شبکه اطلاعرسانی روابطعمومی ایران (شارا) || در فرهنگ سازمانی، داشتن استانداردهای بالا یک مزیت محسوب میشود—اما تنها زمانی که این استانداردها شفاف، واقعگرایانه و پایدار باشند.
تیمهایی که عملکرد فوقالعاده دارند، معمولاً در محیطهایی کار میکنند که انتظارات چالشبرانگیز اما مشخص دارند؛ یعنی اهداف بلندپروازانهای که با حمایت، بازخورد و منابع کافی همراهاند.
اما وقتی سازمان یا مدیران از «استانداردهای بالا» برای توجیه فشارهای مداوم، تغییر بیوقفه اهداف یا نظارت سنگین استفاده میکنند، این استاندارد دیگر ابزار رشد نیست، بلکه به ابزاری برای فرسودگی تبدیل میشود.
در چنین شرایطی، مرز باریکی بین برتری و فرسودگی شکل میگیرد. کارکنان مدام در حالت هشدار روانی قرار میگیرند، چرا که نمیدانند ملاک واقعی ارزیابی چیست یا چقدر باید تلاش کنند تا رضایت مدیر را جلب کنند.
به مرور، این فضا به فرهنگ ترس تبدیل میشود؛ جایی که افراد به جای تمرکز بر کیفیت کار، فقط به دنبال فرار از انتقاد هستند.
این نوع مدیریت، انگیزه درونی کارکنان را از بین میبرد. خلاقیت جای خود را به محافظهکاری میدهد و تیمها دیگر تمایلی به آزمون و خطا ندارند. حتی بهترین نیروها، اگر مداوم زیر بار انتظارات متغیر و غیرواقعی قرار بگیرند، یا دلسرد میشوند یا سازمان را ترک میکنند.
رهبران مؤثر میدانند که استاندارد بالا، تنها در کنار حمایت، اعتماد و ثبات معنا پیدا میکند. آنها به جای ایجاد استرس بیپایه، محیطی میسازند که در آن هدفگذاری واقعگرایانه، بازخورد سازنده، و به رسمیت شناختن تلاشها بخشی از فرهنگ باشد.
استانداردهای بالا نباید بهانهای برای سرکوب کارمند یا فشار بیش از حد باشد، بلکه باید راهی برای رشد پایدار، یادگیری مستمر و تعالی فردی و تیمی در فضایی امن و قابل پیشبینی باشد.
انتهای پیام/
نظر بدهید