شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران (شارا)- با توجه به تشابهاتی دست کم ظاهری نقش های دیپلماسی و روابط عمومی، بحثهایی که در رابطه با مقایسه این دو نقش باشد، بسیار کم بوده و آنچه که مطرح شده است بر نقشی که روابط عمومی ـ بویژه نقش ارتباطات رسانهای میتوانند در تسهیل دیپلماسی ایفا کند، بیش از خود نقش متمرکز شده است. در حقیقت وقتی به دنبال منابع روابط عمومی و دیپلماسی به طور خاص میگشتم، فقط سه منبع یافتم 1ـ 1998 Traverse – Healy 2ـ 1993 Gruning 3ـ 1992 Signitzer Coombs مورد دوم و سوم مقالات، مجلات علمی هستند.
من در این بحث به مقاله سوم بیشتر خواهم پرداخت. این مقاله سعی دارد روابط مفهومی بین روابط عمومی و دیپلماسی را تحلیل کند. نویسندگان فوق عدم توجه متون علمی روابط عمومی به دیپلماسی را متذکر شدهاند و مشاهده کردهاند که تمرکز و توجه اصلی متون روابط عمومی که بیان میدارد: روابط عمومی بین المللی کاملا عملی است، حول محور چنین مسائلی میگردد که سازمانهای چند ملیتی در ارتباط با مردم (عموم/عامه) چند ملیتی هستند. این مقاله شکاف میان متون روابط عمومی را نشان میدهد و میگوید:
اینکه کشورها، دولتهای ملی یا جوامع چگونه رابطه خود با ملل خارجی را کنترل میکنند، تا حدود زیادی در محدوده علم سیاسی و روابط بین المللی است. توسعه روابط عمومی که شامل این موضوع است، باید فراسوی این شناخت انجام گیرد که ملتها میتوانند در روابط عمومی بین المللی شرکت کنند (138/1992 Signitzer) & Coombs»
نویسندگانی که در زمینه روابط بین الملل قلم زدهاند، روش دیگری را برای نزدیک شدن به این موضوع پیشنهاد کردهاند. دو تن از آنان اشاره کردهاند که انقلاب و تحول در ارتباطات و تکنولوژی به معنای آن است که دولتهای ملی نیز میتوانند به عنوان گروههای کنشگرا در نظر گرفته شوند:
«بریان کرو» (Brian Crowe)، که یک دیپلمات بلند پایه انگلیسی است، اخیراً در یک مجله علمی گفته است:
در روستای جهانی و جدید ما، نظرات داخلی درباره موضوعات داخلی در تک تک کشورها، برای سایرین جالب تر و مهمتر شده است.» بنابراین همزمان با تسهیل ارتباط میان دولتها و ایجاد روابط عمومی بیشتر، دامنه روابط عمومی و دیپلماسی گسترده میشود. بازتاب این نگرش را میتوان در مقاله Traverse – Healy (1998) دید. این مقاله برای اهل فن، اسناد و مثال های بین المللی بسیاری از سیاستمداران و دولتهایی که قابلیت اعتماد را کسب کردهاند ارائه میکند و از طریق تاثیر دقیق و مدیریت و کنترل و رسانهها بر ملتهای خارجی تاثیر میگذارد.
«سیگنتیزر» و «کومبز» نشان میدهند که دیپلماسی عمومی چگونه ممکن است از طریق بکار بردن تبلیغات و اغوا و ترغیب بر شـنوندگان خارجی اثر گذاشته و اطلاعات را از طریق اخبار رسانه ها پخش کند که در اصطلاح به آن نگرش «واقع گرایانه» (سخت خو tough – minded) گفته میشود، در مقابل، نگرشی که به آن «دیپلماسی فرهنگی» اشاره میشود، «نگرش آمار گرایانه» نام دارد. (نرم خو Tender – Minded)) که از طریق مبادلات فرهنگی، آموزشی و هنری میتوانند پیام های مربوط به سبک زندگی، نظامهای سیاسی و اقتصادی و دستیابیهای هنری را منتقل کند. نویسندگان معتقدند که در نگرش واقع گریانه برونگرایی (عینیت) و حقیقت، دو ابزار مهم ترغیب به شمار میروند، به شرط آنکه در تحسین و ستایش آنها به عنوان فضیلت اغراق نشود. عالیترین و برترین معیار دیپلماسی عمومی، علت وجودی است که بر حسب اهداف نسبتاً کوتاه مدت سیاست تعریف شده است.»
