رئالیسم دیوید لینچ: فیلم‌های او رویایی بود. اما اگر زندگی یک رویا باشد چه؟
نویسنده: جاشوا روتمن

شبکه اطلاع‌رسانی روابط‌عمومی‌ ایران (شارا) || دیوید لینچ، فیلم‌ساز معروف، در کتاب خاطرات خود با عنوان “اتاقی برای رویا” (Room to Dream) به یاد می‌آورد که در اواخر دهه بیست سالگی خود زندگی می‌کرد. او به تازگی فیلمبرداری اولین فیلم بلند خود به نام “سر پاک‌کن” (Eraserhead) را به پایان رسانده بود و در حال تجربه یک دوران جدید بود. در این دوران، او زندگی‌ای ساده و تقریباً بی‌دغدغه داشت. او کار تحویل روزنامه می‌کرد و درآمد کمی داشت اما از این شرایط برای تأمین مخارج زندگی خود و فیلم‌سازی استفاده می‌کرد. در کنار این فعالیت‌ها، لینچ در محلی کوچک با حیاطی پر از درخت پرتقال زندگی می‌کرد و از چوب‌های پیدا شده در اطراف خانه برای ساختن آلونکی در حیاط استفاده می‌کرد. این دوران ابتدایی از زندگی لینچ یک تصویر ساده و دلنشین از یک هنرمند جوان است که هنوز به جهانیان شناخته نشده است.

با این حال، همین هنرمند در آینده فیلم‌هایی ساخت که در آن‌ها دنیای بیرونی معمولی به دنیایی درونی و عجیب تبدیل می‌شود. برای لینچ، واقعیت همواره پوششی برای دنیای ترسناک و پیچیده بود. اگرچه افرادی که او را می‌شناختند، اغلب او را فردی شیرین، جذاب و حتی بامزه توصیف می‌کردند، اما هنر او همیشه مملو از عجیب‌وغریب‌ها و ابهامات بود.

یکی از ویژگی‌های بارز فیلم‌های لینچ، سفر از دنیای بیرونی آشنا به دنیای درونی است. این ویژگی در کتاب “اتاقی برای رویا” نیز دیده می‌شود که روایت‌های شخصی لینچ و نوشته‌های کریستین مک‌کنا، روزنامه‌نگار، به هم آمیخته شده‌اند. در این کتاب، لینچ به تجارب مختلفی از زندگی و هنر خود اشاره می‌کند، اما این بخش‌ها معمولاً به اندازه کافی فاش‌کننده نیستند. در حقیقت، لینچ علاقه‌ای به توضیح دقیق فرایندهای خلاقانه‌اش نداشت؛ او در اکثر موارد هنرش را به صورت غریزی و از روی شهود انجام می‌داد.

دیوید لینچ، به گفته خودش، از ابتدا فردی معمولی بوده و در یک خانواده روستایی در شمال‌غربی ایالات متحده بزرگ شده است. او در Missoula، مونتانا به دنیا آمد و در خانواده‌ای که پدرش یک دانشمند جنگلی و مادرش معلم زبان انگلیسی بود، رشد کرد. لینچ دوران کودکی خود را در ایالت‌های مختلف ایالات متحده گذراند و همانند سایر پسران پس از جنگ جهانی دوم، اوقات فراغت خود را با دوچرخه‌سواری، ساختن بمب‌های دست‌ساز و کشف جنگل‌ها با پدرش سپری می‌کرد.

علاقه شدید لینچ به هنر از سنین نوجوانی آغاز شد. زمانی که او در سن چهارده سالگی به Alexandria، ویرجینیا نقل مکان کرد، به یکی از دوستانش گفته شد که پدرش یک نقاش است. بعد از بازدید از استودیوی نقاشی او، لینچ به شدت شیفته زندگی هنری شد و به سرعت در کنار یکی از دوستانش استودیوی خود را اجاره کرد و در آن به ساختن نقاشی‌های تاریک و اکسپرسیونیستی مشغول شد.

لینچ بعداً به مدارس هنر رفت و تحصیلات خود را در موزه هنرهای زیبای بوستون و سپس در آکادمی هنرهای زیبای پنسیلوانیا ادامه داد. در فیلا دل فیا، او به شدت از محله‌های صنعتی و خطرناک آن منطقه تاثیر گرفت و به‌طور عمیق به بررسی و تحقیق در مورد زوال زیستی و صنعتی پرداخته بود.

هنگامی که لینچ به ساخت فیلم‌های خود پرداخت، از روش‌های جادویی و تخیلی برای به تصویر کشیدن واقعیت‌ها استفاده کرد. او در فیلم‌های خود از رویاها و تصورات ذهنی بهره می‌برد، و بسیاری از عناصر ثابت در فیلم‌هایش نظیر جاز کلاب‌ها، رنگ آبی، انسان‌های کوچک یا بزرگ و صداهای خاص، به نوعی از تفکرات و تخیلات شخصی او نشأت می‌گرفت.

در سینمای لینچ، همواره مرز میان واقعیت و رویاهای ذهنی نازک است. او از فرم‌های سینمایی برای به تصویر کشیدن تجربیات ذهنی و درونی استفاده می‌کند. در این سینما، هیچ چیز واضح نیست و هرچیز در ابهام قرار دارد. برای لینچ، جهان واقعی همانقدر که در رویاها وجود دارد، در آثار هنری‌اش نیز تجسم می‌یابد.

لینچ در نهایت به یکی از چهره‌های برجسته سینما تبدیل شد، اما همچنان جهان ذهنی و عجیب‌وغریب خود را حفظ کرد و با آثارش دنیا را به دنیای درونی خود دعوت کرد. آثار او بر اساس شهود و غریزه‌های خلاقانه‌اش ساخته شدند و هرگز نتواسته است به طور کامل توضیح دهد که چگونه این ایده‌ها به ذهنش رسیده‌اند.

سینمای لینچ بر این باور استوار است که زندگی یک رویاست و هنر باید این رویاها را به تصویر بکشد، حتی اگر این تصویرها عجیب و ابهام‌آمیز باشند. برای او، دنیای واقعی تنها یک لایه از واقعیت است که در آن، خیال و واقعیت در هم آمیخته می‌شوند.

نویسنده: جاشوا روتمن
تاریخ انتشار: 25 ژانویه 2025
منبع انگلیسی: The New Yorker
منبع فارسی: شارا

انتهای پیام/