به نظر میرسد «عادیسازی» اولین گام رسانه ملی است برای «تخصصی جلوه کردن»! به نحوی که این روزها شاهد بهکارگیری الفاظی غیرمتعارف در این شبکهها هستیم که این مسئله خود آسیبهایی جدی را در پی دارد..
.«تعداد شبکههای دیجیتال تلویزیون را از ۱۴ به ۲۰ میرسانیم.» این وعدهای بود که درست ۱۹ ماه پیش مهندس عزتالله ضرغامی، رئیس رسانهی ملی داد و حالا با افتتاح رسمی شبکههای «تماشا» و «سلامت» توسط رئیسجمهور این وعده عملیاتی شد.
.از آنچه پیداست، ارتقای کمّی تعداد شبکهها در شرایطی صورت میپذیرد که شبکههای جدید هر کدام برای پُر کردن خلأ آشکار در یک حوزه و متقابلاً با نگاهی جزءتر و تخصصیتر به میدان آمدهاند؛ به طوری که در اغلب شبکههای تازهتأسیس، سعی شده است با انتخاب عنوانی مشخص، جهتگیری برنامههای آن برای مخاطب تبیین شود.
.با نگاهی گذرا در برنامههای اخیر شبکههای تازهتأسیسی چون «سلامت»، شاهد برنامههایی هستیم که متخصصِ برنامه، به شکل صریح و متهورانهای دربارهی مسائل آن حوزه سخن میگوید. حال آنکه تودهای بودن مخاطبان شبکهها باعث میشد تا امکان گشودن بسیاری از مباحث، چه از منظر سیاسی و چه از بُعد فرهنگی و عُرفی، میسر نباشد.
.پرداختن صریح به مسائلی نظیر بهداشت و سلامت افراد خانواده، بررسی موانع و مشکلات ازدواج جوانان، دلایل و ریشههای افزایش بیاعتمادی و نهایتاً طلاق در جامعه، بیان صریح و شفاف برخی احکام دینی، موضوعات اجتماعی و اختلالات رفتاری، از برجستهترین مضامین گفتوگوهای این شبکههاست. شاید بتوان پیشتازترین و بیباکترین این شبکهها را شبکههای «قرآن» و «سلامت» دانست که با تهیهی مستندهای گزارشی، اخبار حاشیهای و میزگردهایی تخصصی حولوحوش مسائل اصلی، خیلی زود این وجه از «رسانهی ملیِ جدید» را عیان کردند.
.در این وجه قضیه نیز میتوان نمونههایی منفی را از هیجانِ شتابزده و عجولانهی برخی شبکهها برای «هر چه زودتر تخصصی شدن» برشمرد. به نظر میرسد «عادیسازی» اولین گام رسانهی ملی است برای «تخصصی جلوه کردن»! به نحوی که این روزها شاهد بهکارگیری الفاظی غیرمتعارف در برنامههای به اصطلاح تخصصی این شبکهها هستیم. این عجله که به دلیل عدم آگاهی عواملِ برنامه با ذائقهی مخاطبان صورت میگیرد، غالباً زودتر از آنکه مخاطبان خود را با این تخصصی شدن وفق دهند و در بین اعضای خانوادهها، این ردهبندی تخصصی شبکهها، جایگاه خود را کسب کند، اتفاق میافتد. نتیجه آنکه بیان متهورانه و بیمحابای برخی مسائل در برنامههای این شبکهها در جمعهای خانوادگی، میتواند آسیبهایی جدی به باورها و بافتهای ذهنی مخاطبان خود وارد کند. آگاهیهای کاذب و زودتر از موعد برخی کودکان و نوجوانان نسبت به مسائل مختلف اجتماعی میتواند نمونهی این انحراف در روشهای تربیتی فرد باشد. این صراحت لهجه همیشه بجا و کمککننده نیست.
..
