شبکه اطلاع رسانی روابطعمومی ایران (شارا)–|| داستان سه بچه خوک و گرگ بد گنده را به یاد دارید؟ همان بچه خوکهایی که بدون توجه به نصیحتهای برادر زرنگ و کاریشان برای اینکه به فلوت و ویلون زدنشان برسند، از روی تنبلی خانهای از پوشال و علف برای خودشان ساختند؛ در حالی که برادر سومی که زرنگ و کاری بود خانهای از آجر برای خودش ساخت.
خانه دو خوک فلوت زن و ویلون زن در مقابل فوتهای گرگ بد گنده خراب و ویران میشود و دو خوک بی خانمان شده برای نجات از دندانهای گرگ به خانه برادر زرنگ و کاری خود پناه میبرند. گرگ که نمیتوانست با فوت خانه آجری خوک کاری را ویران کند، تصمیم می گیرد از لوله بخاری وارد خانه شود؛ اما بچه خوک ها ظرف بزرگ آب جوشی را زیر لوله بخاری می گذارند و به این ترتیب گرگ داخل ظرف میافتند و می سوزد و فرار میکند.
حالا پس از سالیان سال که از نقل قولهای متفاوت این داستان به زبانها و شیوههای گوناگون میگذرد؛ برخی از تحلیل گران دنیای رسانه با رویکرد تحولاتی که شبکههای اجتماعی در عرصه رسانه ایجاد کردهاند، تعریف تازهای از نتیجه این داستان ارائه میدهند. به اعتقاد آنها باید جای خوکها که تا همین چند سال پیش قربانیانی بیگناه بودند را با گرگ که شخصیت بد داستان است، عوض کرد!
چندی پیش (۲۴ فوریه سال ۲۰۱۲ میلادی) روزنامه گاردین یکی از جالبترین و شاید اولین تحلیلها را بر اساس این رویکرد جدید در مورد نتیجه داستان سه بچه خوک و گرگ بد گنده، ارائه داد و موج تازهای از پدیدههای نوین رسانهای خلق کرد.
گاردین که سعی کرده است روایت جدیدی از این داستان قدیمی داشته باشد، ترتیب روایی داستان را در قالب یک فیلم تبلیغاتی به گونهای دیگر تعریف میکند. خبر سوخته شدن گرگ صحنه آغازین نمایش است. با انتشار این خبر کمپینی با بیش از ۱ میلیون عضو به راه میافتد که اعضای آن خواستار دستگیری سه بچه خوک به اتهام سوزاندن گرگ، هستند…
اتفاقی که پس از این اجرا افتاد این بود که تعداد زیادی از کاربران شبکههای اجتماعی، دست به کار می شوند و فضای مجازی را متاثر از برداشتهای متفاوت خود میکنند. جمع بندی واکنشها نشان داد که اغلب کاربران معتقدند اگرچه روایت و شیوه بازگویی داستان تغییر کرده است؛ اما سه بچه خوک همچنان قربانی هستند. زیرا دفاع از جان و مال، حق آنهاست. جالبتر اینکه بسیاری از توییتها و کامتها نشان میداد واکنش کاربران در صورتی که در وضعیت مشابهی قرار بگیرند، شبیه رفتاری خواهد بود که بچه خوکها انجام دادند! در مقابل این گروه برخی از کاربران هم برای اثبات حقانیت افکار و طرز تفکر خود نسبت به بیگاری گرگ دست به اقدامات جالبی زدند. مثلا یکی از آنها فیلمی آپلود کرد که نشان می داد گرگ از بیماری آسم رنج می برد و به همین دلیل نمیتوانسته با فوت خانه خوکها را ویران کند!
پس از انتشار فیلم این کاربر گاردین دست به شبیه سازی قدرت فوت گرگ میزند تا شاید در کشف حقیقت کمک کرده باشد! البته نتیجه این شبیه سازی نشان داد که فوت گرگ آنقدرها هم که در داستان گفته شده بود قدرتمند نبوده و نمیتوانسته خانه خوکها را خراب کند.
