
شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران (شارا)، دکتر چند عامل را برای این درصد ناشنوایی و یا کمشنوایی یا بدشنوایی یادآور شد، سن و سال، موروثی بودن از کودکی و اتفاقهای ناگوار مثل تصادف و جراحیها و... که در مورد من حداقل ۲ تا از ۳ تا قطعی بود. وقتی از مطب پزشک خارج شدم و متوجه شدم که کلکسیون بیماریهایم درحال تکمیل شدن است، به یاد مدیریتهای ناشنوا افتادم. مدتهاست میخواهم راجع به کسانی بنویسم که ۲ گوش را از دست دادهاند و یکپارچه زباناند و به دلیل داشتن قدرت و مسئولیت اداری کسب شده، فکر میکنند آنچه میگویند درست است، و سکوت همکاران و مردم و گاهی مشتریان را دلیل موجه بودن رفتار و کردار و گفتار بیاندیشه خود میدانند، اما اول بگذارید این حکایت طنزگونه را هم بگویم تا ابتدای هفته را با لبخند آغاز کنید و بعد نتیجه بگیرم:
«مردی متوجه شد که گوش همسرش شنواییاش کم شده است. ولی نمیدانست این موضوع را چگونه با او در میان بگذارد. به این دلیل، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او در میان گذاشت.
دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش سادهای وجود دارد، انجام بده و جوابش را به من بگو: در فاصله ۴متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله ۳ متری تکرار کن. بعد در ۲متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد.
آن شب همسر مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و او در اتاق نشسته بود.
مرد فکر کرد الآن فاصله ما حدود ۴ تا ۵ متری است. بگذار امتحان کنم، و سوالش را مطرح کرد جوابی نشنید بعد بلند شد و یکمتر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید و بازهم جوابی نشنید.
بازهم جلوتر رفت و سوالش را تکرار کرد، بازهم جوابی نشنید. جلوتر رفت و گفت: «شام چی داریم؟ و این بار همسرش گفت: «عزیزم برای چهارمینبار میگم؛ خوراک مرغ»
گاهی در طول زندگی هر کداممان، بد نیست که نگاهی به درون خودمان بیندازیم، شاید عیبهایی که تصور میکنیم در دیگران وجود دارد در وجود شخص محترم خودمان لانه کرده باشد. مدیریتهای کر و کور تا بخواهید دور و برمان زیاد شده است، نطفه مدیریتهای کوتوله به دهها دلیل منجمله ارتباطات فامیلی و رفیقبازیها و امتیاز دادنها و امتیاز گرفتنها و کمک به رشد نادانی و بلندقد جلوه کردن مدیریتهای فعلی در طول سالها شکل گرفته و هنوز ادامه دارد.
مدیریتهایی که از دو گوش کر هستند و قدرت مطلقه سازمانها بشمار میروند و هیچگونه توجهی به هیچ توصیه و نقد و راهنمایی کسی ندارند و تختهگاز در اتوبانی که خود فراهم کردهاند، میتازند و تا لحظهای که موتور ماشین سازمان به روغنسوزی نیفتد یا به دستاندازی برخورد نکند و یا آب و روغن قاطی نشود و خلاصه علتی فراهم نگردد که دیگر موتور سازمان قادر به حرکت نباشد، دست از لجبازی و یکدندگی و منمزدنهای پرغرور و نخوت وخودخواهی برنمیدارند، و بعد هم تازه با یک جلسه تودیع و معارفه و گرفتن دستخوش و قدردانی از ندانمکاریها، سازمانی ورشکسته و درب و داغون را به دیگری واگذار میکنند و از فردا در رسانههای کشور نقش مشاور و کارشناس را به عهده میگیرند و علیه مدیر بعدی شروع به لجن پراکنی میکنند. این اندیشه مسموم و این تفکر ضد ولایی هر روز با مدیرانی است که هیچ اعتقادی به رشد و سازندگی و پیشرفت سرزمین آبا و اجدادی خود ندارند و فقط به حسابهای بانکی و داشتن قدرت میاندیشند. آنها که مشورت کردن را باور ندارند و معاون و مدیر و رییس و کارمند و کارگر را فقط در حد بلهقربانگو و ابزار کارخانه «عصرجدید، چارلی چاپلین» میدانند، در پیشگاه تاریخ محکوم به فنا و نابودی هستند، هر چند تاوان این تفکر و نادانی را در ممالک توسعهنیافته، بازهم مردمی خواهند داد که هیچ نقشی در این انتصابهای بیخرد و بیحساب و کتاب ندارند.
بازهم مثل همه یادداشتهایم به مولاعلی(ع) پناه میبرم تا شاید آنها که حرف مرا جدی نمیگیرند، پیام مولا را باور کنند که در نهجالبلاغه، گذر زمان را میبیند و ریاکاران را میشناسد و توصیه میکند که مبادا آنها را به همرازی بگیرید و از نیروهای بهتری که در اختیار دارید، در اندیشه و اجرا، استفاده نکنید و از مشورت دوری کنید.
مولاعلی(ع) نقد سازمانی و نقد انسانی را حجت میداند: «گزیدهترین همکاران تو کسانی هستند که با تو سخن تلخ حق را بیپردهتر میگویند و مجیز و تملق تو را هم نمیگویند و با برشمردن کارهای ناکرده، بیهوده شادمانت نمیکنند. مباد که خادم و خائن یکسان باشند که اگر خادمی در ازای خدمت خود مرحمت نبیند دلسرد میشود، رنج و تلاش هرکس را عادلانه ارج بگذار و در شناخت اطرافیان و بها دادن به آنها کوتاهی مکن، هرگز مباد که جایگاه اسمی کسی و یا رابطه فامیلی و رفاقت، وادارت کند که کار کوچکش را بزرگ بشماری یا گمنامی کسی باعث شود که کار بزرگش را کوچک ببینی... در امور کارگزارانت ژرف بنگر و برمبنای ارزیابی درست به کارشان گمار، نه به انگیزه گرایشهای شخصی و نه بر مبنای خودکامگی، که این دو تفکر ریشه در جور و خیانت دارند. همکارانت را پیوسته نگاهبانی کن، بازرسی ناپیدا کن، به رعایت امانت و مردمداری ناگزیرشان کن و اگر خطایی کردند، همسنگ کردار نادرستشان، بازخواستشان کن، وانگهی در کار مدیران و زیردستان خویش بیندیش و سرنوشت کارها را به بهترینهابسپار.»
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد – شماره 3678
|