چگونه تعدد شبکههای تلویزیونی سبب شده است تا نقش و کارکرد این شبکهها تخصصیتر و محدودتر گردد؟
.در تحلیل نقش ارتباطات در سیر تحول تاریخ بشری، یکی از تقسیمبندیهای رایج، تفکیک و تمایز بین جوامع سنتی و مدرن یا به عبارتی کلی، سنت و مدرنیته است. یکی از مؤلفههای تأثیرگذار در فهم جهان مدرن، مفاهیم زمان و مکان و جدایی این دو از یکدیگر است. زمان و مکان، به لحاظ تاریخی، به شکلی مستقیم با هم مرتبط بودهاند. «کِی» تقریباً همواره با «کجا» مرتبط بوده است.[۱]
.در واقع در جامعهی سنتمدار، راههای ارتباطی به روابط رودررو و چهرهبهچهره محصور بود. این نوع ارتباط منوط به حضور فرد در یک زمانِ خاص و در یک مکانِ خاص بود؛ یعنی من و شما فردا فلان ساعت، فلان جا هستیم تا با هم یک ارتباط رودررو داشته باشیم..
.اما ظهور دستگاه چاپ گوتنبرگ و کتابت، آغازی بر ظهور تمدن مدرن بشری شد؛ تمدنی که ارتباط را از حالت دوشرطی زمان و مکان خارج میکرد و این امکان را میداد تا افراد بدون نیاز به هممکانی، بتوانند در زمانهای مختلف با هم ارتباط برقرار کنند؛ به گونهای که زمان کوتاهتر و مکان کوچکتر شده است. به طور مثال، نویسنده با نوشتنِ کتاب، این امکان را ایجاد میکند که مخاطب هر وقت نیاز داشت، برای شنیدن سخنِ نویسنده، به کتابش مراجعه کند. خواندن کتاب توسط شما یک ارتباط است، بدون قید مکان و زمان. رابرتسون (۱۹۹۲) این وضعیت را «فشردگی» جهان، هاروی (۱۹۸۹) آن را «فشردگی زمانمکان» و گیدنز (۱۹۹۰-۱) این فرآیند را «جدایی زمان از مکان» مینامد.[۲]
.در نگاه کلی و دقیقتر، جامعهی مدرن با جدایی زمان از مکان در ارتباطات، تجربهی همزمانی را از هممکانی جدا کرد و بر خلاف واقعی بودنِ «اینجا» و «هماکنون»، حس و مفهومی را از «هماکنون» پدیدار کرد که دیگر به محلی خاص محدود نیست؛ یعنی همزمانی در مکان گسترش یافت و از نظر دیدگاه و بُرد، جهانی شد. این بُعدی از ابعاد جهانی شدن است.
.با این ملاحظات، تلویزیون زمانی پا به عرصهی ارتباط جمعی جهانی گذاشت که از یک سو امکان تجربهی انجام همزمان رویدادها را، بر خلاف این واقعیت که رویدادها در محلهایی رخ میداد که از نظر مکانی از هم دور بودند، میسر کرد و از سویی دیگر، پیامآورِ اندیشههای مخترعین آن برای برقراری یک جامعهی همگون جهانی بود؛ جامعهای که مخاطب آن میلیونها انسان در نقاط مختلف کرهی زمین و با ذائقهها، علایق و زبانهایی متفاوت بودند. کاری که تلویزیون اینجا انجام میدهد، یکسانسازی فرهنگی است.
.رسانهی تلویزیون، به حسب جمعی بودنش، خواهناخواه با طیف گسترده و اغلب متفاوتی از مخاطبان روبهروست؛ به نحوی که در یک جمع خانوادگی، شامل بزرگترها و کوچکترها، دخترها و پسرها و… اطلاعرسانی میکند. لذا نه تنها امکان تفکیک مخاطبان را ندارد، بلکه در بیان خود، باید به شکلی سخن بگوید تا مورد مقبولیت و فهم همگان قرار گیرد. در واقع یکی از اعمال رسانهی مدرن، لاجرم عمومی کردن و تنزلِ شخصیت و محتوای مباحث، به منظور آسان کردنِ جهتدهیِ مغرضانه و تأثیر فراگیر بر عموم مخاطبان است. این اصلی برخاسته از ماهیت رسانه و خصوصاً تلویزیون است.
