شارا - شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران : آسيب شناسي آموزش رشته «روابط عمومي» در كشور
شنبه، 7 دی 1392 - 19:00 کد خبر:8189
در اين ميزگرد كه حدوداً چهار ساعت به طول انجاميد، مباحث مختلفي از جمله "لزوم تحول در مديريت آموزشي حوزه علوم ارتباطات، ضرورت تربيت استادان مجرب و كارآزموده، نياز به تغيير در سرفصل¬ها و دروس ارائه شده در رشته روابط عمومي بر اساس نيازهاي روز جامعه و همسو با تحولات جهاني، ضرورت همسو نمودن مباحث نظري مطرح شده در دانشگاه ها با مباحث عملياتي مطرح در صنعت و نظام كسب و كار، جلوگيري از انتشار كتاب هاي بي محتواي مرتبط با دانش علوم ارتباطات و ..... " مطرح گرديد كه شرح كاملي از آن را در ادامه خواهيد خواند.

در ميزگردي با حضور دكتر حسين افخمي، دكتر اسماعيل قديمي، ابوالقاسم حكيميان و خسرو رفيعي بررسي شد:

آسيب شناسي آموزش رشته «روابط عمومي» در كشور
الزام در تحول مديريت آموزشي؛ لزوم تغييرات كلان در محتواي دروس، استادان و كتاب¬هاي درسي

 



آسيب شناسي آموزش رشته¬ «روابط عمومي» در كشور موضوع ميزگرد نودمين شماره «ماهنامه روابط عمومي» بود كه با حضور دكتر "حسين افخمي" دكتراي علوم ارتباطات و مدير سابق گروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي، دكتر "اسماعيل قديمي" دكتراي علوم ارتباطات و مدرس دانشگاه، "ابوالقاسم حكيميان" رئيس كميته آموزش انجمن روابط عمومي ايران و "خسرو رفيعي" دبير سابق انجمن روابط عمومي ايران برگزار گرديد. در اين ميزگرد كه حدوداً چهار ساعت به طول انجاميد، مباحث مختلفي از جمله "لزوم تحول در مديريت آموزشي حوزه علوم ارتباطات، ضرورت تربيت استادان مجرب و كارآزموده، نياز به تغيير در سرفصل¬ها و دروس ارائه شده در رشته¬ روابط عمومي بر اساس نيازهاي روز جامعه و همسو با تحولات جهاني، ضرورت همسو نمودن مباحث نظري مطرح شده در دانشگاه¬ها با مباحث عملياتي مطرح در صنعت و نظام كسب و كار، جلوگيري از انتشار كتاب¬هاي بي محتواي مرتبط با دانش علوم ارتباطات، لزوم تغييرات اساسي در شيوه برگزاري و محتواي مباحث مطرح شده در كنفرانس¬ها، همايش¬ها و كارگاه¬هاي آموزشي و ..... " مطرح گرديد كه شرح كاملي از آن را در ادامه خواهيد خواند.


با تشكر از قبول دعوت ماهنامه روابط عمومي، براي ورود به بحث از آقاي دكتر افخمي و با اين پرسش آغاز مي كنيم كه - سير تحول مباحث آموزشي در حوزه روابط عمومي طي ساليان و دهه هاي مختلف چگونه بوده است؟
دكتر افخمي: آموزش روابط عمومي براي اولين بار در سال 1923 توسط «ادوارد برنيز» با تدريس يك درس در دانشگاه نيويورك آمريكا شروع شد؛ و اين در حالي بود كه قبل از آن درس¬هايي با عنوان «تبليغات» و «روزنامه نگاري» تدريس مي¬شده است. برنيز در كتابش تأكيد مي كند كه روابط عمومي بايد در سطح جامعه مطرح شود و مردم در حين زندگي آموزش عمومي (نه آموزش مدرسه اي) روابط عمومي دريافت كنند و همچنين با سازمان¬ها و حقوق اجتماعي آشنا شوند. برنيز مي¬گويد كه روابط عمومي بايد تغييرات اجتماعي و روابط دولت و مردم را به هم پيوند دهد و همچنين سطح آگاهي مردم را نسبت به پيشرفت بهداشت، كشاورزي و ... بالا ببرد و اين درس مبنايي مي شود براي آموزش عمومي مردم از طريق وسايل ارتباط جمعي و اين به عنوان فلسفه شكل گيري روابط عمومي پايه ريزي مي¬شود. ديگر اينكه در ادامه بين جنگ جهاني اول و دوم در حوزه روابط عمومي دوره هاي آموزشي و دانشگاهي زيادي نداريم بيشتر تك درس¬هاست، ولي آنچه كه بعد از جنگ جهاني دوم اتفاق مي افتد اين است كه اكثر دانشگاه¬ها به روابط عمومي توجه نمودند و من¬بعد سه جايگاه ويژه به روابط عمومي اختصاص مي دهند. ابتدا در دپارتمان¬هاي نزديك به روزنامه¬نگاري؛ و بعد از سال 1970 روابط عمومي در كنار دپارتمان¬هاي مديريت و آموزش مديريت قرار مي گيرد. به دليل اينكه بعد از جنگ جهاني دوم، مديريت ديگر حالت كلاسيك گذشته را ندارد (دستوري از بالا به پايين) يعني به مرحله¬اي مي رسيم كه در محيط كار، ارتباطات افقي نيز به¬وجود مي آيد. سپس در دوره سوم است كه تئوري روابط انساني تصويب مي شود يعني به موازات روابط عمومي، روابط انساني نيز در حوزه مديريت نيروي انساني به¬عنوان يك اصل و سرمايه سازمان مورد توجه قرار مي گيرد و روابط عمومي اهميت مي يابد. با مطرح شدن نظريه سيستم ها، مديريت وارد مرحله جديد و معناداري مي شود و موفقيت مديران در گرو به حساب آوردن مردم و جامعه است، بنابراين درس¬هايي مانند افكارعمومي، مديريت ارتباطات، مديريت روابط عمومي، ارتباطات سازماني و ... با اهميت تلقي مي گردد و در اين دوره روابط عمومي از درس اصول روابط عمومي يك قدم جلوتر مي رود و به مديريت روابط عمومي تبديل مي شود. به¬عبارت ديگر در دو دوره قبل (كلاسيك و غيركلاسيك) ارتباطات معنا ندارد و با توجه به تفكر مديران نيازي به روابط عمومي احساس نمي شود.
از سال 1970 به اين طرف در آمريكا كميسيوني تشكيل شد كه هر ده سال شرح درس روابط عمومي را بازنگري، موضوعات قديمي را حذف و درس¬هاي جديد پيشنهاد مي دهد و در حقيقت منابع را به¬روز مي كند و با توجه به پيشرفت روابط عمومي در جهان مي بينيم كه در آمريكا حدود 400 دانشكده، كالج يا دانشگاه، رشته روابط عمومي را تدريس مي كنند ولي از نظر حرفه اي بيش از نصف فارغ التحصيلان مورد تأييد انجمن روابط عمومي امريكا نيستند.


