شبکه اطلاعرسانی روابطعمومی ایران (شارا) || اولین بیماری که دربارهاش نوشتم، در واقع بیمار من نبود؛ آن زمان دانشجوی سال اول پزشکی بودم و «بیمار من» هنوز واژهای ناآشنا برایم بود. این بیمار، پسری نوجوان بود که جسدش روی میز تشریح قرار داشت؛ حضور بیجانش و کفشهای ورزشی نو، تصاویری شد که تا مدتها ذهنم را درگیر کرد. سالها گذشت تا توانستم درباره آن لحظه بنویسم؛ پس از پایان تحصیل و دوره رزیدنتی و سالها مواجهه با رنج بیماران، نوشتن را آغاز کردم. نمیدانستم وارد نقشی دیرینه شدهام: پزشک-نویسنده. هنوز هم به دنبال پاسخ این سوال هستم که چرا پزشکان مینویسند.
پزشکان از دیرباز گزارش بیماریها را مینوشتند، اما نویسندگی ادبی توسط پزشکان پدیدهای نوتر است. چخوف و الیور وندل هولمز نمونههایی از پزشک-نویسندهاند، اما عمدتاً نویسندگیشان مستقل از طبابت بود. در اواخر قرن بیستم، این الگو با افرادی مانند الیور ساکس، شروین نولند و ریچارد سلزر شکل جدیتری به خود گرفت. ساکس در کتاب «مردی که زنش را با کلاه اشتباه گرفت»، اهمیت منحصر به فرد بودن هر بیمار را نشان داد و اینکه پزشکی، راهی به دنیای داستانهای انسانی است.
خواندن آثار این پزشکان-نویسندگان، دریچهای به سوی تجربههای انسانی پزشکی برایم گشود؛ نوشتن درباره پزشکی، پیچیدگیهای بیماری و کار پزشک را برای عموم قابل لمس کرد. نسل جدیدی از پزشکنویسندگان با الهام از آنها پدید آمد. پزشکی افراد عادی را وارد موقعیتهای خارقالعاده میکند، جایی که مرگ و زندگی مفاهیمی استعاری نیستند. هرچند الگوهای تکراری (اولین زایمان، اولین مرگ، اولین احیاء) در خاطرات پزشکی دیده میشود، اما واقعیت و شدت این تجربیات، ارزش نوشتهها را حفظ میکند. اما انگیزه پزشکان برای نوشتن تنها ثبت وقایع نیست؛ نوعی شگفتی روزمره در مواجهه با رنج و زیبایی انسانیت است.
در دوره آموزشیام، کتابهایی مثل «یک فرایند کاملاً خوشخیم» نوشته پری کلس و «کشور خودم» اثر آبراهام ورگسه، افق دیدم را نسبت به دنیای بیمارستان و رنج بیماران گسترش داد. ورگسه، پزشک هندیتبار ساکن آمریکا، از هراس، کلیشه و آسیبپذیریهایی نوشت که بیماران و پزشکان را درگیر میکند. در سفرهای کاریام، کتابهای دیگری همچون «خون غریبهها» از فرانک هایلر را کشف کردم که تنهایی و شدت وظیفه پزشکی را با زبانی شاعرانه روایت میکرد. آثار رافائل کامپو و میشل هارپر نیز بر ابعاد انسانی، هویتی و جنسیتی مواجهه پزشک و بیمار تاکید دارند.
مسائل اخلاقی نگارش درباره بیماران، دغدغهای اساسی است.
برخی پزشکان رضایت رسمی بیماران را شرط میدانند و برخی دیگر، به خاطر نابرابری قدرت میان پزشک و بیمار، رضایت را ناکافی میدانند. پزشکان-نویسندگان غالباً با تغییر ویژگیهای شناسایی یا استفاده از ترکیب شخصیتها، ملاحظات اخلاقی را رعایت میکنند؛ اما همیشه این سوال باقی است: آیا پزشکان باید درباره بیماران بنویسند؟ با وجود این، استقبال گسترده خوانندگان (که خود روزی بیمار خواهند شد) از این روایتها قابل انکار نیست.
آثار ادبی پزشکان نوعی آموزش عملی برای زندگی حرفهای و مواجهه با ترسها و ابهامات بالینی است. در کنار نوشتنهای روزمره (گزارشها و یادداشتهای پزشکی)، نوشتن ادبی به پزشکان فرصت میدهد فاصله حرفهای را کنار بگذارند و تجربههای درونی را آشکار کنند. نوشتن راهی برای معنا دادن به تجربیات، تسکین تنشها و ایجاد ارتباط عمیق با بیماران و جهان پیرامون است.
شاید میل به نوشتن در پزشکان، امتداد همان کنجکاوی باشد که آنان را به پزشکی کشانده است: جستجوی معنا در پیچیدگیهای انسانی، جایی که پزشکی و ادبیات به هم میرسند. نوشتن درباره بیماران، برای بسیاری از پزشکان تنها راه مراقبت پس از پایان درمان است؛ حتی اگر هیچگاه نام، خاطرات یا علاقههای آنها را نشناسند.
نویسنده: دانیل اوفری
تاریخ: ۷ ژوئن ۲۰۲۵
منبع: The New Yorker
#روابط_عمومی_در_متن
#سال_هوش_مصنوعی
انتهای پیام/
نظر بدهید