چرا هراس از رسانه­ها؟

نوشته ادواردو والورده – زیستن به معنای تعالی بخشیدن به شرایط زیست است و جهان رسانه­ها امروزه بخشی از شرایط زیست انسانی است. از این رو، باید واقعیت این جهان را بپذیریم تا بتوانیم آن را از آن خود سازیم.

شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران(شارا)- تبدیل جنگ خلیج فارس در 1991 به یک رویداد رسانه­ای- جهانی، موجب رنجش بسیاری شد و این انتقاد را برانگیخت که ارتباطات با تبدیل جنگ به یک بازی غول­آسای تلویزیونی، پا را از دامنه مسئولیت­هایش فراتر گذاشته است. اما این گروه فراموش می­کنند که رسانه­ها خنثی نیستند و همانند جنگ، کنش­ها و اندیشه­های ما را تحریک می­کنند و آشکار می­سازند.

با این همه، وقتی از دانشجویانم در برزیل پرسیدم که جنگ خلیج فارس چه اثری بر آن­ها گذاشته است، حالت آدم­هایی گیج و غافلگیر شده را داشتند. شاید آن­ها هم مثل پدر و مادرشان فکر می­کنند تجربه یعنی هر آنچه در اطراف خانه­شان می­گذرد. اما به هر حال مجبورند این نکته را بپذیرند که رویدادهای رسانه­ای بر زندگی روزمره­شان (ولو به صورت خفیف) اثر می­گذارد، و تأثیر رسانه­ها بر شیوه کنش و اندیشه­شان (حتی اگر از آن بی­خبر باشند) اجتناب ناپذیر است.

رسانه­های مدرن ترس آورند زیرا حقیقتاً این قدرت را دارند که بر قضاوت مردم اثر بگذارند. ارتباطات مدرن اسطوره بزرگ دوران ما، یعنی اسطوره خودسالاری و آزادی فردی، را به زیر سوال برده است. اما آیا به راستی این پدیده­ای جدید است؟ قضاوت انسان­ها و روش دریافت تجربه­هایشان همواره تابع گروهی است که به آن تعلق دارند. جهانی شدن ارتباطات فقط به این پدیده وسعتی استثنایی می­بخشد. به عبارت دیگر، افزون بر شیوه­های به ارث رسیده از «سرزمین نیاکان»، شیوه­های دریافت جدیدی سر بر می­آورد که مردم سرتاسر جهان در آن سهیم­اند.

بدین ترتیب، رسانه­های مدرن ما را وامی­دارند تا از محدودیت­های آزادی انسان و ماهیت نسبی واقعیتی که در آن غوطه­وریم، آگاهی یابیم.

 

 

نگرانی نابجا

فقط عوام از رسانه­ها نمی­ترسند، بلکه نظریه­پردازان ارتباطات نیز اغلب به دلیل اشتباه روش شناختی خود، در این ترس شریک­اند. این نظریه­پردازان مفهوم­های متناسب با مبادله­های فردی را به کار می­برند و در نتیجه، مبادله را صرفاً در چهارچوب یک جامعه هم زبان در نظر می­گیرند. از این دیدگاه، رسانه­های ارتباطی مانند پرده­ای است شنیداری و دیداری که راه را برای هر گونه گفت و شنود دو طرفه می­بندد تا راه گوش دادن به یک تک­گویی را هموار سازد.

معیارهای این اندیشمندان برای ارزیابی رسانه­های مدرن، امروزی نیست و به همین دلیل نادیده می­گیرند که ارتباطات کنونی می­تواند موجب گسترش تمدن شود و توازن نوینی را میان شیوه­های امروزی دیدن، گفتن و عمل کردن برقرار سازد.

زیستن به معنای تعالی بخشیدن به شرایط زیست است و جهان رسانه­ها امروزه بخشی از شرایط زیست انسانی است. از این رو، باید واقعیت این جهان را بپذیریم تا بتوانیم آن را از آن خود سازیم و از آن فراتر رویم.

مثلاً جام جهانی فوتبال را در نظر می­گیریم که مانند بسیاری از مسابقه­های بین­المللی ورزشی به یک رویداد بزرگ رسانه­ای بدل می­شود. می­دانیم ایالات متحده مسئول برگزاری مسابقه­های فوتبال جام جهانی 1994 بود، اما مردم این کشور با بی­اعتنایی مسابقه­ها را دنبال می­کردند. در عوض، با آن که برزیل فقط دریافت­کننده پوشش رسانه­ای مسابقه­ها بود، اما شور و حال بسیار زیادی در میان مردم آنجا به چشم می­خورد. در نتیجه، این رویداد توجه مردن برزیل را بیشتر از مردم ایالات متحده جلب کرد، زیرا فوتبال بخشی از فرهنگ ملی مردم ایالات متحده نیست.

پس باید ترس از دست دادن هویت­مان را کنار بگذاریم و بفهمیم که ارتباطات مدرن قابلیت انعطاف دارد و به همان سادگی که پدران و مادران ما پیام­ها و تصویرهای تلویزیون و سینما، و پیش از آن، تئاتر و موسیقی و شعر و نقاشی را از آن خود می­کردند، ما نیز می­توانیم پیام­ها و تصویرهای رسانه­های مدرن را از آن خود سازیم.