آقاي دكتر افخمي؛ سير تحول آموزش روابط عمومي در ايران چگونه بوده است؟
دكتر افخمي: در ايران از سال 1343 در زمينه آموزش روابط عمومي احساس نياز مي¬شود. در اين راستا اولين سمينار آموزشي روابط عمومي در "كرمانشاه" برگزار و در سال 1346 كه دانشكده علامه طباطبايي تأسيس مي¬شود اين رشته در مقطع كارداني، دانشجو مي پذيرد ولي به دليل نياز و ضرورت، اين رشته دو سال بعد به مقطع ليسانس ارتقاء مي يابد و هيچوقت فارغ التحصيل فوق ديپلم نداشته است.
مرحوم دكتر نطقي در اين خصوص مي گويد: براي راه اندازي اين رشته دو كار انجام دادم يكي اينكه هشت شركت بزرگ بين المللي را بررسي كردم تا جايگاه روابط عمومي در آن سازمان¬ها را دريابم كه مشخص گرديد روابط عمومي دقيقاً در كنار تيم مديريت قرار دارد. دكتر نطقي مي گويد: هم اكنون- حدود سال 1340- كتاب¬هايي با موضوع مديريت روابط عمومي در حال انتشار است و از اين نظر، با راه اندازي اين رشته بسيار همزماني دارد. ديگر اينكه براي تدوين شرح درس¬هاي روابط عمومي از 12 دانشگاه بازديد و با مدير گروه¬ها مذاكره و شرح درس¬ها را دريافت نمودم. بدين ترتيب، ايران اولين يا دومين كشور و در خاورميانه است كه رشته روابط عمومي را راه اندازي كرد و از اين نظر پيشتاز بوده است.


همانگونه كه عنوان نموديد رشته روابط عمومي از ابتداي راه اندازي تاكنون فراز و نشيب هاي فراواني را پشت سر نهاده است. لطفاً توضيح بفرمائيد كه تحولا ايجاد شده در خصوص دروس و سرفصل¬هاي آموزشي چگونه بوده است؟
دكتر افخمي: اين رشته با يكسري عنوان دروس مانند "مباني روابط عمومي، نظريه هاي ارتباطي، مباني ارتباطات انساني و ارتباطات جمعي و ..." شروع شده است كه جزء واحدهاي اساسي و بنياني اين رشته است كه نبايد حذف و يا جابجا شود و در ديگر كشورها نيز به اين صورت است؛ و فقط محتوايش را غني¬تر مي نمايند. اتفاقي كه در ايران در اين خصوص رخ داده است اين است كه در دهه 60 رشته روابط عمومي بازنگري و سپس منحل و ادغام مي شود. يعني بخشي از ارتباطات اجتماعي به¬عنوان يك گرايش نه گرايش ارتباطات اجتماعي بلكه يك درس از ارتباطات اجتماعي تبديل شد و مابقي درس¬ها كه كلاً 20 واحد است بين رشته ارتباطات و روزنامه¬نگاري مشترك است و عنوان رشته به علوم اجتماعي تغيير مي يابد.
طي پنجاه سال گذشته در كنار رشته روابط عمومي، رشته مترجمي زبان قرار داشت و كسي كه در رشته روابط عمومي درس مي خواند به دليل بين المللي بودن اين رشته مي بايست حداقل سه زبان ياد بگيرد و مشاغلي مانند وابسته هاي فرهنگي، وابسته هاي ارتباطي و تخصص هايي كه بعدها اضافه شدند مثل روابط بين الملل و ... نياز به آشنايي چند زبانه دارد. بنابراين يك رشته اوليه تأسيس مي شود كه نزديك به 70 واحد تخصصي رشته يا مشترك ارتباطات دارد و برگرفته است از علم حقوق، سياست، روابط بين الملل، مديريت، جامعه شناسي، روانشناسي، مردم شناسي و ... و در عين حال تاريخ و ادبيات ايران، موضوعي كه متأسفانه در سال¬هاي اخير به آن توجهي نمي شود. كسي كه متخصص روابط عمومي است اگر تاريخ و ادبيات كشورش را نداند چگونه مي تواند توانمند حركت كند و او قطعاً به يكسري مهارت¬ها نياز دار. در سير تغيير و تحولات تاريخي اين رشته در دهه 1380 دوباره رشته روابط عمومي منحل شده و به يك تك واحدي سه واحد درس و بعد به يك گرايش از ارتباطات اجتماعي تبديل مي شود و از سال 1383 با تبديل شدن به رشته كارشناسي، دوباره زنده و احياء مي شود و در اين مقطع 80 واحد درس تخصصي مشترك و درس تخصصي روابط عمومي ايجاد مي شود .


