ولیعهدها
آنهایی را که به شرکت تان وارد میشوند نشانه بگیرید و شغلشان را برنامهریزی کنید. شرکت رویال داچل شل به این اعتقاد رسیده است که مطمئنترین پیش شرطها برای انتخاب آنچه آنها ولیعهدها میخوانند از این قرار است:
1- قدرت تحلیل
2- تخیل
3- حس واقعیت
4- “کیفیت هلیکوپتر” – توانایی نگرش به واقعیتها و مسائل از یک منظر بالا و عمومی.
جان لودون، مدیر برجسته قبلی شل، اعتقاد دارد که هنگام انتخاب افراد برای شغلهای رده بالا، شخصیت از همه این کیفیتها مهمتر است. نمیدانم جرأتش را دارم اعتراف کنم که خطشناسی را به عنوان ابزاری برای ارزیابی شخصیت افراد، تأیید میکنم؟ این کار را در ایالات متحده، حقهبازی میدانند ولی در بازار فرانسه، این کار معمول است. همسرم قبل از قبول کردن پیشنهاد من برای ازدواج، دستخط مرا توسط دو خطشناس، تحلیل کرده بود. گزارشهای آنها کامل و دقیق بود.
ارتقاء در داخل یا استخدام از خارج؟ اندرو کارنگی میگفت: “آقای مورگان، یاران و شرکایش را میخرد، اما من شرکایم را پرورش میدهم.” در روزهای اول فعالیت شرکت اگیلوی و ماثر، کمبود نقدینگی مجبورم کرد که حقوقهای ناچیزی بپردازم.
چه کسی را استخدام نکنیم
هیچگاه دوستان خود را استخدام نکنید. این اشتباه سه بار از من سر زد و مجبور شدم هر سه نفر را اخراج کنم. آنها دیگر دوستان من نیستند.
هیچگاه فرزندان مشتریتان را استخدام نکنید. اگر مجبور به اخراجشان بشوید، مشتریتان را از دست میدهید. این، اشتباه دیگری بود که مرتکب شدم.
هیچگاه فرزندان خود یا فرزندان شرکای خود را استخدام نکنید. آنان هر اندازه هم کارآمد باشند، افراد جاهطلب و بلندپروازند و در کاری که طرفداری از خویشاوندان در آن رایج است نمیمانند. این اشتباه از من سر نزده است. پسر من در کار خرید و فروش املاک است و با علم به اینکه چیزی از موفقیت خود را به پدرش مدیون نیست، احساس امنیت میکند.
قبل از استخدام افرادی که در زمینههای دیگری موفق بودهاند، دو چندان فکر کنید. یک نویسنده مجلات، یک وکیل و یک اقتصاددان را استخدام کردم ولی هیچیک، علاقهای به تبلیغات نشان ندادند و هیچگاه مشتریان را استخدام نکنید. معیارهایی که باعث میشوند یک نفر، مشتری خوبی باشد، شرایطی نیستند که برای موفقیت در کار بنگاههای تبلیغاتی به کار آیند. من این اشتباه را دو بار مرتکب شدهام.
سیاستمداران شرکت
جو متشنج در بنگاهها میتواند منجر به بروز جنگهای روانی شود. جنگهایی که میتوانند با دانشکدههای دانشگاه رقابت کنند. سیاست بازی آن چنان در بنگاه میلتون بیو بالا گرفت که او مجبور به تعطیل کردن شرکت شد. من هفت راه برای درهم شکستن این بحثها دارم:
1. بدترین سیاستمداران را اخراج کنید. برای شناسایی آنها ببینید چند دفعه رونوشت یادداشت زهرآگینی را که به رقبایشان نوشتهاند، برایتان فرستادهاند.
2. وقتی کسی وارد دفترتان میشود و رقیبش را به عنوان یک کلاهبردار بیقابلیت معرفی میکند، رقیب را فرا بخوانید و از فرد مذکور بخواهید تا آنچه را که همین الان گفت تکرار کند.
3. علیه نبردهای کاغذی قیام کنید. افرادتان را مجبور کنید که دعواهایشان را رو در رو حل کنند.
4. یک نهارخوری در داخل شرکت برپا کنید. این امر دشمنان را به دوستان تبدیل میکند.
5. دخالت در کار دیگران را نکوهش کنید.
6. پارتیبازی نکنید.
7. سیاستبازی نکنید. اگر هنر شیطانی “تفرقه بینداز و حکومت کن” را به کار بندید، بنگاه شما دود میشود و به هوا میرود.
