انسان زمانی که به انتقال افکار و ایدههای خود، از طریق سخن گفتن احساس نیاز کرد از حس بینایی جهت انتقال و درک بیشتر مفاهیم بصری بهره گرفت. همان طور که رشد و توسعه سخن گفتن بدون وجود حس شنیدن امکان پذیر نبوده، نوشتن نیز بدون بهره گرفتن از حس بینایی امکان گسترش نداشته است. بشر، تنها به دلیل وجود حس بینایی بود که توانست شکل و اندازهی حروف را بشناسد. گفتوگو و مبادلهی مفاهیم از طریق سخن گفتن و نوشتن همواره با تجسم و نمایش تصویر مکمل بوده و از تمام امکانات بصری بهره گرفته است.
مفاهیم بصری چیست؟
مفاهیم بصری، اساسیترین مفاهیمی هستند که درک آنها از طریق شکل و تصویر اشیاء و اجسام صورت میپذیرد و بدین لحاظ مجموعهی دانش ما را از کل جهان شکل میبخشد و از اصلیترین و مهمترین اسباب لذت و انگیزشهای احساسی ما نیز به شمار میروند. حس دیدن، یکی از قویترین و مهمترین حواس انسانی است. در یک جریان واقعی دیدن، حواس شنوایی و تا حدودی دیگر حواس ما متفقاً شرکت دارند تا جریان دیدن را امکان پذیر سازند.
روند تکامل هنرهای بصری
بشر همواره برای بیان ایدهها، آرزوها و آرمانهای ذهنی خویش، زبانهای مختلفی را به کار گرفته است که هنرهای بصری یکی از زندهترین و گویاترین این زبانهاست. زمانی که بشر هنوز موفق به اختراع خط نشده بود، تنها وسیلهی بیان مفاهیم ذهنی او، خطوط تصویری بود. تصویرهایی که بشر برای ابراز عقاید و اندیشههای خود، بر صخرهها و دیوارهی غارهای محل زندگی خود حک کرده است، نمادهایی هستند که با کشف معانی آنها، به رازهای زندگی بشر اولیه و چگونگی ارتباطهایشان با یکدیگر پی میبریم.
اولین بار حدود 4000 سال پیش، مصریها خط هیروگلیف و چینی ها خطی را که ترکیبی از واژها و نمادهای تصویری بود، به وجود آوردند. بعداً سومریها خط میخی را ابداع کردند و سپس در حدود 1500 سال قبل از میلاد، حروف الفبا توسط فنیقیها پی ریزی شد.
زبان که وسیلهی ارتباط بین افراد بشر را فراهم میسازد، بر اساس کلمه استوار است و از طریق درک معانی کلمات، انتقال مفاهیم امکانپذیر است. اما بسیاری از ما در جریان مکالمه با دیگران مفاهیم بیشماری را بیشتر از طریق حالات رنگ و چهره، حرکات دست و صورت و دیگر اعضای بدن طرف مقابل دریافت میکنیم تا از راه درک کلمات و جملات او. مثلاً سرخ شدن صورت کسی که عصبانی است و حرکات عصبی از او سر میزند، بدون آن که کلمهای بر زبان آورد، حقیقت حالش را، بر همه آشکار میسازد. چین و چروکهای پیشانی، انقباض عضلات آروازهها و پایین افتادن پلکهای چشم و سرخی رنگ چهره و حرکات مختلف دستها و اعضای بدن علایمی هستند که همهی ما به طور ناخودآگاهانه و در اثر تجربه آنها را میشناسیم و درک میکنیم و برای درک آنها نیازی به کلاس و یا کتاب لغت ویژهای نداریم و در حقیقت بیشتر از آن چه که بشر سخن گفتن از طریق زبان به وسیلهی کلمات را بیاموزد، خواندن علایم و نشانههای چهره را که بخشی از رشد و تکامل انسان به شمار میرود فرا میگیرد. این نوع ارتباط و درک مفاهیم را ارتباط بیکلمه یا «زبان بیکلام» مینامند.
فرهنگ تصویری چیست؟
فرهنگ تصویری مایهی اصلی از تصویر است که انسان در ذهن دارد و بر اساس آن میتواند از طریق تصویر با یکدیگر رابطه برقرار کند. اگر مغز انسان را مثل فیلم فرض کنیم و چشم را مثل دوربین، آن وقت میتوانیم بگوییم که کلیهی تصاویری که انسان در محیط زندگیاش از آغاز تولد تا زمان حاضر دیده است به عنوان تجربه بصری او محسوب میشود. به عبارت دیگر مجموع تصاویر ضبط شده در ذهن انسان چه به شکل آگاه یا ناخودآگاه کل فرهنگ تصویری او را تشکیل میدهد.