در حال حاضر رشته روابط عمومي در چه وضعيتي قراردارد .
دكتر افخمي: در حال حاضر اين رشته هنوز ادامه حيات مي دهد ولي مشكلاتي دارد، صرف تصويب درس¬ها و واحدهايي (در سال 1388) كافي نبوده و كمبودهايي در اين زمينه وجود دارد كه عبارتند از: واحدهاي درسي را تعريف كرديم اما با كمبود مدرس كارآزموده مواجهيم، براي شيوه تدريس فكري نكرده¬ايم، براي ارتباط با "صنعت"برنامه¬ريزي نكرده¬ايم، واحد كارآموزي داريم ولي سازماني براي معرفي تضميني كارآموز نداريم. كارآموزي، قراردادي با موضوع آموزش تضميني بين يك دانشگاه دولتي و يك سازمان است كه اين امر اتفاق نمي افتد. متون درسي سال 1383 به بعد را هيچكس مورد بازبيني قرار نداده و فقط شرح درسي تصويب شده و مجوزش را به يك دانشكده دولتي (علامه طباطبايي) دادند و من¬بعد هيچ دانشكده دولتي ديگر آن را براي اجرا نپذيرفت و سپس دانشگاه آزاد شرح درس¬ها را قبول كرد.
نكته ديگر اينكه از سال 1391 رشته روابط عمومي كه عمرش از ده سال كمتر است مورد تجديد نظر قرار گرفت و پيشنهادي مبني بر حذف بسياري از درس¬هاي تخصصي و عمومي شدن آن با عنوان ارتباطات اجتماعي داده شده است كه اميدواريم طرح جديد تصويب نشود. در اين خصوص جمله دكتر نطقي را در دهه 80 كه اين رشته منحل شده بود و پدر روابط عمومي ايران از اين بابت بسيار نگران و ناراحت بودند را تكرار مي كنم : حسن زنده است، چرا شناسنامه اش را باطل مي كنيد ؟


ضمن تشكر از دكتر افخمي؛ از دكتر اسماعيل قديمي مي خواهيم بحث پيرامون اهميت و بايدها و نبايدهاي آموزش آكادميك در حوزه روابط عمومي را ادامه دهند.
دكتر قديمي: مهمترين مقوله در بحث آموزش روابط عمومي، مديريت آموزش در دانشگاه¬هاست. بنده معتقدم مسئله آموزش يكي از پيچيده¬ترين و مهمترين حرفه هاي دنياي امروز است. دنيايي كه «هارولد پركين» مورخ بزرگ انگلستان مي گويد: از سال 1888 فقط حرفه¬اي¬ها آن را ثبت كردند. پس آموزش يك حرفه است و كسي كه نگاه حرفه¬اي به آموزش دارد، نسبت به فلسفه وجودي، ساختار سازماني، ساختار نيروي انساني، اهداف، مديريت، راهبردها، سياستگذاري¬ها، برنامه ريزي¬ها و ... آن رشته و حرفه خاص و اجزاء وجودي مديريت آموزش در كليه رشته ها و از جمله رشته روابط عمومي اشراف دارد.


با توجه مقدمه¬اي كه ارائه نموديد، در مقطع كنوني، مديريت آموزش روابط عمومي، روزنامه نگاري و علوم ارتباطات در دانشگاه¬ها را چگونه ارزيابي مي كنيد.
دكتر قديمي: به نظر من در ارزيابي اين موضوع بايد ببينيم آيا اين مديريت¬ها به فلسفه وجودي روابط عمومي اهميت مي دهند؟ آيا يك سند رسمي با ¬عنوان اساسنامه، ساختار و فلسفه وجودي روابط عمومي در دانشگاه داريم؟ آيا مديريت¬هاي آموزش روابط عمومي در دانشگاه¬ها به موضوع دروس و منابع درسي اين رشته مي پردازند؟ آيا براي توليد محتواي دروس برنامه¬ريزي دارند؟ آيا در اين زمينه تحقيق و پژوهش انجام شده است؟ اصلاً تعريف مديريت را جدي مي گيريم؟ مديريت آموزشي ما "سازماندهي، برنامه ريزي، ايجاد انگيزش و كنترل و نظارت" انجام مي¬دهد و از همه مهمتر راه¬هاي بهبود و ساز و كارهاي توسعه و در نهايت عملكرد را مي¬بيند.
من معتقدم فلسفه وجودي روابط عمومي در مديريت¬هاي آموزش دانشگاه¬ها مفقود شده است. هيچكدام از مسئولين اطلاعي از فلسفه وجودي روابط عمومي ندارند و يا اگر مي دانند به آن بي توجهي مي كنند. اينكه امروز بر عمومي نمودن متون آموزشي و اختصاص دادن سي يا چهل واحد غير تخصصي به رشته روابط عمومي و از طرف ديگر از واحدهاي تخصصي اين رشته نظير اصول و مباني ارتباطات، مديريت سازماني و ... كه جزء لاينفك و فلسفه وجودي روابط عمومي است، غافل شويم در نهايت ما را در مسير بازماندن از نتيجه، بي اثري و ناكارآمدي قرار خواهد داد و در واقع زمينه براي تهاجم بيشتر از سوي كساني كه درك درستي از روابط عمومي ندارند و تا به امروز اجازه فعاليت حرفه¬اي اين رشته را نداده¬اند فراهم خواهد شد.