.حال اگر مخاطبانی خاص یا به تعبیری نخبگان جامعه، علی الدوام، با دلیل و بیدلیل، حضوری همهجانبه و گسترده پای رسانه داشته باشند، باید بپذیرند که لاجرم همشأن مخاطبان سطحی رسانه خواهند شد و در کنار آنها خواهند نشست و به مانند آنان، به همان صفحهی تلویزیونی زُل خواهند زد که عوامالناس میزنند. به تعبیری دیگر، نباید متوقع باشند که با ادبیاتی دیگرگون با ایشان سخن رود.
.یک روی دیگر این سخن به کارشناسان و صاحبنظرانی است که در برنامههای تلویزیون عمومی شرکت میکنند. تلویزیونی با مخاطبان عمومی این خاصیت را دارد تا همه را یکرنگ و یکسطح نشان دهد. مکلوهان در این باره میگوید: «کندی، رئیسجمهور آمریکا، در تلویزیون نه یک مرد ثروتمند به نظر میرسید و نه یک سیاستمدار. او هر کسی میتوانست باشد؛ یک استاد، یک بقال و یا یک مربی فوتبال و اگر میکوشید خود را فردی جدی مانند نیکسون نشان دهد، همه چیز به زیان او تمام میشد.» این درست همان رسالتی است که تلویزیون خواهان آن است؛ یعنی سادگی و غیرجدی بودن دربارهی نمایشهای تلویزیونی.
مکلوهان علت شکست نیکسون در مقابل رقیب انتخاباتیِ خود، یعنی کندی، در مناظرات انتخاباتی تلویزیونی را همین موضوع دانست و گفت: «اگر تلویزیون در زمان هیتلر به طور گستردهای وجود داشت، باعث میشد که این دیکتاتور بزرگ به سرعت افول کند و اگر پیش از او پا گرفته بود، چه بسا اصلاً موجودی به نام هیتلر ظهور نمیکرد.»[۳] این یعنی تلویزیون به حسب جنس مختلف مخاطبان خود، همواره با تنزل شخصیتِ علمی و تخصصی کارشناسان خود و همسطحسازی همراه بود.
.حال آنکه در فرآیند تخصصی شدن شبکهها، نیاز به وجود رویکردی تخصصی در زمینهای خاص، الزام متخصص بودن رئیس شبکه را در پی خواهد داشت. در قدم بعدی تولید تخصصی برنامه، ضرورت وجود کارشناسان صاحبنظر و مسلط به موضوع احساس میشود که در نهایت، باعث تخصصی شدن مخاطبان خواهد شد. تخصصی بودن مخاطب این امکان را به رسانه میدهد تا با نگاهی عمیق و در عین حال، باز و بدون نگرانی از امکان تنزل محتوا به مقولهی مورد نظر خود بپردازد. آن گاه تلویزیون خود را در مصاف با یک مخاطب صاحبنظر و مسلط بر موضوع میبیند.
.در واقع تودهای بودن مخاطبان شبکهها این امکان را محیا نمیکرد که بتوان موضوعی خاص را برای طیف خاصی از مخاطبان پخش کرد؛ اما با تفکیک موضوعی شبکهها، کیفیت و خلاقیت به عنوان عنصر اساسی برنامهسازی مورد توجه قرار میگیرد و اقدامات سختافزاری و نرمافزاری در این زمینه رشد میکند.
.هرچند بنای اصلی این نبود که وارد حوزهی قضاوت این موضوع شویم: «در اینکه این اتفاق خوب است یا خیر»، اما از آنجا که به هر تقدیر، بیان سخن دربارهی «تخصصی شدن شبکهها» بدون ورود به حوزهی «زمینهها و پیامدها» امکانپذیر نیست، لازم است که جواب را در اینجا مختصراً اشاره دهیم.
