آخرین بار او را در اختتامیه دهمین جشنواره ملی انتشارات روابط عمومی دیدم که جسم نحیفش را از پلههای سالن شماره یک نمایشگاه بینالمللی تهران بالا کشید و تاب ایستادنش نبود برای سخنرانی. پس صندلی خواست، آوردند و نشست. صدایی از پشت سرآمد که استاد متولی چقدر شکسته و پیر شده است. فرتوت و تکیده و دلکنده از دنیا مینمود. اما باز آمده بود. چون همیشه نقد کرد و زبان تند اما از سر دلسوزیاش را در خانواده روابط عمومی به توصیه و اندرز چرخاند و گفت که روراست باشید با مخاطب.
چندسال پیش هم که در آن شب سرد زمستانی و برفی به دفتر مؤسسه کارگزار روابط عمومی آمد و تا پاسی از شب پای حرفهایش نشستیم، بر همین روراستی تأکید میکرد. مردان قدیم گویا کمتر مصلحتاندیش بودند و زلالتر و شفافتر در اتاق شیشهای سازمان مینشستند.
چه بسا رنج میبرد از اینکه میدید روابط عمومی غرق شعار «هر راست نشاید گفت» شدهاند. متولی مُرد بس که پاسخگویی ندید از روابط عمومیها. حرص میخورد از اینکه نامه ای را به 70 سازمان و اداره نوشت و درون صندوق ارتباط با مدیر سازمان انداخت و حتی یک روابط عمومی جوابش را نداد. توجیهگری، لاپوشانی، مالهکشی و با عرض معذرت و عدم صداقت با مخاطب، پیرترش میکرد. عذاب میکشید وقتی میشنید از دکتر محسنیانراد در کتاب ایران در چهار کهکشان ارتباطی که «روابط عمومیها در ایران هنوز نقش سفرهداران دوران شاهان قاجار را بر عهده دارند.»
مرثیهسرایی برای کسی که سه سال قبل از تولدت، فارغالتحصیل دانشکدهای شده که 25 سال بعد، تو از آن فارغ شدهای را به کنار میگذارم و اصلاً نه قصد این نوشتار این است و نه توانش. بسنده آن که هربار کاظم متولی را دیدم روضهخوان مصیبتهای نهاد روابط عممی میشد و غافل از آن بودیم که او خود در آخرین روزهای زندگیاش مصیبتی بود که روضهخوان نداشت. روحش شاد و یادش گرامی باد.
منبع مرجع: شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران (شارا)
|
نظر بدهید