اما انتشار این خبر باز هم سبب به راه افتادن جنبش مردمی دیگری میشود. شهروندان به خیابان ها میریزند و موج اعتراضی نسبت به مظلوم نمایی خوکها به راه میافتد. سرانجام بچه خوکها به عنوان کلاهبرداران مالیاتی در دادگاه حاضر می شوند و گرگ که تا همین چند روز پیش مجرم بود، بیگناه شناخته میشود.
با این حال موج توییتها و اظهارنظرها در دنیای مجازی همچنان ادامه دارد…
گاردین با زیرکی سعی کرد با بازخوانی پرونده یک داستان قدیمی به نقش توییتر، فیس بوک، یوتویوب، وبلاگها، ویدیوها، نظرسنجیهای آنلاین، دیگر امکانات ارتباطی موجود و به طور شبکههای اجتماعی مجازی در دنیای اینترنت و تاثیر آنها بر مسیر خبر و یافتن حقیقت بپردازد.
در واقع متفکران گاردین با هوشمندی خاصی یادآور شدند که دنیای امروز دنیای «روزنامه نگاری بیدرنگ» یا «ریل تایم ژورنالیسم» و دیالوگ مستمر با خواننده است. و رسانهها باید با بهره گیری به موقع، درست و هوشمندانه از تولیدات کاربران اینترنت مخاطبان بیشتری را جذب کنند. در حقیقت روزنامه گاردین با نگاهی جدید به این داستان و نتیجه گیری متفاوت نشان داد که حقیقت داستان چیزی جز تصویری است که در ذهن همه ما حک شده است. نویسنده این نمایش که گاردین متولی اجرای آن بود، با هشیاری و ریزبینی خاصی سعی کرد به تاثیر شبکههای اجتماعی در روند و روال همیشگی روزنامه نگاری اشاره کند. در پس داستان جدیدی که گاردین از خوکها و گرگ بد گنده ارائه میکند، چند سوال مهم و زیربنایی مطرح شده است:
•در عصر شبکه های اجتماعی چه آیندهای در انتظار دنیای خبر و به طور کلی روزنامهنگاری است؟
•کاربران شبکه های اجتماعی همچون توییتر، فیس بوک، یوتویوب و… با انتشار و آپلود ویدیوها، عکسها یا اخبار و گزارشهایشان در این شبکهها چه تاثیری بر مسیر گزارشهای خبری و به طور کلی عالم رسانه میگذارند؟
طرح این سوالها از سوی روزنامهای همچون گاردین، که در زمره رسانه های پیشگام در پذیرش و پیاده سازی دگرگونی های شگرف در دنیای خبر و اطلاعات است، سبب شد تا پروژه ای به نام «روزنامه نگاری باز» یا «اوپن ژورنالیسم» کلید بخورد. در این پروژه به شیوه تازهای از روزنامه نگاری که به واسطه ظهور شبکههای اجتماعیزاده شده است اشاره میشود. شیوهای که به آن «روزنامه نگاری بیدرنگ» یا «ریل تایم ژورنالیسم» میگویند.
«یلز سلوی»، یکی از محققان برجسته نظریه «ارتباط بین واقعیت و افسانه»، معتقد است اگر توییتر به تنهایی نمیتواند به عنوان شاهدی برای اثبات ادعاهای ما در مورد تاثیر شبکههای اجتماعی بر روزنامه نگاری سنتی باشد؛ میبایست به طریقی هوشمندانه تاثیری که داستانهای افسانهای کودکان بر واقعیتها میگذارند را مورد بررسی قرار دهیم. تاثیری متقابل که در نهایت بین افسانه و واقعیت نوعی ارتباط قابل تامل ایجاد میکند.
