آیا آگاهی انسانی می‌تواند یک تحول تاریخی اخیر باشد؟

جولیان جینز در کتاب خود با نام “خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دو قسمتی” (1976) نظریه‌ای را مطرح کرد که بیان می‌کند انسان‌ها تا حدود 3000 سال پیش واقعاً هوشیار نبودند. به جای آگاهی، انسان‌ها از “ذهن دو قسمتی” استفاده می‌کردند که در آن یک نیمکره مغز به عنوان “فرمانده” عمل می‌کرد و نیمکره دیگر به عنوان “اطاعت کننده”.

شبکه اطلاع‌رسانی روابط‌عمومی‌ ایران (شارا) || جولیان جینز در کتاب خود با نام “خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دو قسمتی”  (1976) نظریه‌ای را مطرح کرد که بیان می‌کند انسان‌ها تا حدود 3000 سال پیش واقعاً هوشیار نبودند. به جای آگاهی، انسان‌ها از “ذهن دو قسمتی” استفاده می‌کردند که در آن یک نیمکره مغز به عنوان “فرمانده” عمل می‌کرد و نیمکره دیگر به عنوان “اطاعت کننده”.


دلایل جینز برای این نظریه:

تحلیل متون باستانی: جینز معتقد بود که شخصیت‌ها در متون باستانی مانند ایلیاد هومر هیچ نشانه‌ای از آگاهی از خود نشان نمی‌دهند. آنها به جای اینکه بر اساس تفکر و اراده خود عمل کنند، توسط “صداها” یا “خدایان” هدایت می‌شدند.

مطالعات حیوانی: جینز در مطالعات اولیه خود بر روی حیوانات، نتوانست شواهدی از آگاهی واقعی پیدا کند. او به این نتیجه رسید که آگاهی یک ویژگی منحصر به فرد انسانی است که به طور ناگهانی در تاریخ تکامل ظاهر شده است.

نقد نظریه جینز:

مشکلات روش‌شناختی: منتقدان نظریه جینز به روش‌های او در تحلیل متون باستانی و مطالعات حیوانی ایراد گرفته‌اند. آنها استدلال می‌کنند که جینز شواهد را نادیده گرفته و تفسیرهای نادرستی از آنها ارائه کرده است.

فقدان شواهد: هیچ مدرک علمی مستقیمی برای حمایت از نظریه ذهن دو قسمتی وجود ندارد. یافته‌های علوم اعصاب و روانشناسی نشان می‌دهد که آگاهی یک پدیده پیچیده با ریشه‌های عمیق در تکامل است.

اهمیت نظریه جینز:


ایجاد بحث: نظریه جینز علیرغم اینکه به طور گسترده رد شده است، بحث‌های مهمی را در مورد ماهیت آگاهی و تاریخ آن برانگیخته است.

توجه به رمز و راز آگاهی: نظریه جینز به ما یادآوری می‌کند که آگاهی هنوز یک راز بزرگ است و ما هنوز در ابتدای درک آن هستیم.

منبع انگلیسی: mindmatters.ai
منبع: شارا

 

انتهای پیام/