پیام عباسی: زندگانی به جای زنده مانی

ماجرای مرگ امید عباسی، به مثابه یک پیام رسانه ای قدرتمند در میان مجموعه ای از پیام های تخریبی و غیراخلاقی سیاسی و انتخاباتی این روزها عمل کرد و به چشم آمد.

شارا، احسان میراب زاده اردکانی، روزنامه نگار- هر پیام، سبک زندگی خاص خود را ارائه می دهد. منظور از سبک زندگی، اعمال و کارهایی است که حاصل ادراکاتی خاص اند. ماجرای مرگ امید عباسی (آتش نشان فداکار) هم، به مثابه ی یک پیام رسانه ای قدرتمند در میان مجموعه ای از پیام های تخریبی و غیراخلاقی سیاسی و انتخاباتی این روزها عمل کرد و به چشم آمد. او سبکی از زندگی را به ما نشان داد.
 امید عباسی را هرگز ندیده ام؛ همان آتش نشان رادمردی که از جان خود گذشت تا به دختربچه ای گرفتار در شعله های آتش جان ببخشد و با اهدای اعضای خود پس از مرگ، به انسان های بریده از جان دیگری، امید و جان دهد. پندار و کردار نیک او، بار دیگر آرش کمانگیر را به یادمان آورد: «جان خود در تیر کرد آرش».
 خانواده ی سربلند این جوانمرد را هم نمی شناسم؛ آنها که ضمن موافقت با اهدای دو عضو بدن پاک دُردانه ی خود، در میانه ی هجوم اندوه و غم، آنجا که نجوا می کردند: «چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده بگوری!» خود را مخاطب پروردگار قرار دادند که: « وَبَش�’ِرِ الص�’َابِرِینَ * ال�’َذِینَ إِذَا أَصَابَت�’هُم م�’ُصِیبَهٌ قَالُوا�’ إِن�’َا لِل�’هِ وَإِن�’َـا إِلَی�’هِ رَاجِعونَ ».
 مدتی پیش پیامکی روی گوشی های موبایل دست به دست می شد. جوکی بود با محوریت دهقان فداکار؛ یادتان که هست؟ ریزعلی خواجوی؛ همان رادمردی که در سیاه زمستان در کنار ریل، متوج�’ه مسدود شدن مسیر قطار به علت ریزش کوه می شود و برای نجات مسافران آن، کت خود را آتش زده و در نهایت باعث توقف قطار می-شود.
 این جوک که در قالب یک پیامک برای من هم آمده بود، از دهقان فداکار دیگری سخن می گفت که می-گوید: کت و شلوار، شده دستی 700 هزار تومان و مردم را هشدار می داد که از این پس خودشان فکری برای نجات خود بکنند. این جوک، که در شبکه تلفن همراه دست به دست شد چه سبکی از زندگی را ارائه می دهد؟ آیا پیام رسانه ای اش این است که دوران ریزعلی خواجوی ها به پایان رسیده است؟
 حالا اما امید عباسی با مرگ خود،گوئی جامعه ای را به خود آورد؛ او به وجدان جامعه تلنگر زد و نحوه ی مرگش پیامی بود برای یادآوری سبکی از زندگی؛ که آی آدم ها! در میان همهمه های روزمره گی هایتان به خویشتن خودتان هم فرصتی دهید؛ فرصتی برای دوست داشتن، برای بخشش و برای بخشایش.
 تعداد زیاد مردمانی که با شنیدن این خبر شاید حتی لحظه ای  اندیشیدند؛ بغض کردند و به خود آمدند چنین بشارت می دهد که هنوز، ما زنده ایم؛ هنوز ایثار و مهر در زندگی مان زنده است. شاید تلنگری بخواهد تا بیدار شود؛ اما هرچه باشد زنده است. پیام امید عباسی درک شد؛ جاودانه شد.
 23 آبان سال گذشته بود؛ در محل سکونتم واقع در قیطریه، در اثر بارندگی شدید و مسدود کردن اگوی قدیمی واقع در خیابان شمالی منزل، سیلاب به داخل پارکینگ جاری شد و در چشم به هم زدنی پارکینگ به زیر آب رفت.
 بلافاصله با 137 و آتش نشانی تماس گرفتیم. آتش نشانی در زمانی حدود 15 دقیقه علی رغم بارندگی شدید و ترافیک و مسدود شدن خیابان های اطراف، به محل رسید. عملیات تخلیه آب شروع شد و حدود 5 ساعت به طول انجامید. با دو پمپ و یک دستگاه پمپ بسیار قوی دیزلی که آن را هم از ایستگاه آوردند.آب تخلیه شد. اتاقک آسانسور، موتورخانه، تاسیسات ساختمان و انباری ها هم از آب، تخلیه شد.
 در آن لحظه های اضطراب و نگرانی و پریشانی که خطر فرو ریختن یک ساختمان 5 طبقه در اثر سیلاب سهمگین، شهروندان را تهدید می کرد، حضور این ماموران سخت کوش و مسئول آتش¬نشانی در لحظه لحظه¬ی سانحه موجب آرامش و طمانینه بود به ویژه آن زمان که بالاخره پس از ساعاتی از حادثه، ماموران 137 رسیدند؛ با یک پمپ کوچک که شاید برای خالی کردن آب یک حوض مناسب بود؛ و از ما سراغ سیم مفتول و انبردست برای بستن شلنگ به پمپ را می گرفتند! و در آن اوج حادثه دنبال مقص�’ر می گشتند که شهرداری است یا سازمان آب! که هنوز هم که هنوز است دنبال مقص�’راند!
 ماموران آتش نشانی اما آرام و مصم�’م از ابتدا تا انتها مشغول به کار بودند و فرمانده تیم، توصیه های کاربردی و مداومش را از شهروندان دریغ نمی داشت.
 باید خانه تان را تجسم کنید که تمام پارکینگش به زیر آب رفته، بدون برق، تاسیسات و موتورخانه اش زیر آب است، حتی چاه فاضلاب از آب سیل پرشده، 10 خانواده ی مصیبت زده در کوچه و حیاط سرگردانند. حال تجسم کنید که بودن چنین ماموران دلسوزی در کنارتان، چقدر می تواند گرانبها باشد.
 اما این، همه ماجرا نبود. می خواهم دستتان را بگیرم و از دل بُحران و خطر، به اوج زیبائی ببرم. زمانی که در پایان عملیات، به میل و خواست خودمان مبلغ قابل توجهی از شهروندان ساختمان برای قدرشناسی و قدردانی از ساعت ها زحمت بی دریغ آتش نشانان جمع کردیم اما هیچ یک از آنها نپذیرفتند! اصرار ما فایده ای نکرد. خداحافظی کردند و رفتند. به همین سادگی؛ به همین زیبائی.
 «امید عباسی » های زیادی در میانمان هستند.کافیست قدری به دور و برمان نگاه کنیم.کافیست زندگانی کنیم نه زنده مانی. فکر می کنم امید عباسی چنین پیامی برای ما داشت؛ چنین سبکی از زندگی را نشان داد.