شبکه اطلاعرسانی روابطعمومی ایران (شارا)-|| هاواراد چیس (1977) نخستین بار عنوان «مدیریت مسائل سازمانی» را مطرح نمود، البته این مفهوم حتی در دوران آیوی لی نیز وجود داشت، ولی این، چیس بود که از این مفهوم تعریفی روشن ارائه کرد و رویکرد «باری به هر جهت» پیشین را تغییر داد و در مقابل رویکردی نظاممند مبتنی بر پنج گام را برای آن پیشنهاد نمود.
ریمون اوینگ (1997) این فرایند پنج مرحله ای را به 6 مرحله گسترش داد در اینجا یک ساختار جدیدتر از این مراحل ارائه شده است:
1- شناسایی مسائل و موضوعات خاصی که در آینده احتمالاً بر سازمان اثرگذار هستند. یک سیستم جستجو و تشخیص وضعیت هشدار ایجاد نمایید که تمرکز آن بر مسیری که سازمان قصد حرکت در آن را دارد و موانع موجود در مسیر پیش رو و سایر فشارهای اقتصادی، اجتماعی، تکنولوژی و سیاسی وارد بر سازمان معطوف است.
2- هر مسأله و موضوع را به خوبی بررسی کنید تا آنجا که می توانید راجع به هر مسأله اطلاعات جمع کنید. با کارشناسانی که مشخصاً با این مسائل آشنایی دارند، رایزنی کنید.
3- گزینه های ممکن برای پاسخ به هر مسأله را بررسی کنید. از تکنیک های خلاقانه حل مسأله بهره جویید تا تعداد بیشتری از گزینه های قابل انتخاب را به دست آورید. استانداردهای سنجش میزان موفقیت و معیارهایی که براساس آن سازمان می بایست دست به انتخاب گزینه ها بزند را تعریف کنید.
4- یک برنامه کاری برای بهترین گزینه طراحی نمایید. بهترین گزینه را بر مبنای مقرون به صرفه بودن و تناسب با مقتضیات سازمانی و عملیاتی برگزینید سپس یک برنامه مشخص برای اجرای آن طراحی کنید.
5- هر چقدر منابع و انرژی لازم است برای اجرای موفق برنامه اختصاص دهید.
6- اثربخشی پاسخ خود را چه در مرحله اجرا، که فرصت برای انجام اصلاحات مورد نیاز وجود دارد، و چه پس از تکمیل عملیات اجرایی مورد سنجش قرار دهید.
مدیریت مسائل سازمانی بر خلاف ظاهر، بر اعمال کنترل تمرکز نداشته و مبتنی بر ارتباط یک سویه و یا مداخله در افکار عمومی نیست، بلکه مدیریت مسائل سازمان به سازمان کمک می کند تا با مخاطبان عمومی خود تعاملی سازنده داشته باشد.
مدیریت مسائل سازمانی فرآیندی است که طی آن سازمان مسائل موضوعات در حال بروز را پیشبینی می کند و پیش از آن که این مسائل از کنترل خارج شوند، نسبت به آن واکنش نشان میدهد، این یک فرآیند مستمر نظارت و ارزیابی اطلاعات است. (اسمیت، 1390)
|