درباره شارا | تماس | جستجوی پیشرفته | پیوندها | موبایل | RSS
 خانه    تازه ها    پایگاه اخبار    پایگاه اندیشه    پایگاه کتاب    پایگاه اطلاعات    پایگاه بین الملل    پایگاه چندرسانه ای    پایگاه امکانات  
پنجشنبه، 30 فروردین 1403 - 06:39   

هوش مصنوعی آنتروپیک به اندازه انسان‌ها متقاعدکننده است

  هوش مصنوعی آنتروپیک به اندازه انسان‌ها متقاعدکننده است


ادامه ادامه مطلب یک

ابزارهای هوش مصنوعی چشم و گوش ما را تضعیف می‌کنند

  ابزارهای هوش مصنوعی چشم و گوش ما را تضعیف می‌کنند


ادامه ادامه مطلب دو

نقد فیلم "جنگ داخلی" ساخته الکس گارلند: نگاهی عمیق‌تر

  نقد فیلم "جنگ داخلی" ساخته الکس گارلند: نگاهی عمیق‌تر


ادامه ادامه مطلب سه

مدیر روابط‌عمومی اسبق معاونت هنری وزارت ارشاد دارفانی را وداع گفت

  مدیر روابط‌عمومی اسبق معاونت هنری وزارت ارشاد دارفانی را وداع گفت


ادامه ادامه مطلب چهار

   آخرین مطالب روابط عمومی  
  انتصاب مدیر روابط عمومی و امور بین‌الملل معاونت حمل و نقل و ترافیک شهرداری تهران
  سرپرست حوزه ریاست، روابط عمومی و امور بین الملل کتابخانه ملی منصوب شد
  «مجتبی‌پور» جایگزین «نعمتی» در روابط‌عمومی استانداری خراسان رضوی شد
  هیات رئیسه شورای هماهنگی روابط عمومی‌های استان بوشهر انتخاب شدند
  سمیه‌سادات ابراهیمی مدیر‏کل‏ حوزه مدیرعامل، روابط‌عمومی و امور ‌‏بین‌الملل کانون شد
  پنج‌گانه‌ی اطلاعات: غول‌های اینترنتی در حال تغییر جهان
  نقد فیلم "جنگ داخلی" ساخته الکس گارلند: نگاهی عمیق‌تر
  روزنامه آلدن سرمقاله‌های هماهنگی را منتشر می‌کنند که گوگل را مورد انتقاد قرار می‌دهند
  مدیریت رشد سریع کسب‌وکار: 13 نکته برای گسترش استراتژیک
  ابزارهای هوش مصنوعی چشم و گوش ما را تضعیف می‌کنند
ادامه آخرین مطالب روابط عمومی
- اندازه متن: + -  کد خبر: 12392صفحه نخست » آخرین رویدادهای روابط عمومیدوشنبه، 13 مرداد 1393 - 05:23
کتاب و روزگار ما/ یادداشت علی اکبرقاضی زاده
علی اکبرقاضی زاده‏، استاد روزنامه‌نگاری و مترجم در یادداشتی که برای ایبنا نوشته از کتاب و دنیای مجازی گفته است و این‌که جهان بدون کتاب،‌ جای چندان دلپذیری نیست...
  

کتاب و روزگار ما/ یادداشت علی اکبرقاضی زاده

شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران (شارا)- علی اکبر قاضی زاده: کامیلو خوزه سلا نویسندۀ اسپانیایی وقتی در سال 99 میلادی جایزۀ نوبل را گرفت، در مصاحبه‌ای گت که نگارش و کتابت هرگز ارزش و اعتبار خود را از دست نخواهد داد. گفته بود نوشته، یک پدیدۀ قدسی است و احترام به نوشته و نوشتن هرگز کهنه نخواهد شد. گفته بود در بیشتر دین‌ها نوشتار، حرمت دارد. خبرنگار این پرسش را به سبب رواج ورود مردم به فضای مجازی طرح کرده بود که ربع قرن پیش هنوز این طور با زندگی مردم، بخصوص جوانان در نیامیخته بود. امروز باید قبول کرد که نوشتن سنتی و کتاب خواندن آرام آرام از زندگی ما حذف می‌شود. باید جشن گرفت یا ماتم؟