سلوی نیز همچون بسیاری دیگر از همفکرانش بر این باور است که روزنامه نگاری باز، دنیایی وسیع و متفاوت را در عرصه روزنامه نگاری پدید میآورد که شباهت اندکی با آنچه که تا امروز در روزنامه نگاری مکتوب میدیدیم، دارد. در این سبک از روزنامه نگاری به سختی میتوان با سانسور و فیلتر جامعه را در جریان اخبار و رویدادها قرار نداد.
با ظهور و فراگیر شدن شبکههای اجتماعی و گره خوردن اینترنت با زندگی روزمره مردم؛ چنانچه سیاست گذاران خبری و صاحبان رسانهها نیز بخواهند و همه قدرت و توان خود را به کار بگیرند، باز هم اطلاعات به شیوههای مختلف در دسترس همه قرار میگیرد و تنها واکنشهای متفاوت افکار عمومی است که سرنوشت خبر را مشخص میکند نه خواسته صاحبان رسانه.
در واقع در دنیای امروز نمیتوان نتیجه گیری از داستان را در قالبی مشخص، برای همه یکسان و بدون تغییر تعریف کرد. دنیای مدرن و آنلاین کنونی دنیایی است که در آن ایمان به شعور و درک مخاطب مهمترین فاکتور و عامل در نجات رسانه است. به ویژه آنکه فاصله امکان گفتوگو و رد و بدل شدن افکار و عقاید مخاطبان و ناشران به کمتر از چند ثانیه رسیده است.
پذیرش این شیوه از تحولات رسانه و مشارکت عمومی در بسط و توسعه آن پیام آور آیندهای متفاوت و دیگر گون در عالم رسانه خواهد شد. این تحول اتفاقی است که مبتنی بر عدم محدودیت و مشارکت جامعهای که استحقاق آن را دارد، رخ خواهد داد.
با این وجود یک سوال مهم مطرح است؛ روزنامه نگاری باز (اوپن ژورنالیسم) بر اساس کدام زمینه سازی میتواند تبدیل به سبکی قابل اعتماد و منبعی موثق برای کسب اطلاعات باشد؟ آیا میتوان با پیامدهای غیرقابل پیش بینی که در روزنامه نگاری باز در انتظار پدیدههای خبری هستند، کنار آمد و نگران آنچه که ممکن است سبب بروز تحولات عظیم و شگرف در عالم روزنامه نگاری میشود، نبود؟
برخی از کارشناسان در بازخوانی و روایت متفاوت داستان قدیمی و کلاسیکی همچون داستان سه بچه خوک و گرگ بد گنده، بر این اعتقادند که درگیریهای اجتماعی برای برخی از مردم بسیار مهمتر از تولیدات سفارشی است که توسط سردبیران برای پر کردن جیب مالکان رسانهها و برآورده شدن اهداف سیاسی و اقتصادی آنها، میشود.
اگرچه «دیوید سیروتا»، یکی از نویسندگان، روزنامه نگاران، ستون نویسان، بلاگرها و فعال حوزه سیاست و طرفدار حزب دموکرات آمریکا بر این باور است که روزنامه نگاری نوین در مرحله آزمون و خطا و خامی است. بلوا و آشوبهایی که از منطقه صفر در مصر آغاز شد، به راه افتادن جنبشهای مردم و تظاهراتهای سراسر برای تغییر در سرنوشت و نتیجه داستانی که پیش از این بارها و بارها تعریف شده و همیشه هم با پایانی مشابه به آخر رسیده بود، نمونهای از اتفاقات جدیدی است که در دنیای سنتی رسانه در حال وقوع است.
آنچه امروز به برکت پیوند خوردن زندگی مردم سراسر دنیا با پدیدهای به نام اینترنت و شبکههای اجتماعی و ظهور خبرنگار شهروندی در عالم روزنامه نگاری هستیم، اتفاقی است که به زودی دنیای رسانه و روزنامه نگاری را زیر و رو خواهد کرد. چرا که سطح تعامل روزنامه نگاران با مخاطبانشان در حال تغییر است و در بسیاری از موارد مخاطبان از روزنامه نگاران، روزنامه نگارتر هم هستند!