این مقاله سپس به مقایسه «نگرش واقع گرایانه» یا «اطلاعات و برنامههای فرهنگی» میپردازد، برنامههایی که هدف آنها الزاماً آن نیست که به دنبال امتیازی یک جانبه بگردند بلکه اهداف سیاست خارجی را کنار گذاشته و بر عالیترین اهداف ملی بلند دامنه متمرکز شوند. هدف آن است که فضای حاکی از درک دو جانبه ایجاد شود… حقیقت و راستگویی دو عنصر اساسی هستند و باید بسیار بیشتر از یک تدبیر اغوا کننده محض در نظر گرفته شود. سیگنتیزر و کومبز به مقایسه انگیزش این دو مکتب فکری با چهار الگوی گرونیک و هانت (1984) پرداختند و در باره این موضوع به بحث نشستند که مفاهیم و انگیزشهای اساسی، مشترک هستند.
با وجودی که «سیگنتیزر» و «کومبز» و «تراورس» ـ «هیلی»، هر دو، هم پوشانی زمینههای روابط عمومی و دیپلماسی را پذیرفتهاند اما تحلیلهایشان نتوانسه است مشابهتهای عمیقتر آن دو را بر سب «ساختارهای سیاسی ملی و بینالمللی» و «رقابت» نشان دهد. البته تحلیل «تراورس» ـ «هیلی» زمانی به این امر نزدیکتر شد و پذیرفت: رقابت بین المللی دولتها را میتوان با رقابت بازرگانی سازمانهای تجاری در یک مجموعه ملی مقایسه کرد «تراورس ـ هیلی 1998)
بازنگری «سیگنتیزر» و «کومبز» از دیپلماسی عمومی، بویژه دیپلماسی فرهنگی، دربردارنده یک قاعدهبندی نادرست دیپلماسی و همچنین حضور و دخالت سازمانهای غیر دولتی و کارکنان آنها در فرآیند دیپلماسی است.
«گرونیک» قصد دارد تأثیرات و اخلاقیات برنامههای بین الملل را تحلیل کند و پیشنهادهایی را در رابطه با اینکه روابط عمومی چگونه میتواند بدون قطع یا مشکل کردن روند دیپلماسی، در دیپلماسی جهانی شرکت کند، ارائه دهد.
«سیگنتیزر» و «کومبز» میگویند: «هدف از چنین مبادلهای «درک دو طرفه» است، اما بحث آنان در اینجا به یک منبع کلیدی وابسته است، یعنی دیپلمات حرفهای و فرهنگی که شغل سیاسی و متمایزش وی را به سطح معاون مدیر کل کنسول بریتانیا رساند. بنابراین تحلیل وی از نقطه نظر یک مشاهدهگر شرکت کننده مورد بررسی قرار میگیرد. از آنجایی که سیگنتیزر و کومبز پیشنهاد میکنند که روابط فرهنگی، هدفی والاتر و شکوهمندتر از مبادله اطلاعات دارد (سیگنتیزر و کومبز) از آنجا که این پیشنهاد در حد بسیار گستردهای با نظر (1984) در رابطه با «ارتباطات متقارن» برابر است؛ آنان نمیتوانند استنباطها و برداشت های این موقعیت در بافت روابط بین الملل ومیزان توجیه واقعی اهداف ملی را نشان دهند.
رابطه بین دیپلماسی سنتی و دیپلماسی فرهنگی کشف نشده باقی میماند؛ به عنوان مثال تنظیم بودجه بین دولت مرکزی و نمایندگیهای فرهنگی ممکن است در تعیین اهداف «واقعی» نمایندگیهای فرهنگی حساس و مهم باشد، اهدافی که میتواند به طور قابل توجهی واقع گرایانهتر از بیانات عمومی چنین سازمانهایی باشد. اظهارات سیگنتیزر و کومبز درباره سازمانهای فرهنگی بیشتر بر مبادلات فرهنگی و دانشگاهی تأکید دارد تا بر مبادلات فنی، پزشکی، علمی و زبانی که این سازمانها به کار میبرند، به علاوه، چنین نمایندگیهایی باید ارزش خود را اثبات کنند و این امر ممکن است به طور فزایندهای به توافقهای تجاری مربوط شود.
