شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران (شارا)- مطلبی به قلم امید مرادی: یک ماه پیش واسه بازدید از خطوط تولید لوله و ورق استیل از طرف شرکت به تایوان رفتم ، اتفاقا بعد از بازدیدهای روزانه غروب برای خرید به بازار رفتم و به داخل یک کفش فروشی رفتم و تا دلتون بخواد کفشهای مختلف رو تست کردم.
چند تا خانم فروشنده با خوش رویی تمام با من برخورد کرده و حتی بند کفشها رو باز میکردن و در تست کردنش کمکم میکردن ، منم که مردد بودم خرید کنم یا نه ( و ناسازگاری ادراکی شناختی که تو کتابهای بازاریابی نوشته شده بود بعد از خرید به درون آدم نفوذ میکنه که ای کاش اینو نمی خریدم و یا اون یکی رو میخریدم اینبار از بد حادثه قبل از خرید یقه ما رو گرفته بود این تردید رو چند برابر میکرد).
اما اینقدر از برخورد خوب فروشنده ها لذت بردم و اینکه بالاخره تئوریهای بازاریابی که این همه خونده بودیم و بحث رضایت مشتری و مشتری مداری رو بالاخره با چشم غیر مسلح دیدم که تصمیم به خرید گرفتم و خریدم کلی هم تخفیف گرفتم.
اما فروشنده ها تو ایران فکر میکنم پادشاهانی هستن که منت بر سر رعیتانی چون ما گذاشته و کرکره مغازه را بالا داده و چندصباحی ما را تحمل میکنند و در دل فحشی نثارمان میکنند و میروند وچنان برخورد می کنند که گویی ثروت آنان آنقدر می باشد که این فروشگاه را از سر سیری و برای خالی نبودن عریضه و جهت سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت دایر نموده اند که با دیدن مشتری تو گویی با دشمنی روبرو گشته اند که مزاحم استراحت و گذران زمان آنان می شود.
و بایستی بر طبق قانون حاکمان این زمان را نیز تحمل کنند که اگر دست خودشان بود بر سر در مغازه می نگاشتن “ورود خریداران اکیداَ ممنوع” …..
در واقع فروشنده های ما به دلایل مختلفی با مشتریان برخورد مناسبی ندارند یا لا اقل از این فرصت خرید برای ایجاد ارتباط مناسب دائمی استفاده نمی کنند که به دلیل زیاده گوییها و سخن پراکنیهای بنده فکر میکنم دلایلی که به ذهن من می رسد را بایستی در نظر بعدی بیاورم :)
|