در اين خصوص چه راهكاري پيشنهاد مي كنيد ؟
دكتر قديمي: بايد در دانشگاه¬ها مديريت آموزشي را در مقاطع ليسانس، فوق ليسانس و دكترا ايجاد و اين موضوع را در مقوله آموزش لحاظ كنيم. يعني كساني مديريت¬هاي آموزشي را بپذيرند كه علم مديريت داشته باشند. در حقيقت امروزه يكي از مهمترين رشته هاي تحصيلي در دنيا، علم مديريت است. «پيتردراكر»، «آلفرد چنگلر» و بسياري از متفكران، مورخان و صاحبنظران معتقدند عصر حاضر، "عصر سازمان¬ها و مديريت است". با نگاهي به متون تاريخي متوجه مي شويم منشاء همه تحولات، مديريت علمي دانش بنيان و امروزي است. حال ما چگونه بين مقوله آموزش روابط عمومي و مديريت آموزش روابط عمومي تفاوت قائل نيستيم. در حال حاضر به دليل عدم استقلال حرفه¬اي دانشگاه¬هاي ايران، از بيرون براي اين مجموعه¬ها تصميم مي گيرند در حاليكه در سراسر دنيا، دانشگاه¬ها منشاء كليه تصميم گيري¬ها در سطوح مختلف، هستند. اگر توسعه كشورهايي نظير مالزي، كره جنوبي، سنگاپور، ژاپن و ... به سرعت اتفاق افتاد به دليل جدي گرفتن دانشگاه¬هاست.
«دمينگ» يكي از بزرگترين انديشمندان علم مديريت مي گويد: تعالي جامعه و تعالي انسان ميسر نمي¬شود مگر از طريق آموزش. پس آموزش يك حرفه است و كساني هم كه در دنياي امروزي زندگي مي كنند بايد تفكر حرفه¬اي داشته باشند و در اين زمينه بيان اين جمله كليدي را لازم مي دانم: بزرگترين و بهترين اساتيد هر رشته در رشته¬هاي غير از رشته خودش عامي است. پس اگر هر استادي كه رشته¬اش مديريت آموزش نباشد و مديريت آموزشي دانشگاه را به¬عهده گيرد، حرفه¬اي گرايي را زير سوال برده است. بنابراين بايد در دانشگاه¬ها حرفه¬اي گرايي، استقلال حرفه¬اي،كارآمدي و اثربخشي و حضور موثر در جامعه را جدي بگيريم و همديگر را به رسميت بشناسيم و اجازه دهيم اين استقلال ما را به شكوفايي، نوآوري و اثرگذاري برساند.


با تشكر از توضيحات دكتر قديمي؛ نظر آقاي حكيميان (به عنوان مسئول كميته آموزش انجام روابط عمومي) را در اين خصوص مي پرسيم .
ابوالقاسم حكيميان: در تأييد صحبت¬هاي آقايان دكتر افخمي و دكتر قديمي در خصوص آموزش روابط عمومي و مديريت آموزشي و اهميت آن در دنياي امروز بايد بگويم، افزايش تعداد افراد تحت پوشش نظام آموزشي، گسترش واحدهاي آموزشي و اداري و افزايش متوليان آموزشي؛ نياز به مديران آموزشي بيشتري را براي مديريت اين مجموعه عظيم طلب نموده و اهميت و توجه به مديريت آموزشي را از نظر كمي و كيفي بيش از پيش نمايان مي‌سازد.
و براي اين‌كه اين مسير به درستي طي شود، ضروري است تا آسيب‌هاي وارده به مديريت نظام آموزشي به خوبي تشخيص داده شود و سپس با ارائه راهكارهايي مناسب به رفع منشاء بروز آن‌ها پرداخت؛ و مسلماً پرداختن به اين مهم نيازمند توجه به علم مديريت است. اما به اعتقاد متخصصان مديريت آموزشي، در حال حاضر مديران ما اهميت چنداني براي علم مديريت- در حوزه آموزش - قائل نيستند و در عمل اولويت¬هاي آن را به رسميت نمي‌شناسند.
به هر حال اگر آموزش توسط افراد متخصص به¬صورت استاندارد و موثر انجام شود، به توسعه منابع انساني منجر و توسعه منابع انساني، توسعه سازماني را در پي خواهد داشت. توسعه سازماني نيز منجر به توسعه ملي و توسعه ملي در نهايت به توسعه پايدار مي انجامد. متأسفانه ما در بخش آموزش از مقطع پيش دبستاني تا دكترا از هر نظر - محتواي دروس، استاد، بازار كار و ... - دچار چالش و مشكل هستيم. آيا تا به حال فكر كرده¬ايم اين همه فارغ التحصيل رشته¬هاي مختلف دانشگاهي كجا جذب مي شوند؟ آيا براي راه اندازي رشته، نياز جامعه و كاربردي بودن آن را در نظر مي گيريم؟ وقتي يك موسسه يا شركت خدماتي نظير بانك و يا صنعتي مثل يك كارخانه، دانشگاه علمي كاربردي تأسيس مي كند نتيجه¬اي بهتر از اين نخواهد داشت. با توجه به اينكه بيست سال مدير آموزش بوده¬ام و در حال حاضر نيز در انجمن روابط عمومي ايران چنين مسئوليتي را بر عهده دارم و دقيقاً با مسائل و مشكلات اين بخش از نزديك آشنايي دارم؛ به جرأت مي گويم كساني كه مسئوليت مديريت آموزشي در كليه سطوح را برعهده دارند، مديريت آموزشي نخوانده و به همين علت نه نياز سنجي آموزشي را مي دانند و نه انجام مي دهند و همينطور به برنامه ريزي آموزشي نيز اشرافي ندارند تا بتوانند آن را به اجرا در آورند.