در واقع تکنولوژی موجب شده است تا قابلیتها، صلاحیتها، ظرفیتها و شرایط برای مشارکت مردم و اهالی رسانه در تهیه، تولید و حتی بازتولید اخبار و گزارشها، تعریفی متفاوت و نوین پیدا کند.
با این حال تحولاتی از این دست به ویژه پس از مطرح شدن پروژه روزنامه نگاری باز و ریل- تایم ژورنالیسم، انتقادهای بیشماری به چنین تغذیه شفاف و بیپردهای وارد کرده است. بسیاری از روزنامه نگاران بر این اعتقادند که چنین پدیدهای قبل از هر چیز دامنه و وسعت قدرت سردبیران و سازمانهای خبری را در تعیین و تعریف خط مشیها و سیاستهای خبری زیر سوال میبرد. و این موضوع به سادگی میتواند به ماهیت و هویت کار خبر لطمه وارد کند.
«دنیس کینگزمیل»، یکی از فعالان حقوقی و اجتماعی در حوزه زنان و کارگران و از اعضاء کمیته امور اقتصادی انگلستان، اخیرا مطلبی در مورد فیس بوک و تویتتر و پیامی که شبکههای اجتماعی به عنوان ابزارهای جدید اطلاع رسانی میتوانند داشته باشند، نوشته است.
وی بر این اعتقاد است که شبکههای اجتماعی نظیر تویتتر و فیس بوک به دلیل محبوبیتی که دارند، توانستهاند به خوبی و به درستی زمینه ایجاد جنبشهایی را برای به اشتراک گذاری اطلاعات بدون کمترین سانسور و با بیشترین میزان آزادی بیان و عمل، فراهم کنند. البته هدف نهایی میتواند شناسایی و بازشناخت موضوعات مورد علاقه مردم با هدف زنگ خطری برای دولتمردان باشد. به این معنی که آیا به اندازه کافی از افکار عمومی و خواستهها و نیازهای آنها اطلاع و شناخت دارند یا خیر؟ این همان چیزی است که باید از آن به عنوان «کلید جنبش» یاد کرد.
با وجود شبکههای باز، جوامع میتوانند مرزهای جغرافیایی را بدون کوچکترین مشکلی پشت سر بگذارند و تبدیل به جامعهای بزرگتر و واحد شوند. جامعهای جدید که در آن صدها عقیده، دیدگاه و نظر موافق و مخالف در کنار هم حاضر میشوند و با طرح آزادانه آراء و عقاید خود شکل و مفهوم تازهای از رسانه را خلق میکنند. در این رویکرد جدید اخبار به شکلهای مختلف به مصرف کنندگان میرسد، کنجکاوی آنان را بر میانگیزد و در نهایت یک ایده و طرز تفکر جدید را شکل میدهد.
اگر داستان سه بچه خوک و گرگ بد گنده، این پتانسیل را داشته است تا با توجه به ظرفیتهای موجود در جامعه سبب خلق و طرح پدیدهای به نام روزنامه نگاری باز یا همان اوپن ژورنالیسم شود؛ پس دیگر داستانها و افسانههای کهن هم میتوانند با بازخوانی و روایتهایی متفاوت بخشی از حقیقت تازه باشند.
منابع:
– روزنامه نگاری باز: تغییر همه اخبار، ۱۲ می۲۰۰۸، آپ استارت
– گرگ بد گنده زنده سوزانده شد، ۱۱ می ۲۰۱۲
– ویدئوی گاردین درباره سه خوک کوچک، حقیقت رسانه های بزرگ بد را فاش کرد، استیو داویز، ۳ مارس ۲۰۱۲
ترجمه و تنظیم : انوشه جاوید
منبع: وبسایت خبرنگاران ایران
|
نظر بدهید