شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران (شارا)- من کیستم؟به نوشته قبلی، واکنشهایی از سوی دوستان نشان داده شد، که به نظرم رسید خوب است موضوع را یک بار از ابتدا تا انتها نگاه کنیم. این خلاصه ای است از چیزی که من آن را شروع توانمندی میدانم. به نظرم شروع توانمندی از مدیریت زمان و حل مسئله و مدیریت تعارض و … نمیگذرد. ما باید بدانیم که اینها به چه دردی میخورند؟ مثلاً چرا میخواهم یا باید تعارض را مدیریت کنم؟ اگر نکنم چه میشود؟ شاید هم اصلاً در مسیر من این مهارت به دردی نخورد، پس عمرم را تلف نکنم!
حالا اصل موضوع در قدم اول:
شما که هستید؟ تا به حال به این موضوع فکر کرده اید؟ حتما فکر کرده اید؟ اما چقدر؟ به چه نتیجه ای رسیدید؟ آن نتایج کجاست؟ نوشتید؟ بعد از ۶ ماه یا یکسال یا ۱۰ سال به آن نوشته ها رجوع کردید؟ تغییر کرده بودید؟ شما چقدر فدای دیگران و خواسته های آنها شده اید و آنها را به خودتان بدهکار کرده اید؟ شما به دیگران چقدر بدهکارید؟
این منِ شما، چقدر شماست؟چقدر همسرتان است؟ چقدر پدر و مادر و خواهر و برادر و فرزندتان است؟ راستی خودتان از خودتان چقدر سهم دارید؟
شما برای اینکه به هر هدفی برسید، اول باید بدانید که، که هستید؟ چه میخواهید؟ چه چیزی شما را خوشحال یا ناراحت یا قوی یا ضعیف میکند؟ خودآگاهی دارید؟
این نکته خیلی مهم است که اگر تمام امیال و خواسته های شما در دیگران متبلور میشود، بدانید که شما فرد موفقی نخواهید بود، شما آینه زندگی و امیال دیگران هستید و برعکس، اگر شما دیگران را وادار میکنید که به علت علاقه به شما، آینه امیال شما باشند، بدانید که آنها دیگر وجود ندارند، آنها نیستند، آنها نه میتوانند به شما عشق بدهند، نه در خوشحالی شما نقش داشته باشند. باید بگذارید دیگران، خودشان باشند و خودی باشند که شما را هم دوست دارند.
این نکته، تقریبا همه را درگیر یک تناقض میکند: پس تکلیف همسر و فرزند و والدین و دوستان و سایر عزیزان چه میشود؟ اگرما همه اش به فکر خودمان باشیم، آنها کجا هستند؟
دوستان عزیز، آنها هستند و خواهند بود، شما به آنها تعهد دارید و خواهید داشت، اما شما تا خودتان را نشناسید و خوشحال و موفق نباشید، نمیتوانید نه همسری خوب باشید، نه فرزندی خوب و خلاصه نمیتوانید در موفقیت و شادی آنها نقشی ولو کوچک ایفا کنید. پی به فکر خودتان باشید تا بتوانید به فکر دیگران هم باشید.
اما همیجا یک باور غلط را هم با هم اصلاح کنیم:
اینکه من به فکر تامین نیازهای خودم باشم، خودخواهی نیست، اینکه نیازهای دیگران را در نظر نگیرم، خودخواهی است.
اینکه من کیستم، از اینجا شروع میشود که خودم را بفهمم. هوش هیجانی خیلی به ما کمک میکند که خودآگاهی داشته باشیم. اما برای یک شروع ساده، بهتر است لیستی تهیه کنید و شرایطی را که سبب شده شما خیلی خوشحال شوید را بنویسید. هیچ عیبی ندارد که یکی از این شرایط وقتی باشد که فرزندتان در کنکور قبول شده یا همسرتان فلان موفقیت را داشته، اما حتما و حتما باید شرایطی هم باشد که محور خوشحالی خود شما بوده باشید.
شرایط خوشحالی من، وقتهایی که خوشحال بودم :
۱- وقتی که ….. (خوب شرح دهید، چه کسانی دخیل بودند، چه شرایطی بود، نقش شما چه بود…)
۲- وقتی که …..
۳- وقتی که …..
همچنین شرایطی را بنویسید که به خودتان افتخار کرده اید. با مثال و روشن. مثلاً : وقتی که پروژه سر وقت انجام شد، به خودم افتخار کردم. یا وقتی که جمعه توانستم با فرزندم ۱ ساعت بازی کنم به خودم افتخار کردم.
شرایط اثر گذاری من، وقتهایی که احساس کردم موثر هستم :
۱- وقتی که ….. (خوب شرح دهید، چه کسانی دخیل بودند، چه شرایطی بود، نقش شما چه بود…)
۲- وقتی که …..
۳- وقتی که …..
بعد شرایطی را بنویسید (حتما بنویسید) که در آن احساس کردید بودن شما اثری داشته است، یعنی احساس موثر بودن کرده اید. مثلاً وقتی که ظرفهای مهمانی را شستم، احساس کردم که موثرم (یا احساس کردید که استثمار شده اید؟؟) یا مثلاً وقتی توانستم یک فصل به گزارش اضافه کنم، احساسا کردم که موثرم. و … این مثالها میتواند از خیلی ساده تا خیلی پیچیده باشد. اما نکته این است که رد پای شخص شما باید در آن دیده شود.
شرایطی که به خودم افتخار کردم :
۱- وقتی که ….. (خوب شرح دهید، چه کسانی دخیل بودند، چه شرایطی بود، نقش شما چه بود…)
۲- وقتی که …..
۳- وقتی که …..
حالا به این لیستها نگاه کنید. خوب فکر کنید. لیست را میتوانید اصلاح کنید، میتوانید به آن اضافه و کم کنید. تا به لیستهایی برسید که واقعاً شما را در اوجتان نشان دهد.
دوستان عزیز اگر این کارهارا کرده باشید، حالا میدانید که کی و در چه شرایطی در اوج هستید.
ممکن است شما وقتی در اوج باشید که اتفاق خوبی برای یکی از عزیزانتان افتاده باشد و شما همیشه نظاره گر آن موفقیتها بوده باشید. در این شرایط شما غرق در اطرافیانتان هستید و باید فکری بکنید. همسر و فرزندان همیشه نیستند، من باید بتوانم خودم را خوشحال کنم.
وقتی این فهرست کامل شد و خوب با آن کنار آمدید، نوبت گام دوم است.
اجازه بدهید این گام را در مطلب دیگری بنویسم که کمی مهلت داشته باشید تا اقدامات این گام را انجام دهید، آنها را بنویسید، مرتب کنید، مرور کنید، پاکنویس کنید و در جایی نگهداری کنید. توصیه میکنم دفترچه ای داشته باشید برای خودتان. در ادامه بیشتر در آن خواهیم نوشت.
|
نظر بدهید