* * *
انصاف دهیم که دنیای مجازی، دنیایی است رویایی، پرجاذبه، سرگرم کننده و سرشار از تازه‌ها و نکته‌های دیدنی، شنیدنی و تازه. هرچه اطلاعات و هرچه خبر بخواهید، در دسترس شماست. از حال هرکس اراده کنید می‌توانید خبردار شوید، عکس و تصویر و صدا و پیام را به هرجای دنیا بفرستید و از هر جای دنیا دریافت کنید؛ دیگر چه می‌خواهید؟
همین؟ همین؛ با یک ویژگی مهم: اهل کتاب لابد تإیید می‌کنند که آن‌چه از کتاب‌های دلخواه مهم خوانده‌اند، به یاد دارند.
عباس اقبال آشتیانی عقیده داشت، از مجموع تجربه‌های ما در زندگی، سفرها، کارها، دیده‌ها، شنیده‌ها و خوانده‌ها، چیزکی ته ذهن ما ته نشین می‌شود. این رسوب، همان معرفت ماست. فضای مجازی بسیار کم‌تر از کتاب، معرفت‌آموز است. نه این که ادعا کنیم تمام متن کتاب، دست کم عصاره و چکیدۀ یک اثر ادبی، یک کتاب روان‌شناسی، یک تحقیق در فیزیک یا یک دفتر شعر در ذهن می‌ماند. نکته‌های اینترنتی یا شبکه‌های اجتماعی اما خیلی زود از یاد می‌روند.
* * *
کتاب را دوست داشتم. در خانۀ پدری، غیر از کتاب‌های درسی شش دانش آموز غیر از خودم، کتاب زیادی برای خواندن نبود. چند کتاب چاپ سنگی قدیمی مذهبی بزرگ، مثل حق‌الیقین و منهاج‌الحکمه و حلیه‌المتقین و حدیث کسا به شعر و. . . یادگار پدر مادرم در خانه یافت می‌شد که روحانی بود و شعور آن روز من به فهم آن‌ها قد نمی‌داد. گاهی زمستان‌ها پدرم نهج‌البلاغه را با ترجمۀ جواد فاضل بلند برای ما می‌خواند. شنیدن آن نثر زیبا، همراه با صدای چرخ خیاطی مادرم، ترکیب جالبی بود. یک کتاب بدون جلد هم بود که هر کدام از ما در دقیقه‌های دلتنگی بیشتر تصویرهایش را نگاه می‌کردیم: ابزاری که بشر( بیشتر اروپاییان) برای شکنجه و کشتن آدم‌ها ابداع کرده بودند: از جوشاندن در دیگ و از پا روی تل آتش آویختن و سرب مذاب در دهان محکوم ریختن و شمع آجین کردن و در آتش سوزندان. یک تصویر آن کتاب از یادم نمی‌رود؛ لباس عذاب. جلیقه‌ای فلزی که در داخل آن سیخ و میخ جوش داده بودند که وقتی تن محکوم می‌کردند، تنش سوراخ سوراخ شود. از دورۀ دبیرستان کتاب خریدن را شروع کردم. آن‌گاه تا چند دهه، وقتی مردم، در کارهای مختلف مثل ثبت نام برای خودرو و سکه و زمین و ویلای شمال و . . . سرمایه می‌گذاشتند، آدم‌هایی مثل من، کتاب می‌خریدند. یعنی در تمام آن فرصت‌هایی که می‌شد با درآمد روزنامه‌نگاری، نوشتن، ترجمه کردن و درس دادن تکانی به زندگی داد، من کتاب خریدم، خواندم و باز خریدم.
* * *
نتیجه؟ کتاب فضای خانه‌ام را پر کرده است. اگر اهل خانواده هم اعتراض نکنند، که می‌کنند، خود من حالا نمی‌دانم با این همه کتاب چه کنم. آخرِ هر سال، در هر رنگ کاری خانه و پس از هر بگو مگو دربارۀ کتاب‌هایی که فضای نشیمن، اتاق‌های خواب، زیر کاسۀ دستشویی، انباری آشپزخانه و هر جای ممکن دیگر خانه را پر کرده است، یکی دو کارتن و چند کیسه از این کتاب‌ها، جزوه‌ها، مجله‌ها و مجموعه‌ها را بیرون گذاشته‌ام. گذاشته‌ام و در درون از این بی‌رحمی گریسته‌ام. باز هم کتاب دارد از سرو کله‌ام بالا می‌رود.
حالا تا مجبور نباشم کتاب نمی‌خرم. کتاب‌هایم را دوست دارم، اما چکارشان می‌توانم بکنم؟ اگر بدانم کسی مشتاق خواندشان است، تقدیمش می‌کنم. مشکل این‌جاست که امروزه روز کم‌تر کسی از این دهش ذوق‌زده می‌شود.
* * *
تصور می‌کنم خواندن جدی را با مردی که می‌خندد و بینوایان هوگو و کمی بعد دیکنز و آن آرزوهای بزرگش که عجیب با دنیای ذهنی آن روزهای من سازگار بود، آغاز کردم. تعطیلات یک نوروز اسیر معصوم بودن یا گناهکاری آن استرلینکف بی دست و پا در جنایت و مکافات بودم. آن تعطیلات کوفتم شد. تابستان سال 44 هم با یک کارتن کتاب‌های پلیسی هادلی چیس و کالدول گذشت. بعد انتشارات علمی یک دوره آثار تولستوی را یک شکل و مرتب چاپ کرد که همه را خواندم. دوستم حسین صومی که در چاپخانۀ علمی کار می‌کرد، می‌آورد، امانت می‌داد و پس می‌گرفت. شعر و مجموعه‌های شعر هم بود. بعد هم تاریخ گریبانم را گرفت و بعد تئاتر و نمایش و سفرنامه و فلسفه و بقیۀ خواندنی‌ها.
* * *
از به سر بردن با کتاب پشیمانم؟ من با کتاب زندگی کردم و می‌کنم. از زندگی با غم‌ها، دلمشغولی‌ها، عشق‌ها، مبارزه-ها، رنج‌ها، شادی‌ها و گذران زندگی آدم‌هایی که نمی‌شناختم، لذت می‌بردم و هنوز می‌برم. دریغ که بچه‌ها با کتاب دارند فاصله می‌گیرند. حالا افسوس آن زمان‌هایی را می‌خورم که بدون کتاب، گذشت. تصور نمی‌کنم دنیا، بدون کتاب، جای چندان دلپذیری باشد. روزگار بدون کتاب، ملال‌آور خواهد بود.
 