.غالب صاحبنظران این حوزه معتقدند تخصصی شدن شبکهها، با دسترسی و صاحب رسانه شدن حوزههای سیاسی، مذهبی، اجتماعی، هنری و ورزشی همراه است که این روند خود باعث سیاستزادیی از حوزههای غیرسیاسی و تفکیک منطقی مسائل غیرسیاسی از سیاسی میشود و زمینهی پاسخگویی به بسیاری از دغدغهها و سؤالات ذیل را فراهم میکند و برای تحقق بسترها و اهداف بعدی، راه را هموار میسازد..
از سویی دیگر، تخصصی شدن شبکهها، امکانیابی تدوین ضابطهی مشخص کمّی و کیفی برای تولیدات مرغوب رسانهای را فراهم میکند. از مزایای دیگر آن میتوان به پرهیز از شبیه شدن شبکهها به یکدیگر و تفکیک و ردهبندی مخاطبان اشاره کرد. عدم طبقهبندی برنامههای تلویزیونی، در حال حاضر، یکی از مواردی است که باعث شده است همهی مخاطبان در همهی گروههای سنی، پای همهی برنامهها بنشینند و این مسئلهای است که ما گرفتار آن هستیم؛ به ویژه در سطح کودکان و نوجوان که باعث یک فاجعهی بزرگ میشود. شاید بسیاری از سریالهای حال حاضر تلویزیون، مناسب کودکان و نوجوانان نباشد؛ اما بچههای ما تا ساعات پایانی شب همراه سایر اعضای خانواده، تلویزیون تماشا میکنند. تخصصی شدن شبکهها از این باب یک حسن است.
.به رغم تأکید و تبیین فواید این اتفاق، باید توجه داشت تخصصی شدن شبکهها، از برخی ابعاد میتواند آسیبی جدی به صداوسیما وارد کند. تا زمانی که فرهنگِ تماشایِ تلویزیون، به خصوص در مورد کودکان اصلاح نشود، این اقدام هم، چندان مؤثر نیست و تنها باعث میشود که بچهها ساعات بیشتری کارتون تماشا کنند و احیاناً بعد از روزی ده ساعت تماشای برنامهی کودک، باز هم همهی برنامههای بزرگترها را ببینند؛ چیزی که شاید این روزها گاهگاهی گلههایش را از معلمان مدارس شنیده باشید؛ دربارهی تماشای بیحدواندازهی برنامههای شبکهی «پویا» توسط بچهها و عدم نظارت خانوادهها.
.در این باره باید گفت از نظر مدلهای ارتباط جمعی، آن مدل رسانهای که بیشتر در ایران دنبال میشود، مدل «مسئولیت اجتماعی» است که رسانه را مسئول اخلاق جمعی و مسائل اجتماعی میداند و واسط بین دولت و مردم در یک رابطهی عمودی است. این مدل ناشی از خوشبینی به تأثیرگذاری رسانه و قدرت بسیجگری رسانههاست که از این مدل، به خصوص در مواقع خاص، مثل انتخابات، حداکثر استفاده به عمل میآید.
.اگر تخصصی شدن با رویکرد رسیدن به کارکردِ «سرگرمی و تفریحی» در رسانه باشد، موجب آسیب جدی میشود. با توجه به آنکه تخصصی کردن شبکهها در صداوسیما با هدف جذب بیشتر مخاطب انجام شده است و از آنجایی که صداوسیما باید تلاش کند تا نقش «آگاهسازی» خود را حفظ کند، با بُردن برنامههای آموزشی و آگاهیبخش به یک شبکهی خاص، باعث کمتر شدن مخاطبان این گونه برنامهها خواهد شد. ضمن آنکه ساختار برنامههای علمی در ایران بسیار کسلکننده است و با این کار، شبکههای علمی کنار میروند و دیگر مخاطب عام نخواهند داشت و تنها مخاطبان آنها آگاهان جامعه خواهند بود. این در حالی است که هدف بنیادین صداوسیما باید رسیدن به این نقطه، یعنی «آگاه کردن جامعه» باشد. برقراری توازن بین این دو مسئله باید درست انجام شود.
