پسر: من دوست دارم خودم همسر آینده ام را انتخاب کنم.
پدر: من می خواهم تو با دختری که من انتخاب می کنم ازدواج کنی.
پسر: من دوست دارم خودم همسر آینده ام را انتخاب کنم.
پدر: اما دختری که من می گویم، دختر آمبانی است.
پسر: خوب، در این صورت…موافقم.
پدر با آقای آمبانی صحبت می کند.
پدر: من شوهر خوبی برای دختر شما سراغ دارم.
آمبانی: اما دختر من برای ازدواج خیلی کوچک است.
پدر: اما این مرد جوان معاون بانک جهانی است.
آمبانی: آه، در این صورت…موافقم.
بالاخره پدر به ملاقات رئیس بانک جهانی می رود.
پدر: من مرد جوان مناسبی را برای پست معاونت این بانک سراغ دارم.
رئیس: اما من در حال حاضر، بیشتر از نیازم معاون دارم.
پدر: اما این مرد جوان، داماد آقای آمبانی است.
رئیس: آه، در این صورت…موافقم.
منبع مرجع: شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران (شارا)
|
نظر بدهید