به کارها نظم بدهید
تأکید کنید که کارکنان به موقع سر کار خود حاضر شوند. برای تحقق این امر، اگر لازم آمد مبالغی هم به عنوان تشویق به آنان پرداخت کنید. تأکید کنید که تلفنها سریعاً پاسخ داده شوند. شدیداً درباره امنیت اسرار مشتریانتان سختگیر باشید. تشریح کارهای مشتریان در آسانسورها و یا سالن غذاخوری، استفاده نامطمئن از حروفچینهای بیرون از بنگاه، و نمایش آگهیهای آینده روی تابلوی اعلانات میتوانند ضربات جبرانناپذیری به مشتریان بزنند.
بر ضرورت حفظ استانداردهای حرفهای کارکنانتان پافشاری کنید. پذیرش یک اجرای درجه دو، نوعی خودکشی است و از همه مهمتر تأکید کنید که تاریخهای قول داده شده باید حفظ شوند، حتی اگر این به معنی کار در سرتاسر شب و روزهای تعطیل آخر هفته باشد. یک ضربالمثل اسکاتلندی میگوید: “کار سخت هیچکس را نکشته است”. مردم از بیحوصلگی و مریضی میمیرند.
هیچچیز به اندازه یک تلاش شبانهروزی برای ترغیب دیگران به کار و همت برای اتمام آن مؤثر نیست، به شرطی که شما هم بخشی از این تلاش باشید. هرگز پلی را هنگام توفان ترک نکنید. سنت آگوستین درباره فشار چنین میگوید: “گریزی از تحت فشار بودن نیست. فشار در تمامی دنیا وجود دارد: جنگ، اشتغال، نگرانیهای دولت. همه ما کسانی را میشناسیم که تحت این فشارها غر میزنند و دست به شکایت میبرند. آنها بزدل هستند و هیچ جذابیتی برای کسی ندارند. اما گروه دیگری از افراد تحت همان فشارها هیچ شکایتی ندارد. چون همین فشار و اصطکاک است که آنان را صیقل میدهد و غنا میبخشد. این فشار، آنها را تصفیه میکند و اصالت و شرافت به آنان میدهد.”
باید اعتراف کنم که من هم گاهی فشار را غیرقابل تحمل یافتهام. اشتباهی که به علت آن، زمان زیادی را صرف کارهایی کردهام که هیچ سودی دربر نداشته است. این فکر خوبی است که سال را با نوشتن آنچه میخواهید انجام دهید شروع کنید و با اندازهگیری میزان تحقق آنها به پایان برسانید. مک کینزی چنین قانونی را برای شرکایش اجباری میداند و فقط براساس میزان تحقق کارهای محوله به آنان حقوق میپردازد.
رهبری
من فرصتهای بیهمتایی برای مشاهده افرادی داشتهام که شرکتهای عظیمی را اداره میکنند – مشتریانم. بیشتر آنها مشکلات را به خوبی حل میکنند و تصمیمگیران خوبی هستند، اما تعداد کمی از آنان رهبران واقعی و ممتازند. برخی از آنها به جای روحیه دادن و تحرک بخشیدن به زیردستانشان، استعداد خاصی در سرکوب آنها دارند.
رهبری شایسته، اثری معجزهآسا بر عملکرد هر شرکتی دارد. من بخت کار کردن برای سه رهبر الهامبخش و برجسته را داشتهام: موسیوپیتار که رئیس من در آشپزخانههای هتل ماژستیک در پاریس بود، جرج گالوپ و سر ویلیام استفنسون از سازمان اطلاعات بریتانیا.
تحقیقات زیادی درباره رهبری انجام گرفته است. اتفاق آرای دانشمندان علوم اجتماعی بر این است که موفقیت در رهبری بستگی به اوضاع و شرایط دارد. برای مثال، فردی که در شرکتی صنعتی به صورت یک رهبر قوی ظاهر میشود وقتی به عنوان وزیر بازرگانی وارد هیئت وزیران میشود دست و پای خود را گم میکند. همچنین نوع رهبری و مدیریتی که در یک شرکت تازه تأسیس یافته به خوبی عمل میکند، بندرت میتواند در یک شرکت باسابقه و توسعه یافته، کارآمدی داشته باشد.
بهترین رهبران را میتوان به راحتی در میان مدیرانی یافت که سرش سنت شکنانه قوی در شخصیت شان شکل گرفته است. آنان به جای مقاومت در برابر ابداع، آن را تحسین میکنند و هیچ شرکتی بدون ابداع رشد نمیکند.
رهبران بزرگ تقریباً همیشه روح اعتماد به نفس را در فضای شرکت میپراکنند. آنها هیچ وقت کوتهنظر نیستند. هیچکس را بیجا مقصر نمیشناسند و بعد از هر شکستی باز برپا میخیزند.
رهبران بزرگ به طور سنتی متعهد به کار خویشند. آنها هیچ اصراری ندارند که همه دنیا آنان را دوست بدارد. آنها جرأت اتخاذ تصمیماتی را دارند که مطلوب خیلیها نیست.
ترجمه: کوروش حمیدی، علی فروزفر
|
نظر بدهید