با توجه به سابقه جنابعالي در امر آموزش، مشكلات آموزشي حوزه روابط عمومي را كه با آن مواجه بوده و هستيد، بيان نماييد.
حكيميان: به دليل عدم مديريت يكپارچه آموزشي، سليقه¬اي عمل كردن و متفاوت بودن واحدهاي آموزشي يك رشته در دانشگاه¬هاي مختلف، با مشكل اختلاف فاحش سطوح علمي فارغ التحصيلان از نظر كمي و كيفي مواجه هستيم و به همين جهت همگن نمودن كارآموزان براي آموزش عملي بسيار دشوار است. در حاليكه ما در انجمن روابط عمومي ايران مي¬خواهيم با توجه به واحدهاي تخصصي گذرانده شده در دانشگاه - طي دوره هايي - به¬صورت كاربردي آموزش¬هايي به دانشجويان ارائه دهيم، ولي با اين مشكل مواجه هستيم كه كارآموزان از نظر علمي با هم متفاوت هستند. چراكه در بعضي از دانشگاه¬ها واحدهاي تخصصي درست تدريس نشده است و اين فرد براي يادگيري تئوري¬ها در عمل با مشكل مواجه مي شود. يكي ديگر مهمترين مشكلات اين است كه ما براي كارشناسان روابط¬عمومي سازمان¬هاي مختلف كلاس¬هايي را برگزار مي¬كنيم، در حاليكه مديران روابط عمومي خود در هيچ دوره¬اي شركت نمي¬كنند و در واقع از به روز بودن دور هستند. اين امر خود در عرصه عمل مشكلاتي را به وجود مي-آورد يعني اينكه در محيط كار ميان كارشناس آموزش ديده و مدير با تفكرات قديمي و يا غير متخصص، تعارضات و اختلاف نظرهايي به وجود مي آورد كه البته در نهايت نيز مديران حرف خود را به كرسي مي¬نشانند؛ و اين يعني آفت امروز روابط¬عمومي-هاي ما. بدين ترتيب با توجه به نگرش مديران ارشد به روابط عمومي، اين واحد در بسياري از سازمان¬ها واحدي تابع و فقط مجري دستورات دقيقه نود است.
از ديگر مشكلات آموزشي روابط عمومي در كشور مي توانيم به برگزاري كنفرانس¬ها، همايش¬ها و سمپوزيوم¬ها در سال¬هاي اخير اشاره كنيم كه فقط در حد چند سخنراني است و در انتها براي همه گواهينامه آموزشي صادر مي شود. حتي براي كسي كه در همايش حضور نداشته به دليل ثبت نام و هزينه واريزي، گواهينامه ارسال مي¬شود و اين گواهينامه در رزومه افراد جاي مي گيرد و مسئله اينجا¬است كه مديران زماني كه مي¬خواهند فردي را براي سمتي انتخاب كنند، مي بينند كلي گواهينامه آموزشي دارد و اين درد بزرگترين معضل آموزشي است كه نه تنها در بخش علوم اجتماعي و روابط عمومي بلكه در رشته هاي علوم پزشكي نيز اتفاق افتاده است. همچنين يكي ديگر از مشكلات آموزشي كشور، اعمال سليقه موسسين و حاميان دانشگاه¬ها، در برنامه هاي آموزشي است. مسئله¬اي كه در كشورهاي پيشرفته دنيا اين¬طور نيست؛ به¬عنوان مثال تمامي مخارج دانشگاه «پوردو» آمريكا را يك كارخانه فولادسازي متقبل شده است در حاليكه مديران آن هيچ دخالتي در فعاليت¬ها و برنامه¬هاي دانشگاه مذكور نداشته و در حقيقت استقلال دانشگاه حفظ شده است. اما در ايران اگر دانشگاه غير انتفاعي تأسيس شود، موسس اهداف خاصي را دنبال مي كند و اين دانشگاه وابسته است؛ كه در نهايت اين موضوع به فضاي آموزشي ضربه خواهد زد.


چه پيشنهادي براي بهبود وضعيت آموزشي داريد.
حكيميان: به اعتقاد من تا روزي كه شيوه آموزش بدين ترتيب است و همچنين داشتن مدرك به تنهايي نشانه سطح سواد و حرفه¬اي بودن فرد تلقي شود متأسفانه سطح كيفي آموزش پايين و پايين¬تر خواهد آمد و پيشرفتي در اين زمينه حاصل نخواهد شد؛ مگر اينكه به واقعيت¬ها بپردازيم و از آن درس بگيريم و سعي كنيم آموزش¬هاي استاندارد را از دوره پيش دبستاني شروع و تا دكترا اجرا نماييم. چراكه تمام مشكلات فرهنگي و اجتماعي جامعه به عدم آموزش استاندارد بر مي گردد و اين موضوعي است كه بايد به آن توجه و اجرا شود .


