شبکه اطلاعرسانی روابطعمومی ایران (شارا) || ۱۸ سال پیش، پاول دوروف، برنامهنویس جوان و فارغالتحصیل دانشگاه سنپترزبورگ، با هدف ایجاد یک شبکه اجتماعی برای دانشجویان و فارغالتحصیلان، پروژهای بزرگ را آغاز کرد. این شبکه که وِکُنتاکتِه (به روسی:ВКонтакте – VKontakte) نام گرفت، به یکی از موفقترین شبکههای اجتماعی تبدیل شد. اما مسیر ساخت آن پر از چالشها و درسهایی بود که نه تنها زندگی دوروف، بلکه دنیای فناوری را نیز تحت تأثیر قرار داد. در این مقاله، داستان شکلگیری VK از زبان پاول دوروف و تجربیات او در پشت صحنه این پروژه را میخوانید.
داستان زندگی
دقیقاً ۱۸ سال پیش در چنین روزی، من VK، اولین شرکت بزرگم را راهاندازی کردم. در ادامه داستان چگونگی رخ دادن این اتفاق را میخوانید.
من در تابستان ۲۰۰۶ از دانشگاه سنپترزبورگ فارغالتحصیل شدم. میخواستم با همکلاسیهای سابقم در ارتباط باشم، اما میدانستم بدون داشتن یک وبسایت که همه بتوانند همدیگر را پیدا کنند، این کار سخت خواهد بود. بنابراین، در اواخر آگوست ۲۰۰۶ تصمیم گرفتم در عرض چهار هفته یک شبکه اجتماعی برای دانشجویان و فارغالتحصیلان دانشگاه بسازم.
من در برنامهنویسی مهارت خوبی داشتم. در ۱۲ سالگی بازیهای وبی با انیمیشنهای وکتوری و افکتهای صوتی میساختم. در ۱۳ سالگی از من خواسته شد تا در اردوهای تابستانی برنامهنویسان به بچههای بزرگتر زبان برنامهنویسی پاسکال را آموزش بدهم.
با این حال، برنامهریزی برای ساخت یک شبکه اجتماعی کامل در چهار هفته کار جسورانهای بود. به علاوه، تصمیم گرفتم از هیچ ماژول آمادهای استفاده نکنم و همه چیز را از صفر بسازم: از پروفایلها و پیامهای خصوصی تا آلبومهای عکس و جستجو.
این کار بیش از حد بزرگ به نظر میرسید. از کجا باید شروع میکردم؟ آن زمان برادرم نیکولای در آلمان زندگی میکرد. نیکولای ریاضیدانی برجسته و برنامهنویس الگوریتمی است، اما همیشه توسعه وب را کمتر از شان خود میدانست. در آن زمان او مشغول پایاننامه ریاضی خود در دانشگاه ماکس پلانک در بن بود. او از کمک در کدنویسی خودداری کرد، اما یک مشاوره داد: «اول کد مربوط به تأیید هویت کاربران را بنویس. به جلو میروی.»
این حرف منطقی بود. من با یک صفحه ورود شروع کردم که شناسههای جلسه ایجاد میکرد. این شناسهها برای شناسایی کاربران و نمایش پروفایلهایشان استفاده میشد. حتی فرآیند ثبتنام هم میتوانست منتظر بماند؛ من اطلاعات اولین کاربران را به صورت دستی در پایگاه داده وارد کردم.
در آن لحظه بود که فهمیدم: هر وظیفه پیچیدهای تنها ترکیبی از بسیاری وظایف ساده است. اگر یک پروژه بزرگ را به بخشهای کوچکتر و قابل مدیریت تقسیم کنید و آنها را به ترتیب صحیح انجام دهید، میتوانید هر کاری را به انجام برسانید. در تئوری. در عمل، شما با مشکلات فنی مختلفی روبرو میشوید که استقامت شما را میسنجد.
در سپتامبر ۲۰۰۶، معمولاً ۲۰ ساعت پشت سر هم کدنویسی میکردم، یک وعده غذا میخوردم و سپس ۱۰ ساعت میخوابیدم. بعد از یک روز کار، یک سطل پاستا میجوشاندم و با مقدار زیادی پنیر میخوردم. دیگر هیچ غذای دیگری لازم نبود. فرقی نمیکرد که بیرون روز باشد یا شب. ارتباطات اجتماعی برایم معنایی نداشت. فقط کد اهمیت داشت.
در نهایت، در ۱۰ اکتبر ۲۰۰۶، نسخه بتای شبکه اجتماعی آماده بود و آن را VKontakte (VK) نامیدم، که به معنای «در تماس» است. ساخت این شبکه به جای چهار هفته، شش هفته طول کشید. اما نتیجه آن ارزشش را داشت. کاربرانی که از پروژه قبلی من دعوت شده بودند، به سرعت ثبتنام کردند و دوستان خود را دعوت کردند.
این تجربه به من آموخت که هیچ کار پیچیدهای در دنیا وجود ندارد؛ فقط بسیاری از کارهای کوچک وجود دارند که وقتی با هم ترکیب میشوند، ترسناک به نظر میرسند.
منبع انگلیسی: کانال رسمی تلگرام
منبع فارسی: شارا
انتهای پیام/
<div id=”div_eRasanehTrustseal_24429″></div>
<script src=”https://trustseal.e-rasaneh.ir/trustseal.js”></script>
<script>eRasaneh_Trustseal(24429, false);</script>
با کلیک روی لینک زیر به کانال تلگرام ما بپیوندید:
نظر بدهید