این مقاله برگرفته از کتاب «واژگونی دیجیتال» نوشتهٔ آندری میر (۲۰۲۵) است؛ کتابی که توضیح میدهد چگونه یک رسانه وقتی به مرزهای افراطی خود میرسد، اثراتش به ضد خود تبدیل میشود.
خود کتاب نیز نوعی «واژگونی» است: متنی بلند که به شکل توییت نوشته شده؛ هیچ پاراگرافی از ۲۸۰ کاراکتر بیشتر نیست و کل کتاب از ۱۲۹۵ توییت تشکیل میشود، همچون یک «حماسهٔ رشتهوار» دربارهٔ تکامل رسانهها.
نویسنده: آندری میر (Andrey Mir)
تاریخ انتشار: 16 نوامبر 2025
منبع: Big Think
شبکه اطلاعرسانی روابطعمومی ایران (شارا) || بهگفتهٔ نظریهپرداز رسانه، مارشال مکلوهان، هر رسانه امتدادی از تواناییهای جسمی یا ذهنی ماست: چکش امتداد مشت است، نیزه امتداد دندانها، کلبه امتداد پوست، چرخ امتداد پاها ــ و رسانههای الکترونیکی، امتداد سیستم عصبی مرکزی ما برای تمام بشریت.
این تواناییهای گسترشیافته، نیروهای تازهای به انسان میبخشند، اما درعینحال الگوهای حسی، شناختی و اجتماعی پیشین را مختل میکنند. با مهاجرت بشر به اینترنت، دیگر چاپ نیست که قواعد زیست فرهنگی و ارتباطی انسان را تعیین میکند؛ فرهنگ چاپی در حال فروپاشی است.
دوران چاپ، در مقیاس تاریخ، بسیار کوتاه بود ــ حدود ۵۵۰ سال. برخی آن را «پرانتز گوتنبرگ» مینامند؛ استعارهای که جف جارویس رواج داد. در این پرانتز، ارتباطات بر پایهٔ متنهای ثابت، خطی، تألیفی و پایدار شکل گرفت.
اما پیش از کتابها، جهان متفاوت بود. ارتباطات سیال، موقعیتی و مبتنی بر تعامل مستقیم میان انسانها بود. امروز اینترنت تا حد زیادی همان شرایط را بازسازی کرده است: محتوا دائماً بهروزرسانی میشود، به اشتراک گذاشته میشود و عمدتاً کاربنی/کاربرمحور است ــ درست مانند فرهنگ شفاهی.
کتابها، چه برای نویسنده و چه برای خواننده، نوعی انفصال از محیط ایجاد میکردند و آنان را به سمت تأمل درونی میکشاندند. اما پیش از سوادآموزی، انسانها در «جریان» رویدادها غوطهور بودند. اکنون همین الگو بازمیگردد: انسان امروز نیز در یک جریان پیوسته غرق شده است ــ اینبار جریان دیجیتال.
وقتی رسانههای دیجیتال گسست شناختیِ برخاسته از فرهنگ چاپی را معکوس میکنند و غوطهوری موقعیتیِ فرهنگ شفاهی را بازمیگردانند، نهتنها پرانتز گوتنبرگ بسته میشود، بلکه این «پرانتز» به تمام عصر سوادآموزی تعمیم مییابد.
پیش از چاپ، نوشتار خود نوعی انفصال شناختی ایجاد کرده بود. نوشتار، بهگفتهٔ اریک هاولاک، «شناخته» را از «شناسنده» جدا کرد و امکان اندیشیدن به پدیدهها از بیرون رابطهٔ مستقیم با آنها را فراهم ساخت.
هاولاک نوشت: «یونانی شفاهی نمیدانست موضوع تفکر چیست.» برای ثبت اندیشه، باید جریان کلمات متوقف میشد و واژهها از ذهن جدا و بهصورت مستقل ثبت میشدند. نوشتار این امکان را فراهم کرد.
هومر، بهعنوان شاعری در دل جهان شفاهی، از «شراب زیبا» و «زره زیبا» میگفت؛ اما ارسطو، فیلسوف نویسنده، توانست مفهوم زیبایی را استخراج و مطالعه کند. این آغاز تفکر انتزاعی بود.