ضمن سپاس از آقاي حكيميان از آقاي رفيعي دبير انجمن روابط عمومي ايران مي خواهيم كه در خصوص مشكلات آموزشي در دانشگاه¬ها صحبت كنند.
خسرو رفيعي: مشكل امروز آموزش، همگام نبودن آن با توسعه جامعه است. ما ديگر آن جامعه كوچك روستايي نيستيم؛ مرزهاي جغرافيايي به دليل توسعه جوامع، ديگر مفهوم قبل را از دست داده و همگي به مرزها ارتباطي تبديل شده¬اند. حال با توجه به تغيير و تحولات موجود نياز داريم در رشته¬هاي مختلف به¬صورت تخصصي و حرفه¬اي وارد عمل شويم، به¬خصوص در حوزه¬هاي علوم اجتماعي و روابط¬عمومي و ارتباطات. در گذشته به نيروي كار، كارگر مي¬گفتند و كم كم اين اسم به نيروي انساني و منبع انساني و سرمايه انساني تغيير نام داد. حال بايد ببينيم براي آموزش اين سرمايه انساني برنامه¬ريزي چگونه مي كنيم؟ به اعتقاد من ما هنوز هم به فكر نوشدارو پس از مرگ سهراب هستيم. به¬عنوان مثال در سال 60 بعد از اينكه رشته روابط عمومي منحل شد- پس از مدتي – مسئولين متوجه شدند كه به اين رشته نياز دارند.
بله؛ ما با توجه به پيشرفت و توسعه تكنولوژي¬هاي ارتباطاتي در جهان و مشكلات موجود جامعه در ضرورت نياز به برقراري ارتباطات صحيح، مي بايست به رشته روابط عمومي و ارتباطات اهميتي روز افزون دهيم و اصول اوليه آن را بشناسيم و براي شناخت آن به جامعه نياز به آموزش داريم. همچنين در حاليكه رشته روابط عموي نياز به استادان و متخصصيني براي تدريس اين رشته دارد، با نگاهي كلي مي¬توانيم به چند سوال ساده در اين خصوص پاسخ دهيم. اينكه چند استاد و متخصص در اين رشته تربيت كرده ايم؟ آيا هر كسي و با هر تخصصي مي تواند اين رشته را تدريس كند؟ آيا با اين وضعيت مي توانيم نهادهاي اجتماعي، اقتصادي و دانشگاه¬ها را با صنعت و فضاهي كسب و كار آشتي دهيم؟ و اينكه وقتي ما متخصص روابط عمومي نداشته باشيم، چگونه مي توانيم به اين مسائل فكر كنيم؟.
در سازمان¬ها به دليل آنكه روابط عمومي را نمي شناسند هر چند وقت يكبار جايگاه آن را از نظر سازماني تغيير مي دهند و يا عنوان آن را عوض مي كنند. موضوعي كه به آموزش اين رشته در دانشگاه¬ها نيز بر مي¬گردد و در دانشگاه¬ها هم به دليل اينكه با اين علم و اهميت و ضرورت آن در كليه امور آشنا نيستند هر چند وقت يك¬بار شاهد تغييراتي در عنوان، مقطع تحصيلي، ميزان ظرفيت، تعداد و عناوين واحدهاي اين رشته هستيم. در حقيقت در حال حاضر نياز سنجي، برنامه¬ريزي استراتژيك يا راهبردي و ارزيابي در مديريت آموزشي دانشگاه¬ها مشاهده نمي¬شود و اين موضوع به¬عنوان يك آسيب جدي در نظام آموزشي كشور مطرح است و موجب بروز مشكلاتي در فضاي آموزشي شده است. بنابراين اگر بخواهيم در كليه امور پيشرفت كنيم بايد آموزش و به ويژه آموزش روابط عمومي و ارتباطات را جدي بگيريم. چون نياز داريم ارتباط بين استاد و دانشجو، مدير و كارمند، كارگر و كارفرما و ... را بشناسيم؛ و اين¬ها همه مربوط مي¬شود به ارتباط و روابط عمومي است.


آقاي حكيميان در بخشي از سخنان خود به مسئله برگزاري سمينارها و همايش¬هايي در حوزه روابط¬عمومي اشاره نمودند. نظر شما در اين خصوص چيست؟ آيا اينگونه برنامه¬ها تأثيرات مثبتي در جهت ارتقاي فضاي آموزشي كشور داشته¬اند؟
رفيعي: در حال حاضر شركت¬هايي به جاي دانشگاه¬ها و مراكز آموزش عالي، كنفرانس¬ها و همايش¬هايي را در حوزه روابط¬عمومي برگزار مي كنند؛ كنفرانس¬هايي به عقيده من دستاورد چنداني در ارتقاي دانش روابط عمومي آن¬هم در بخش آموزش نداشته¬اند و از تأثيرگذاري لازم برخوردار نبوده¬اند. متأسفانه در شرايط كنوني همه فكر مي كنند مي توانند با حضور در يك همايش چهار ساعته علم روابط عمومي را ياد بگيرند و فكر مي¬كنند كه روابط عمومي همين مفاهيم ساده و يا چند شعاري است در اين همايش ها ارائه مي شود.


در مورد مديريت آموزشي سازمان¬ها و همچنين منابع درسي رشته روابط عمومي و ارتباطات چه نظري داريد.
رفيعي: معمولاً مديريت آموزش در هر سازمان را، متخصص آن مجموعه عهده دار است؛ ¬به¬عنوان مثال مدير آموزش در شركت برق، مهندس برق و در شركت نفت، مهندس نفت است. اين درست است كه مدير آموزش بايد از سازمان خود شناخت داشته باشد ولي مهمتر از آن بايد آموزش را بشناسد و مديريت خوانده باشد.
و اما از ديگر معضلات بخش آموزش در حوزه روابط عموم كشور، مي توان به چاپ كتاب¬هاي غيرتخصصي در اين زمينه اشاره نمود كه متأسفانه هيچ ارگاني بر آن نظارت ندارد. بارها مشاهده شده است كه (به اصطلاح) نويسندگان، متن كتاب ديگران را تكرار و فقط اسم خود را جايگزين مي¬كنند؛ و اين موضوعي است كه بارها و بارها اتفاق افتاده خيانتي بزرگ به جامعه علمي كشور است؛ و با توجه به تكراري بودن مطلب ناچاريم به منابع درست ارتباطي گذشته رجوع كنيم.
خيلي جالب است؟! كسي كه ديپلم دارد كه نبايد كتاب تخصصي ارتباطات و يا هر رشته تخصصي ديگري را چاپ كند. در كدام كشور چنين اتفاقي افتاده است؟ تنها فردي مي تواند در مورد موضوعي كتاب چاپ كند كه تخصص آن را داشته باشد. به اعتقاد من با توجه به كمبود منابع درسي (ارزنده) در حوزه ارتباطات، اين موضوع مي¬بايست توسط دانشگاه¬ها و كميته هاي تخصصي ارزيابي، مديريت و نظارت شود و در حال حاضر اين خلاء در جامعه ما وجود دارد. همچنين در بحث "انستيتوها" كه در ابتدا اشاره كرديم نبايد اجازه دهيم كه درآن سه سطح (دانشگاهي، سازماني و حرفه اي) را آموزش دهند و پستي كه يك تكنسين مي تواند در آن جايگاه كار كند نبايد توسط يك ليسانس و فوق ليسانس اشغال گردد. اين نقض حرفه¬اي گرايي است و بايد به اين موضوع خاتمه داده شود كه در هر دانشگاه و يا آموزشگاهي رشته روابط عمومي را بدون استاد متخصص راه اندازي كنند و فارغ التحصيل كارداني و كارشناسي به جامعه تحويل دهند. تا زماني كه ما در مسائل آموزشي يك¬طرفه فكر مي كنيم و نياز جامعه را ناديده گرفته و آموزش را به¬خصوص در حوزه روابط عمومي و ارتباطات از جامعه منفك كنيم، روز به روز از مسير اصلي دورتر خواهيم شد.


