآورد. در همین زمان، حداکثرسازی سود نیز به عنوان رایجترین شیوه معرفی سرمایهداری به شمار میرود که خود نوعی دیگر از اهمیت دادن به حجم و اندازه است. با این حال، در ارزش حجم و حداکثرسازی سود، محدودیتهایی وجود دارد. جهان امروز از شرکتها میخواهد که فراتر از حداکثرسازی ارزش اقتصادی بروند و ارزشآفرینی اجتماعی هم داشته باشند (که به سود ذینفعان خواهد بود).
نگرش «بزرگتر بهتر است» اغلب در نگاه به مسوولیتپذیری اجتماعی هم دیده میشود. بسیاری از افراد میکوشند این برنامهها را بر اساس اندازهها و مقادیر بسنجند و به عنوان مثال به این فکر میکنند که چقدر پول برای یک برنامه مسوولیتپذیری اجتماعی مشخص صرف شده است. حتی مجله فوربس نیز شرکتها را بر اساس میزان مشارکتشان در فعالیتهای خیرخواهانه رتبهبندی میکند. بسیاری از شرکتهای بزرگ، مبالغ هنگفتی صرف فعالیتهای خیرخواهانه و بشردوستانه میکنند؛ فقط به این دلیل که آن را شیوه موثری در ایجاد هویت اجتماعی، بهبود وجهه عمومی و برندسازی میدانند. این درکی نادرست از مسوولیتپذیری صادقانه است. حتی اگر بنا بر سنجش میزان مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها باشد، میزان مخارج آنها ملاک نیست و اثرات برنامههای آنها بر جامعه اهمیت دارد.
۵. سرمایهداری متحدالشکل: بیشتر کشورها بخشی از یک سیستم یکپارچه سرمایهداری جهانی به شمار میروند. با این حال، در این الگوی گسترده میتوان تفاوتهایی در شیوه فعالیت کسب و کارها در کشورهای مختلف مشاهده کرد. به عنوان مثال، ووگل (۲۰۱۹) به تشریح نسخه «دوجنبهای» سرمایهداری سهامداران ژاپنی پرداخت. این مدل سرمایهداری ژاپنی دقیقا منطبق با الگوی آمریکایی آن نیست و برخی ویژگیهای (شاید بتوان آنها را مزیت نامید) مدل سنتی کسب و کار ژاپنی هنوز در آن دیده میشود. به عنوان مثال، در سرمایهداری ژاپنی ذینفعان نسبت به سهامداران اولویت دارند و رشد بلندمدت مهمتر از سود کوتاهمدت است. در سایر کشورهای آسیا نیز تفاوتهایی میتوان مشاهده کرد و در هیچ کشوری شاهد رواج کامل سرمایهداری آمریکایی یا سرمایهداری ژاپنی نیستیم.
مترجم: مهدی نیکوئی
منبع: european business review
donya-e-eqtesad
|