تا شدم بی خبر از خویش، خبرها دارم
بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری
تا شدم بی خبر از خویش، خبرها دارم
بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری
فروغی بسطامی
شبکه اطلاعرسانی روابطعمومی ایران (شارا) || شعر کوتاه اما پرمعنای فروغی بسطامی با مصرعهای «تا شدم بی خبر از خویش، خبرها دارم / بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری» دربردارنده راز ژرفی درباره ماهیت آگاهی، خبر و زیست انسانی است. این اثر اگرچه در قالب عرفانی سروده شده اما قابلیت تطبیق گستردهای با جهان رسانه، خبرنگاری و جستوجوی حقیقت در زمانه ما دارد؛ به ویژه امروز که ۱۷ مرداد، روز خبرنگار نامگذاری شده و بهانهای است برای تأمل بر نقش آگاهی و اطلاعرسانی در جامعه.
در نگاه نخست، شاعر سخن از بیخبری از خود میگوید؛ «تا شدم بی خبر از خویش». این بیخبری، نوعی فاصله گرفتن از روزمرگی و نفس است. اما بلافاصله، او اعلام میکند که در همین بیخبری، ناگهان دریچهای به سوی حقیقت و اخبار تازه گشوده میشود؛ «خبرها دارم». این پیوند میان بیخبری و خبر، یکی از اساسیترین آموزههای عرفانی است؛ جایی که انسان وقتی از خود، منیت و تعصب خالی میشود، آگاه به جهانی گستردهتر میگردد.
اگر این نگاه را به حرفه خبرنگاری تعمیم دهیم، درمییابیم خبرنگار واقعی کسی است که پیش از هر چیز، از منافع فردی و ذهنیات خود فاصله میگیرد تا بیطرف و فارغ از قضاوتهای شخصی، روایتگر واقعیت باشد. بیخبری از خود، یعنی نداشتن سوگیری و آماده بودن برای شنیدن و بازتاب دادن خبر دیگران و جامعه. این صفت کلیدی یک خبرنگار حرفهای است: فانی شدن در حقیقت و فارغ بودن از منافع و خواستههای شخصی.
مصرع دوم «بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری» نوعی دعوت به تجربه است. شاعر توصیه میکند برای کشف حقایق عمیقتر، باید از سطح روزمرگی و دانستههای کلیشهای گذر کرد. برای خبرنگار نیز، این شعر یادآور آن است که دانستنِ همهچیز، باعث سکون فکری میشود؛ اما جستوجو، تردید، شک و بیخبری آغاز راه حقیقت است. خبرنگار پرسشگر، همواره با ذهن باز و آماده به میدان میرود و در همین حالتِ بیخبری و حیرت، به «خبرها»ی تازه و واقعی دست مییابد.
همچنین در دنیای شلوغ اطلاعات امروزی که هرکس مدعی داشتن خبر است، گاه ارزشمندترین خبرها در «بیخبری» و سکوت و تأمل به دست میآید. خبرنگاری که توان فاصله گرفتن از هیاهو و بمباران دادهها را دارد، میتواند لایههای عمیقتر واقعیت را کشف کند. درست مانند عارفی که در خلوت و دوری از غوغای دنیا، به شهود و شناخت میرسد.
از زاویهای دیگر، شعر فروغی بسطامی حامل پیامی فلسفی درباره نسبیت حقیقت نیز هست. گاهی اخبار سطحی، ما را از حقیقت اصلی دور میکنند و تنها زمانی که از ظواهر و روایتهای قالبی «بیخبر» شویم، امکان دریافت خبرهای عمیقتر و واقعیتر فراهم میشود. این آموزه برای خبرنگاران همواره حیاتی است؛ زیرا صرف جمعآوری اطلاعات کافی نیست، بلکه باید بتوان از حصار خبرهای تکراری، جهتدار یا غیرواقعی عبور کرد و معنای پنهان رویدادها را کشف کرد.
پیام مهم دیگر این شعر، ارزش تواضع و پذیرش نادانستگی است. خبرنگار متواضع میداند همیشه امکان خطا یا غفلت وجود دارد و تنها با پذیرفتن بیخبری، میتواند مسیر رشد و کشف را ادامه دهد. این ویژگی باعث میشود خبرنگار هیچگاه اسیر غرور دانایی نشود و همواره آماده آموختن و کشف ابعاد تازه وقایع باشد.
در معنای عرفانی، بیخبری نشانه فنای نفس است؛ در معنای حرفهای، خبرنگار هرچه کمتر از پیشفرضهای ذهنی خود پیروی کند، به حقیقت نزدیکتر خواهد شد. این نکته دقیقاً همان است که فروغی بسطامی به آن اشاره دارد؛ بیخبری به مثابه شرط خبر یافتن.
همچنین میتوان گفت خبرنگار، واسطه میان جامعه و حقیقت است و به همان میزان که ظرفیت خالی کردن ذهن و دل خود را دارد، موفقتر است. کسی که با ذهن انباشته و سوگیرانه به سراغ خبر میرود، تنها آنچه را که میخواهد میشنود؛ اما کسی که به قول فروغی «بیخبر» است، آماده دریافت واقعیتهایی است که شاید دیگران از دیدن یا شنیدن آنها عاجز باشند.
این شعر، خبرنگاران را به صداقت و پاکی دعوت میکند و یادآور میشود حقیقت تنها نصیب کسانی میشود که از خویش و خودخواهی بگذرند. در روز خبرنگار، مرور چنین مضامینی به فعالان رسانه و جامعه یادآور میشود که مسئولیت خبرنگاری فراتر از کسب اطلاع است؛ خبرنگار باید پلی میان جامعه و حقیقت باشد و برای این نقش، باید از خود، از منفعت، و از عادتها فاصله بگیرد.
سرانجام، شعر فروغی بسطامی یک دعوت است: در عصر شتاب و اطلاعات فراوان، ارزشمندترین خبرها نزد کسی است که از قید پیشفرضها آزاد و به درک ژرفتر امور آگاه باشد. پس خبرنگاری نه فقط کار دانستن، که هنر بیخبر شدن برای کشف خبرهای واقعی است؛ و چه زیباست که روز خبرنگار را با تأمل در چنین حکمتی آغاز کنیم.
با کلیک روی لینک زیر به کانال تلگرام ما بپیوندید:
انتهای پیام/
نظر بدهید