آقاي دكتر افخمي، به نظر شما چه تفاوتي بين شيوه تدريس در رشته روابط عمومي و ساير رشته¬هاي دانشگاهي وجود دارد؟
دكتر افخمي: دكتر نطقي اسوه دو حرفه معلمي و روابط عمومي است. او اعتقاد داشت آموزش روابط عمومي در مقايسه با جامعه شناسي متفاوت است؛ به اين صورت كه جامعه شناس اگر فن تدريس را بلد باشد از عهده آن به¬خوبي بر مي¬آيد. اما اگر يك معلم روابط عمومي تجربه كاري نداشته باشد در كلاس حتي، نظريه هم نمي تواند تدريس كند. چون هر جا كه نظريه تدريس مي كند بايد مثالي بزند كه لمس كرده باشد و حرفه روابط عمومي را دكتر نطقي با اين تجربه شروع كرده است. ديگر اينكه آموزش يك حرفه است و در گذشته براي تربيت معلم، دانشگاه و دوره¬هاي تخصصي داشتيم و از همه مهمتر تخصص معلمين براي دوره هاي دبستان، راهنمايي و دبيرستان متفاوت بود و در مدارس مرز تدريس علوم مشخص بود. متأسفانه در حوزه علوم اجتماعي چه در گذشته و چه در حال مهم نبود چه كسي اين درس را تدريس كند. در گذشته براي تدريس درس¬هاي روابط عمومي به دو شيوه عمل مي¬شد؛ يا استادي در آن زمينه تخصص داشت كه معمولاً بحث¬هاي نظري بود و يا بحث¬هاي عملي بود كه بايد استادي اين درس را تدريس مي كرد كه علاوه بر تخصص، چند سالي تجربه داشته باشد و اين امر حدود بيست سال است كه در دانشگاه¬ها لغو شده و كسي كه تخصص اجرايي دارد اصلاً در كلاس¬هاي درس حضور نمي يابد.


در ساير كشورهاي دنيا شيوه¬هاي تدريس و نحوه تعامل ميان علم و عمل چگونه است؟
دكتر افخمي: در كشورهاي ديگر هم به اين صورت است كه اگر استادي تدريس را به¬عهده مي گيرد بخشي از درس را كه خود تجربه و تخصص ندارد نفر ديگري به¬عنوان مربي در كنارش قرار مي گيرد و آن درس را تدريس مي كند و آن درس گواهينامه دو نفره مي گيرد. به اين صورت كه استاد در مورد "تئوري" نظر مي دهد و استاد مربي در بخش "عملي" نظر و نمره مي دهد و اين دقيقاً همان مرزبندي حرفه اي است؛ و در آن هر كس از مرز خود فراتر نمي رود. در حرفه روابط عمومي و روزنامه نگاري به دليل اينكه با مهارت¬ها و تكنولوژي ارتباط دارند بخشي از اين ممارست¬ها در اين مرز به¬وجود مي آيد و در كتاب¬هاي درسي نيامده است. يعني مهارت را استاد بر مبناي تجربه خود به كلاس مي آورد و هر سال نسبت به سال ديگر متفاوت است. در دوره كارشناسي دانشگاه علامه طباطبايي هم دو درس روزنامه نگاري و شيوه نگارش به اين روش تدريس مي شد. در سال¬هاي دهه 50 ما هشت واحد درس روزنامه نگاري را با دو استاد در مقطع ليسانس رشته روابط عمومي مي خوانديم. آن زمان مرحوم دكتر كاظم معتمد نژاد كه 5 سال از چاپ كتابش گذشته بود و در كارنامه اش سردبيري روزنامه را هم داشت، روزنامه نگاري را به¬صورت نظري تدريس مي نمود و آقاي رضا مرزبان كه سردبير روزنامه و عضو برجسته كانون نويسندگان و خبرنگاران بود و بيش از بيست سال سابقه داشت، روزنامه نگاري عملي را درس مي داد. آن هشت واحد الان به دو واحد تقليل يافته كه توسط استادان مبتدي تدريس مي شود كه حتي يك روز سابقه مطبوعاتي ندارد. همين داستان را در دوره فوق ليسانس در خارج از كشور تجربه كردم. تعريف فوق ليسانس اين نيست كه درس¬هاي عجيب و غريب بخوانيم بلكه ادامه درس¬هاي ليسانس است كه فقط تخصصي و عميق تر شده است و دروس عمومي حذف مي شود. در مقطع فوق ليسانس در هيچ كجاي دنيا بيشتر از 12 درس نمي دهند و بين 8 تا 12 درس متغير است و ضريب واحدها 2 و 3 است و بعضي از درس¬ها در سه ترم ادامه پيدا مي كند و حداقل هفته اي يك نفر روزنامه نگار يك¬ساعت براي انتقال تجربيات و موضوعات روز جامعه در كلاس حضور پيدا مي كرد كه اين امر نيز از جامعه ما رخت بسته است. سال¬هاست كه در دانشگاه¬هايمان حتي يك كلاس سخنراني حرفه اي نداريم كه يك روزنامه نگار يا يك مدير روابط عمومي بيايد و تجربياتش را بيان كند و اين موضوع به قطع رابطه صنعت و دانشگاه بر مي گردد. درس كارآموزي را احياء كرديم ولي به دليل دو مشكل عملاً اين درس كارايي ندارد؛ يكي اينكه در سازمان¬هاي دولتي يا خصوصي قرارداد ثابتي نداريم كه آن سازمان موظف به پذيرش كارآموز باشد و اين پذيرش با رابطه و خواهش صورت مي پذيرد. دوم اينكه مكانيسمي وجود ندارد كه در آن سازمان به ما گزارش استانداردي از يادگيري سه ماهه كارآموز بدهند و اگر ارزيابي هم شود سطح گزارش¬ها نازل است. در گذشته دانشجويان ترم 5 تا 8 كه دوره كارآموزي مي گذراندند يك گزارش مجلد 60 تا70 صفحه¬اي تحويل استاد مي دادند و استاد بر اساس ارزيابي گزارش، نمره مي داد كه اين هم ديگر انجام نمي شود.