فرهنگ تصویری به دو نوع ساده و پیچیده تقسیم میشود. عکسی ساده از طبیعت برای یک روستایی که از فرهنگ تصویری ابتدایی برخوردار است قابل فهم است همان گونه که یک عکس هنری و دارای سبک برای یک شهری با سواد امروزی قابل فهم است.
مراحل سه گانهی تکامل هنرهای تصویری
دورهی اول: تقلید از طبیعت
در این دوره بشر با وسایل ابتدایی به گونهای سمبلیک طبیعت را در تصویرسازی تقلید میکرد. این نوع تقلید به شکل کندهکاری و حکاکی روی سنگ، چوب و فلز جلوهگرشد. هنر نقاشی به عنوان وسیلهای برای تصویرسازی در سبکهای مختلف به تدریج شکل گرفت و در کنار آن نقش نگاری، طراحی در معماری، قالی بافی، حکاکی همراه با دیگر رشتهها در هنرهای تجسمی راهی جدا و منحصر به خود پیدا کردند.
دورهی دوم: ثبت و ضبط لحظهها
نیاز انسان به ضبط کردن لحظههای گذران در زمانی کوتاه باعث به وجود آمدن عکاسی شد و پیشرفت تکنیک عکاسی راهی تازه در تصویرسازی به وجود آورد. درنیس راندیس در کتاب مبادی سواد بصری میگوید: مهارت و استعداد خاص در ترسیم و نقاشی اشیاء به صورت شبیه سازی آخرین حربهای بود که میشد بدان وسیله از منحصر به خود پنداشتن هنرمند دفاع کرد. تصاویر عکاسی بیتردید اثرات عمیقی بر نحوهی زندگی انسان معاصر گذاشته است. امروز بخش بزرگی از معلومات و آموختهها و باورهای ما به واسطهی دیدن تصویر عکاسی و غلبهی آن بر ماست. راندیس تاکید میکند: «توسعه و تکامل توانایی دیدن به معنی گستردهتر ساختن توانایی خود برای فهم پیامهای بصری است و مهمتر از آن به ما در به وجود آوردن پیامهای بصری شخصاً امکان بیشتری میدهد. دیدن، فقط نگاه کردن به چیزها یا نشان دادن سادهی آنها نیست. دیدن بخش لاینفکی است که از جریان ارتباط میان انسانها و شامل کلیه مباحث مربوط به هنرهای زیبا، هنر کار برای بیان ذهنی شخص و یا فقط در نظر گرفتن فایده در ساختن اشیاء میشود.
دورهی سوم: ورود حرکت و صدا در تصویر
با ورود حرکت و صدا در تصویر، سینما متولد شد. به قول داندیس، آزمایشات و تجربیات ادیسون و برادران لومیر پیرامون پدیدهی فیزیولوژی تداوم رؤیت (Persistence Of Vision) باعث شد که بتوان تصاویری ضبط نمود که حرکت میکنند و آنها را به دفعات نمایش داد. پس از آن صدا نیز به فیلم افزوده شد و به دنبال آن فیلمهای رنگی ابداع گردید. حرکت در اقع مهمترین عنصر بصری به هنگام ساختن و نیز تماشا کردن سینما است. وقتی عنصر حرکت به تصاویر واقعگرایانهی عکاسی افزوده شد، نتیجهی کار تصویری است که به مراتب با تصویری که چشم ما میبیند شبیهتر و نزدیکتر است. پس از سینما کم کم تکنولوژی پیشرفته قرن بیستم راه را برای به وجود آوردن تلویزیون و گسترش جهانگیر این وسیلهی ارتباط تصویری هموار ساخت. دیویس داندیس میگوید: این وسیلهی جدید نتیجه و محصول پیشرفت دانش در دو زمینه است که سرانجام به یکدیگر رسیدند. اول تهیه و ضبط تصویر به صورت مکانیکی یعنی اختراع دوربین عکاسی و فیلمبرداری، دوم کشف امواج رادیویی و کاربرد آن برای مخابرهی پیام به کمک سیم یا از طریق جو زمین (بیسیم).
کارشناس ارشد علوم ارتباطات و معاون مدیرکل روابط عمومی- وزارت کار و امور اجتماعی
قسمت اول
ادامه دارد
نظر بدهید