.هشدار بعدی تفکیکی است که در ساختار جامعهشناسی کشور کمکم دارد جدی میشود؛ تفکیکی که با توجه به مسائل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه، به وضوح شاهد آن هستیم و حالا راهاندازی شبکههای مختلف برای ذائقههای مختلف، به ترویج این تفکر کمک میکند. هنگامی که یک شبکهی تخصصی تأسیس میشود، روی یک مخاطب خاص تمرکز است. مثل یک نشریه که برای مخاطبِ خود مینویسد. لذا این امکان وجود دارد که سازندگان شبکههای تخصصی، صرفاً برای عدهای خاص با دیدگاهی خاص برنامه تهیه کنند و مثلاً بگویند ده یا بیست درصد از فلان قشر (حزباللهی، سنتی، مدرن و…) در جامعه داریم و آنها بیایند این برنامه را ببینند و بقیه هم به سراغ برنامههای خودشان بروند. البته کموبیش این اتفاق را در وضعیت فعلی صداوسیما میبینیم. لذا هرچند برنامهها به صورت تخصصی تهیه میشوند، اما نباید آن نگاه جمعی به برنامهها فراموش شود.
.صداوسیما باید بکوشد تا برای تمام مخاطبان ایرانی برنامه تولید کند؛ با نگاهی همهجانبه، نه بر اساس فردگرایی! باید مراقب بود که تفکیک مخاطب برنامههای شبکههای تلویزیون، سبب بینیاز کردن یا بینیاز دانستن برخی، از توجه به برنامههایی نشود که با جنبهی «آگاهیدهی» سعی در رشد و ارتقای بینش و بصیرت مخاطبان دارند. تخصصی شدن شبکهها از این منظر میتواند مخالف بنیانهای صداوسیما و حتی انقلاب باشد.
.برای این مقاله همین بس که پس از معرفیِ قابلیتهای جدیدِ «رسانهی ملی جدید»، ما را به تأمل دربارهی چگونگی بهرهبرداری از آنها وادارد. رسانههای جمعی را نباید صرفاً ضمیمه یا مکمل روابط اجتماعیِ از پیش موجود یا مجراهای خنثی که کالاهای نمادین را انتقال میدهند، در نظر گرفت. بلکه به عکس، رسانهها را باید تأثیرگذار بر شیوههای عمل و تعامل مردم با یکدیگر تلقی کرد. رسانهها صرف نظر از اینکه چه محتوایی را انتقال میدهند، به صورتبندیهای خاص فرهنگی، اجتماعی و سیاسی منجر میشوند. به عبارتی شیوهی انتقال فرهنگ بر محتوای فرهنگ تأثیر میگذارد.
.رسانه، سلاح بیرقیب این زمانه است. رسانههای امروز، میدان برای تاختن و شیوه برای شکل یافتن بسیار دارند. به هر حال، به تعبیر ای. جی. لیبینگ در کتاب «مطبوعات»، «اگر انسان نداند که به کجا میرود، آزاد نیست، حتی اگر برای رسیدن به آنجا تفنگی در دست داشته باشد» و حتی اگر این تفنگ، رسانه باشد. تنها باید ابراز امیدواری کرد که مدیران رسانهای صداوسیما، با دقت و حواسِ جمع و همراه با تدبیر و اندیشهی درست، به سمت «هر چه تخصصیتر شدن» گام بردارند.(*)
..
پینوشتها:
۱٫ مهدیزاده، نظریههای رسانه: اندیشههای رایج و دیدگاههای انتقادی، انتشارات همشهری، ص ۲۰٫
۲٫ پتر مونژ، ساختارها و فرآیندهای ارتباطات در جهانی شدن، در «نظریههای ارتباطات»، ترجمهی گودرز میرانی، تهران، پژوهشکدهی مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری.
۳٫مبانی ارتباطات جمعی، دادگران، انتشارات مروارید، ص ۹۲ و ۹۳٫
منبع: تحلیلی تبیینی برهان
|
نظر بدهید