آنهایی که متخصص علم ارتباطات هستند و در اینباره حق استادی دارند، بر این باورند که در کل سالهای بعد از انقلاب و در هیچکدام از دولتها، به اندازه سالهای اخیر به روابط عمومیها بها داده نشده است.
اگر چه شاید بتوان رشد کمی و کیفی رسانهها و لزوم حضور مرکزی برای ارتباط با آنها را یکی از مهمترین دلایل قرار گرفتن روابط عمومیها در کانون توجهات دانست، اما واقعیت این است که هنوز جایگاه این واحد مهم در سازمانها و نهادهای دولتی و غیردولتی آنطور که لازم است مورد توجه قرار نگرفته است. این کم توجهی در شهرستانهایی به غیر از تهران بیشتر به چشم میخورد، تا جایی که در همسایگی پایتخت، در شهرستان بزرگی همچون اسلامشهر، روابط عمومیها آنچنان در محاق فراموشی قرار گرفتهاند که به نظر میرسد بسیاری از آنها هرگز وجود خارجی نداشتهاند.
حال با توجه به تلاش دولت برای ارتقای جایگاه روابط عمومیها از یک سو و عطش دریافت اطلاعات تازه و برقراری ارتباط دوسویه از طرف مخاطبان از سوی دیگر، باید این سؤال را پرسید که چرا روابط عمومیها در اسلامشهر هر روز بیشتر از روز قبل از جایگاه واقعی خود فاصله میگیرند.
نخستین پاسخ به این سؤال را میتوان در نحوه انتصاب مسئولان روابط عمومیها جستوجو کرد. بدیهی است که وقتی یک فرد بدون تخصص، تحصیلات و تجربه لازم و مرتبط بهعنوان ویترین یک سازمان یا اداره برگزیده میشود، نمیتوان انتظار زیادی از او داشت. مطمئناً این فرد نمیتواند نقش مؤثری در عرصه اطلاعرسانی ایفا کند. به این مسئله اضافه کنید این را که هنوز بسیاری از روابط عمومیهای اسلامشهر یا وجود خارجی ندارند و یا موقعیتی شدهاند برای نیروهایی که در هیچ جای دیگر سازمان نمیتوان از آنها استفادهای کرد.
برای یافتن دومین پاسخ این سؤال باید به دیدگاه مدیران بازگشت. بسیاری از مدیران نگرش مثبتی به بحث آموزش ندارند. در حالی که با تخصیص اعتبار ویژهای به این امر و الزام مسئولان روابط عمومی برای روزآمد شدن و کسب آموزش، میتوان کمی به هدف نزدیک شد. این امر به تازگی توسط شورای هماهنگی روابط عمومیهای شهرستان اسلامشهر کلید خورده است و انتظار میرود با توجه ویژه کارکنان این بخش ثمرات فراوانی در پی داشته باشد. هرچند تجربه نشان داده است کارکنان این بخش تمایل چندانی به فرایندهای آموزشی ندارند و احتمالاً این آموزشها هم آنطور که انتظار میرود مؤثر نخواهد افتاد.
اما مهمترین پاسخ به سؤال مطرح شده، در عملکرد مدیران مستتر است. وقتی مدیران به برقراری ارتباطی دو سویه با مردم و رسانهها که به نوعی نمایندگان افکار عمومی و یا دست کم جهتدهنده افکار عمومی هستند، علاقه چندانی ندارند، نمیشود از آنها انتظار داشت تا به کانال ارتباطی سازمان با افکار عمومی که همان روابط عمومی است، توجه ویژهای داشته باشند.
به نظر میرسد برای بهبود وضعیت روابط عمومیها، پیش از سرمایهگذاری در هر بخشی، ضرورت دارد برای تغییر نگرش مدیران قدمی برداشته شود.
|
نظر بدهید