چرا ۲۰۲۶ پایان فتورئالیسم است؛ وقتی هوش مصنوعی واقع‌نمایی را بی‌ارزش می‌کند
در عصر هوش مصنوعی، واقع‌نمایی دیگر مزیت رقابتی هنر نیست؛ انسان‌بودن است.

در سال ۲۰۲۶، فتورئالیسم جایگاه تاریخی خود را از دست می‌دهد، زیرا هوش مصنوعی می‌تواند در چند ثانیه همان سطح از واقع‌نمایی را تولید کند.

در نتیجه، ارزش هنر از دقت بصری به فردیت انسانی، فرایند، خطا و معنا منتقل می‌شود.

هنر آینده، نه در «شباهت به عکس»، بلکه در پاسخ به این پرسش شکل می‌گیرد که چرا یک اثر باید وجود داشته باشد.


نویسنده: تام می

تاریخ انتشار: ۲۶ دسامبر ۲۰۲۵

منبع: Creative Bloq


شبکه اطلاع‌رسانی روابط‌عمومی‌ ایران (شارا) || فتورئالیسم در دنیای هنر، شبیه یک تردستی بصری است. مخاطب باید مقابل بوم بایستد و با تردید بگوید: «صبر کن… این عکس نیست؟» هسته اصلی این جریان هنری، استفاده از عکس به‌عنوان منبع و بازآفرینی آن با رنگ، مداد یا رسانه‌های دیگر است؛ آن‌چنان دقیق، وسواسی و موشکافانه که از فاصله، اثری هم‌سنگ یک عکس با وضوح بالا به نظر برسد.

فتورئالیسم در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ شکل گرفت؛ زمانی که دنیای هنر غرق در اکسپرسیونیسم انتزاعی بود و هنوز درخشش پاپ‌آرت را تجربه می‌کرد. در حالی که جکسون پولاک رنگ را به اطراف پرتاب می‌کرد و اندی وارهول قوطی‌های سوپ را چاپ سیلک می‌زد، هنرمندانی چون Chuck Close، Richard Estes و Ralph Goings تصمیم گرفتند دوباره به بازنمایی واقعیت بازگردند؛ اما از دریچه سرد و بی‌رحم لنز دوربین.

این جریان عمدتاً در ایالات متحده، به‌ویژه نیویورک و کالیفرنیا، رشد کرد. نقاشان با دقتی افراطی، خیابان‌ها، خودروهای براق، رستوران‌های بین‌راهی و طبیعت بی‌جان را بر اساس عکس‌ها بازسازی می‌کردند؛ اغلب در ابعادی بسیار بزرگ‌تر از اصل تصویر. هرچند بسیاری از منتقدان هنری این آثار را تحقیر می‌کردند، اما مهارت فنی خیره‌کننده آنها انکارناپذیر بود.

وقتی «نامرتبی» مهم‌تر می‌شود

امروز، هرچند هنوز نمونه‌هایی چشمگیر از پرتره‌های سه‌بعدی فتورئالیستی دیده می‌شود، اما جذابیت این رویکرد عملاً به پایان مسیر خود رسیده است. مولدهای تصویر مبتنی بر هوش مصنوعی اکنون می‌توانند پرتره، منظره شهری و طبیعت بی‌جان را با بازتاب‌ها، عمق میدان و خطاهای اپتیکی تولید کنند؛ همان ویژگی‌هایی که زمانی امضای فتورئالیسم بودند. آن «شگفتی فنی» که اعتبار فتورئالیسم را می‌ساخت، حالا به یک تنظیم پیش‌فرض تبدیل شده است.

به بیان ساده، هوش مصنوعی همان کاری را با فتورئالیسم کرده که عکاسی در قرن نوزدهم با نقاشی سالنی انجام داد: برتری قاطع در زمین بازی خودش، با کسری از زمان و هزینه. در این شرایط، نسخه دست‌ساز و پرزحمت دیگر نه تعالی هنری، بلکه نوعی تقلید کند و بی‌ثمر از نرم‌افزار به نظر می‌رسد.

حتی در نمایشگاه‌های معاصر که تلاش می‌کنند فتورئالیسم را به‌روز کنند، آثار تأثیرگذار معمولاً آن‌هایی هستند که عمداً وعده «حقیقت بصری ناب» را مخدوش می‌کنند. نمونه شاخص آن، اثر Cynthia Daignault با عنوان بیست‌وشش ثانیه (۲۰۲۴) است؛ مجموعه‌ای شامل ۴۸۶ پنل رنگ‌روغن که فیلم ۸ میلی‌متری معروف آبراهام زاپرودر از ترور جان اف. کندی در سال ۱۹۶۳ را بازسازی می‌کند.

نکته معنادار این اثر، پنهان‌سازی آگاهانه جزئیات با ضربه‌قلم‌های ضخیم است؛ به‌گونه‌ای که اشکال مبهم جای شفافیت عکاسانه را می‌گیرند. این کار، به‌جای خلق توهمی بی‌نقص از واقعیت، انتظارات مخاطب را به هم می‌ریزد و بدبینی فزاینده ما نسبت به تصاویر «بیش‌ازحد کامل» در عصر دیجیتال و هوش مصنوعی را برجسته می‌کند.

چرا دیگر رقابت با ماشین معنا ندارد

اگر قرار است هوش مصنوعی بر بازی «توهم متقاعدکننده» مسلط باشد، تلاش برای شکست‌دادن ماشین در زمین خودش بی‌معناست. مزیت رقابتی هنر انسانی دقیقاً به جایی منتقل می‌شود که ماشین در آن ناتوان است: فردیت، فرایند، خطاهای آشکار و تمام ردپاهای لجوجانه‌ای که نشان می‌دهد یک انسان خاص، در لحظه‌ای خاص، کاری خاص انجام داده است.

ضربه‌قلم‌هایی که از فاصله نزدیک حل نمی‌شوند، آناتومی‌های کج‌ومعوج، نشانه‌گذاری‌های ناشیانه، درزهای کلاژ، آلودگی‌های کارگاهی؛ همه آن چیزهایی که از نگاه فتورئالیستی «غلط» تلقی می‌شدند، حالا به نشانه‌های حیات بدل می‌شوند.

در جهانی که هر کسی می‌تواند با یک دستور متنی، تصویری تمیز و خوش‌رنگ تولید کند، پرسش اصلی دیگر «چقدر واقعی به نظر می‌رسد؟» نیست، بلکه این است: «چرا این اثر وجود دارد؟» و پاسخ آن، به‌ندرت این خواهد بود که «چون ۳۰۰ ساعت صرف تطبیق رنگ پوست شده است».

با کلیک روی لینک زیر به کانال تلگرام ما بپیوندید:

https://telegram.me/sharaPR

برای اطلاعات بیشتر درباره روابط عمومی و اخبار سازمان‌های مختلف، می‌توانید به وبسایت شارا مراجعه کنید.

انتهای پیام/