مشکل دیگر در تحلیل «سیگنتیزر» و «کومبز» ابزارگرایی اساسی، اما پذیرفته نشدهای است که با مخالفت با هدف مطرح شده آنان است، هدفی که برای نشان دادن رابطه مفهومی میان الگوهای روابط عمومی و نظراتی که برگرفته از دیپلماسی فرهنگی یا عمومی است مطرح شده است. با وجودی که ظاهراً نویسندگان سعی دارند مفاهیم مشترک روابط عمومی و دیپلماسی را نشان دهند اما بیشتر به این مسئله توجه کردهاند که چه چیزی مؤثر و کاراست؟ و اینکه مکتب واقع گرایانه بهتر عمل میکند یا مکتب آرمان گرایانه؟ همچنین تعریف نویسندگان از ـ یا فرضیههای آنها درباره ـ اینکه کدام یک بهترین یا آرمانیترین هستند، ذکر نشده است. نگرش استنتاجی در انتهای مقاله روشنتر میشود:
«نظرات و مفاهیم دقیقی که قابل انتقال از محدوده ای به محدوده دیگر هستند، باید به طور کامل تعریف و آزمایش شوند…»
محققین باید آزمایش کنند تا بدانند کدام مفهوم به بهترین نحو منتقل میشود… تنها یک سری مطالعات تجربی، مبتنی بر نظریه، این همگرایی سنتهای تحقیق را تسهیل خواهد کرد.
«گرونیک» در مقاله خود که به دیپلماسی و امور بین الملل اشاره میکند، قصد دارد تأثیرات و اخلاقیات برنامههای بین الملل را تحلیل کند و پیشنهادهایی را در رابطه با اینکه روابط عمومی چگونه میتواند بدون قطع یا مشکل کردن روند دیپلماسی، در دیپلماسی جهانی شرکت کند، ارائه دهد. (گرونیگ ـ 1993) گفته میشود که روابط عمومی نامتوازن و غیر اخلاقی در طول تاریخ در روابط عمومی بین الملل شایع بوده است. البته این نگرش نیز وجود دارد که این نوع روابط عمومی بر پدیدهها و افکار عمومی تأثیر میگذارد. روابط عمومی نامتوازن با «تبلیغات» همراه است.
اگر حقیقتاً به عنوان تبلیغات تعریف نشود، اصطلاحهای «مروج»، تبلیغات چی و تبلیغات چی مجلس سنا، مطبوعات را، به ترتیب، به عنوان الگوهای تأثیری، متقارن و شخصی دو طرفه در روابط عمومی تعریف میکنند. این نگرش نقش تسهیل روابط بین الملل را ـ که اخلاقی نیز است ـ برای روابط عمومی نشان میدهد ( این نگرش نشان میدهد که روابط عمومی دارای نقش تسهیل کنندگی روابط بین الملل است). گرونیک مفهوم اخلاقی را تعریف نکرده است. اما به نظر میرسد مفهوم «اخلاقی» همان وجه مکالمهای تقارن است که سبب میشود ارتباطات بیشتر اخلاقی باشند تا غیر اخلاقی. «گرونیک» میگوید:
زمانی که روابط عمومی به طور نامتقارن انجام میشود، مؤلفه با ارزشی از نظامهای ارتباطات عمومی یک کشور دنیا خواهد بود…
اگر روابط عمومی طبق اصول مدیریت استراتژیک، مسئولیت عموم و الگوی دو طرفه متقارن انجام شود، عنصر مهم نظام ارتباطی جهان به شمار خواهد رفت (گرونیک 1993)
جملات بالا، به روشنی اهمیت نقش روابط عمومی در تأثیر گذاری بر ساختار سیاسی را نشان میدهند. نقش روابط عمومی را میتوان به عنوان نقش نفوذی و مداخلهگر در سیاستهای ملی در نظر گرفت. با توجه به موقعیت سیاسی و فرهنگی یک فرد، چنین مداخلهای احتمالاً روابط بین الملل را قطع یا مختل نمیکند، اما روشن است که تاحدودی بر روابط عمومی اثر میگذارد، ما باید از خود سئوال کنیم : اساس و بنیان این موقعیت چیست و برای روابط عمومی و روابط بین الملل چه چیزی را دربردارد؟
اگر روابط بین الملل روش و آئینی است که سعی دارد فعالیت های سیاسی را در عرض مرزهای کشور توضیح دهد (تیلور 1978)، به سختی میتوان روابط عمومی را کاملاً جدی گرفت. روابط عمومی اساساً با تثبیت و حفظ شهرت و اعتبار افراد و سازمان ها ارتباط دارد و این مسئله دقیقاً برای حفظ و توانایی این فرد برای تأثیر بر عموم است و همچنین برای اینکه از طریق رسانهها به عنوان فرد شرکت کننده در بحث های مربوط به موضوعات ویژه، تعیین شود. به علاوه همانطور که متذکر شدم، خود دولت ها چنین تکنیک های را بکار میگیرند ـ اگر چه در این مورد گاهی اوقات به این تکنیک ها به عنوان اطلاعات با تبلیغات اشاره میشود.
|