در فاصلهٔ قرن هشتم تا سوم پیش از میلاد، تفکر مستقل و دروننگر شکوفا شد؛ دورهای که کارل یاسپرس آن را «عصر محوری» نامید. او این دوره را عصر «بیداری» انسان میدانست: ظهور آموزههای بنیادی فلسفی و معنوی، پیدایش آگاهی تاریخی و آغاز جستجوی معنای زندگی.
اما از منظر بومشناسی رسانه، این بیداری نتیجهٔ انباشتهشدن اثرات نوشتار بود: چرخش به درون، بیتفاوتی از محیط، و قابلیت تأمل انتزاعی.
امروز، در قرن بیستویکم، نوشتار در حال محو شدن است. رسانههای دیجیتال «چرخش به درون» سواد را مانند نواری موبیوسی معکوس کردهاند: کاربر از نظر فیزیکی در خود فرو میرود، اما «خودِ او» بهصورت دیجیتال به بیرون امتداد مییابد.
این وارونگی شناختی، سواد را از حالت تأملی و جداکننده به حالت غوطهور و موقعیتی بازمیگرداند. از همینرو، قوسی که رسانههای دیجیتال در حال بستن آن هستند، بسیار گستردهتر از پرانتز گوتنبرگ است: کل عصر سوادآموزی را دربرمیگیرد.

رسانههای الکترونیکی و دیجیتال نهتنها این قوس تاریخی را میبندند، بلکه این کار را با سرعتی حیرتانگیز انجام میدهند. مکلوهان میگفت: «آنچه هزاران سال طول کشید تا کامل شود، تنها چند دهه زمان برد تا معکوس گردد. غرب اکنون در احساسات پساسوادی غوطهور است.»
عصر محوری شش قرن طول کشید؛ اما محور دیجیتال، که از اینترنت آغاز شد، رویدادهای محوریاش را در یک «دههٔ طولانی» فشرده کرده است: از ظهور رسانههای اجتماعی تا ظهور هوش مصنوعی مولد.
رسانههای اجتماعی، غوطهوری شفاهیگونه را بازسازی کردند و عصر سواد را به پایان رساندند. اکنون هوش مصنوعی مولد آغازگر محوری تازه است؛ شاید مسیری بهسوی هوش مصنوعی قوی (AGI).
دههٔ محوری دیجیتال، هرچند بهظاهر تنها یک دهه، اما نقشی دارد به گسترهٔ عصر محوری چندصدساله: وارونگی سریع اثرات شناختی و اجتماعی دوران پیشین.
اگر عصر محوری انسان را «بیدار» کرد، دههٔ محوری چه چیزی را «بیدار» خواهد کرد؟ آیا بیداری مدلهای زبانی بزرگ، به «وارونگی نهایی» یعنی تکینگی منجر خواهد شد؟ نویسنده پاسخ میدهد: «بله.»
این مقاله سپس به تحلیل مفصل وارونگیهای دیجیتال میپردازد:
سرعت بیشازحد → اختلال
فراوانی داده → نویز
فراوانی واقعیت → جعل
آزادی بیان → سوءاستفاده → سانسور
وفور گزینهها → فلج تصمیمگیری
انبوه اخبار → خستگی و اجتناب از خبر
شفافیت جمعی → نظارت جمعی
و دهها وارونگی دیگر در فرهنگ، سیاست، معرفتشناسی و حتی زیستشناسی.
در نهایت، نویسنده میپرسد:
آیا ممکن است خود بشر نیز ــ در سایهٔ هوش مصنوعی ــ به گونهای وارونهٔ زیست بیولوژیک خود تبدیل شود؟
پاسخ او: این احتمال اکنون بسیار واقعی است.
هوش مصنوعی، رسانهای است که همزمان محیط نیز هست. چیزی که باقی مانده، ادغام کامل انسان و رسانه است؛ یا شاید پیدایش موجودیتی تازه.
تا پیش از آن، ما شاهد وارونگیهای پیاپی خواهیم بود؛ وارونگیهایی که همهٔ عمر انسانهای امروز را دربرمیگیرند.
با کلیک روی لینک زیر به کانال تلگرام ما بپیوندید:
برای اطلاعات بیشتر درباره روابط عمومی و اخبار سازمانهای مختلف، میتوانید به وبسایت شارا مراجعه کنید.
انتهای پیام/

نظر بدهید