منبع: ایبنا

 

   
  

اضافه نمودن به: Share/Save/Bookmark

نظر شما:
نام:
پست الکترونیکی:
نظر
 
  کد امنیتی:
 
   پربیننده ترین مطالب روابط عمومی  

  رسانه در عصر پست‌ مدرن؛ از مرگ سوژه تا ستیز با واقعیت


  روابط‌عمومی در زندگی یک برند


  استفاده نادرست از ابزارهای ارتباطی در محل کار: یک مشکل جدی


  3 راه برای اینکه در جلسه بعدی هوشمندتر به نظر برسید


  در مذمت مبالغه‌گویی متخصصان روابط‌عمومی


  اخبار ممنوعه


  آینده روابط‌عمومی در عصر رسانه‌های دیجیتال


  مدیریت رشد سریع کسب‌وکار: 13 نکته برای گسترش استراتژیک


  کالیبراسیون روابط‌عمومی


  استراتژی‌های کلیدی برای بهبود خدمات مشتری کسب‌وکار


 
 
 
مقالات
گفتگو
گزارش
آموزش
جهان روابط عمومی
مدیریت
رویدادها
روابط عمومی ایران
کتابخانه
تازه های شبکه
آخرین رویدادها
فن آوری های نو
تبلیغات و بازاریابی
ایده های برتر
بادپخش صوتی
گزارش تصویری
پیشنهادهای کاربران
اخبار بانک و بیمه
نیازمندی ها
خدمات
خبرنگار افتخاری
بخش اعضا
دانلود کتاب
پیوندها
جستجوی پیشرفته
موبایل
آر اس اس
بخشنامه ها
پیشکسوتان
لوح های سپاس
پیام های تسلیت
مناسبت ها
جملات حکیمانه
پایان نامه ها
درباره شارا
تماس با ما
Shara English
Public Relation
Social Media
Marketing
Events
Mobile
Content
Iran Pr
About Us - Contact US - Search
استفاده از مطالب این سایت با درج منبع مجاز است
تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به شارا است
info@shara.ir
  خبر فوری: معرفی کتاب «هوش مصنوعی روابط‌عمومی در عمل» منتشر شد