زبان گویای مردم

سعیده آقاخانی دانشجوی دکتری فرهنگ و ارتباطات – ما هرچه داریم از مردم است، دولت، سازمان و قراردادهای اجتماعی ما، برای برقراری رفاه مردم و نظم جامعه تشکیل و منعقد شده است و مردم باید در تصمیم گیری سازمان ها، هر گاه که بخواهند مشارکت کنند، تنها ما روابط‌عمومی ها هستیم که می توانیم این ارتباط دو سویه هم وزن را برقرار کنیم و مدیران بالادستی باید جنبه این تغییر را داشته باشند و برای این تغییر، خود را آماده کنند.

شبکه اطلاع‌رسانی روابط‌عمومی ایران (شارا)|| روابط‌عمومیها نمی توانند فقط تریبون سازمان و ابزار اطلاع رسانی باشند. انتظارات مردم تغییر کرده است، جامعه مدنی می خواهد اجرای نظراتش را در سازمان ها ببیند. می خواهد نیازهایش دیده شود و در غیر این صورت هرچه از تریبون های رسمی اعلام می شود را انکار خواهد کرد.


در وارونگی افکار عمومی،روابط‌عمومی ها و مدیران بالادست‌شان هم مقصرند. آنها که می خواهند روابط‌عمومی فقط تریبون اطلاع رسانی با رنگ و لعاب اقدامات و جلسات باشد و قادر به ارتباط دوسویه برابر با مردم نیستند، به ریزش سرمایه های اجتماعی سرعت می بخشند.


جامعه ایرانی، با مسئله کاهش سرمایه اجتماعی و وارونگی افکار عمومی مواجه است، هرچه با تکیه بر روش های گذشته، راهبرد سکوت و کوچک نمایی در مقابل خواست مردم و بزرگ نمایی در مورد اقداماتمان را در پیش بگیریم، شکاف مردم و مسئولان را بیشتر خواهیم کرد.


بی توجهی به افکار عمومی در برنامه ریزی های ارتباطی و تصمیم گیری هایی که با جامعه و مردم سر و کار دارد، چالش مهمی برای سازمان ها و نهادهای اجرایی ایجاد می کند که نتیجه آن شکست در برنامه ها و در کمترین حالت، کاهش بازخورد مطلوب از سوی جامعه خواهد شد.


دیر یا زود روابط‌عمومی ها باید تغییر رویه دهند و الگوی منسوخ شده اطلاع رسانی به مردم و تبلیغات از طریق رسانه های رسمی را رها کنند. تغییری که بسیار سخت اما لازم خواهد بود. الگوی قرن حاضر برای روابط‌عمومی ها، الگویی است که اساس آن بر ارتباط دو سویه و هم وزن سازمان و مخاطب استوار است و کسی در این نوع الگو، قصد ارتباط سلطه آمیز، یک طرفه، توجه صرف به منافع سازمان، حذف اطلاعات ناخوشایند و مدیرمداری را ندارد.


چاره ای جز این نیست که به مردم و سازمان نقش برابر دهیم و ارتباط آمرانه را رها کنیم. این فرایند برای مردم و دولت سودمند خواهد بود زیرا تغییرات مبتنی بر همزیستی افکار را رقم خواهد زد.


روابط‌عمومی چشم بینا، گوش شنوا و زبان گویا برای هر دوسوی ارتباطی یعنی مردم و سازمان است و برقراری توازن ارتباطی بین این دو، هنر روابط‌عمومی است.


ما روابط‌عمومی ها، باید مردم را درک کنیم، با آنها تفاهم کنیم و کارها را از طریق مذاکره با مردم پیش ببریم و برای این کار آموزش ببینیم. در این مسیر نباید اصرار به این داشته باشیم که ابتکار عمل دست سازمان و روابط‌عمومی باشد، مردم و دانش زیسته شان، می تواند راهنمایی پیشرو در تصمیم سازی ها باشد.


ما هرچه داریم از مردم است، دولت، سازمان و قراردادهای اجتماعی ما، برای برقراری رفاه مردم و نظم جامعه تشکیل و منعقد شده است و مردم باید در تصمیم گیری سازمان ها، هر گاه که بخواهند مشارکت کنند، تنها ما روابط‌عمومی ها هستیم که می توانیم این ارتباط دو سویه هم وزن را برقرار کنیم و مدیران بالادستی باید جنبه این تغییر را داشته باشند و برای این تغییر، خود را آماده کنند.


اینگونه است که اطلاعات از جامعه به روابط‌عمومی و از روابط‌عمومی به جامعه منتقل خواهد شد و تغییرات نهایی به نفع همه خواهد بود. در غیر این صورت، فاصله ها بیشتر و بیشتر می شود…