يك استاد دانشگاه در رشته علوم ارتباطات بايد داراي چه معيار و شاخصه¬هايي باشد؟
دكتر افخمي: براي تربيت مدرس، اساتيد بايد دوره معلمي بگذرانند، چطور يك معلم دوره دبستان، راهنمايي و دبيرستان بايد دوره بگذراند اما وقتي به دانشگاه رسيد صرف اينكه استاد يك مدرك در دست دارد سر كلاس حاضر و تدريس مي كند. در حاليكه ويژگي¬هاي مدرس معاصر اين نيست. در تمام كشورهايي كه رشته روزنامه نگاري و روابط عمومي تدريس مي كنند -حداقل مي توانم 50 كشور را نام ببرم- دانشجويان بدون داشتن حداقل دو تا سه سال تجربه و سابقه نمي توانند از مقطع ليسانس به دوره فوق ليسانس حضور پيدا كنند. اين پديده در حال حاضر در حوزه حقوق و پزشكي معنادار است پس چرا در رشته روابط عمومي اينطور نيست. چه كسي آن را حذف كرده است؟ از همه مهمتر اينكه فارغ التحصيل مقطع ليسانس، مستقيم فوق ليسانس و بعد دكترا مي گيرد و سپس به¬عنوان استاد در دانشگاه تدريس مي كند. در كدام كشور فارغ التحصيل دكترا بلافاصله سر كلاس، تدريس و نمره مي دهد؛ نمره دادن يك تكنيك است و بايد آن را ياد گرفت. در حال حاضر مدرسي بيشتر يك تشخص و پرستيز شده است. مسئله ديگر اين¬است كه در اكثر كشورها كسي مي تواند به كادر هيئت علمي دانشگاه راه يابد كه ليسانسش در همان رشته باشد، حتي اگر در آن رشته فوق ليسانس و دكترا داشته باشد و ليسانس او متفاوت باشد، تدريس در آن رشته را مجاز نمي دانند، اما در ايران سال¬هاست كه هر رشته¬اي مي تواند به رشته علوم اجتماعي راه پيدا كند و ادامه تحصيل دهد و وزارت علوم شرط گذراندن حداقل 24 واحد تخصصي را گذاشت و به¬تدريج هم قيد اين موضوع زده شد و الآن هر كسي و از هر رشته اي مي تواند با حداكثر 8 واحد تخصصي فوق ليسانس بخواند، در حاليكه در اين رشته 80 واحد تخصصي داريم و اين فرد با سركلاس نشستن و اخذ مدرك باور و يقين پيدا مي كند كه متخصص اين رشته است. جالب اينجا¬ست كه مثلاً در سمينارهاي بين المللي كشور ما استاد زيست شناسي، استاد مسلم روابط عمومي مي شود و جزوه و كتاب مي دهد و ما چه مي توانيم بگوييم وقتي در وزارت علوم براي اين رشته بدون شناخت تصميم گيري مي كنند.


در مورد منابع درسي موجود رشته علوم ارتباطات چه نظري داريد؟
دكتر افخمي: در تكميل صحبت¬هاي دوستان بايد بگويم معضلات بزرگي در اين زمينه وجود دارد. بارها اتفاق افتاده دانشجوي فوق ليسانس از بنده درخواست مقدمه براي كتابش را داشته است، وقتي كتاب را ديده¬ام مشخص شده كه هر فصل را از كتابي برداشته و تايپ كرده است. اين پديده ضرب المثل تخم مرغ دزد، شتر دزد مي شود را در ذهن تداعي مي كند. وقتي فارغ التحصيل فوق ليسانس بدون هيچ تجربه اي به¬عنوان استاد اجازه تدريس پيدا مي كند و به او ميدان مي دهيم، بايد اين انتظار را هم داشته باشيم كه مطالب كتاب¬هاي ديگران را به اسم خود چاپ كند و خودش را نيز به عنوان نويسنده باور داشه باشد. ما در بخش چاپ كتاب و جزوه با اين مشكلات روبرو هستيم و من در اينجا جمله اي را از آقاي صدر الدين الهي مدير گروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي نقل مي كنم: تا زماني كه ده سال سركلاس درس ندهم جزوه درسي به دانشجو نمي دهم و تا جزوه درسي خود را سر كلاس تدريس نكنم، كتاب منتشر نخواهم كرد.
مشكلي ديگري كه در حوزه بازار كتاب رخ داده اين است كه خيلي از كتاب ها ترجمه مي شود بدون اينكه واحد درسي اش وجود داشته باشد، بدون اينكه كاربرد آن مشخص باشد و از طرفي با مشكل كمبود منابع درسي مواجه هستيم. همچنين از نظر آموزش استاد عقب هستيم؛ مدير آموزش و مديريت آموزش نداريم؛ كسي كه در آموزش سازمان¬هاي دولتي نيازسنجي مي كند بايد دو واحد درس ارتباطات و روابط عمومي خوانده باشد.


ضمن تشكر از دكتر افخمي؛ از آقاي دكتر قديمي مي¬خواهيم كه جمع بندي از مطالب مطرح شده داشته باشند.
دكتر قديمي: در ايران مديريت آموزش روابط عمومي نداريم يا اگر داريم بسيار آسيب ديده است. بنابراين بايد مديريت آموزش را ايجاد و يا بازتوليد و يا تجديد ساختار نماييم. موضوع ديگر در آموزش روابط عمومي تقسيم كار است كه بايد كليه شقوق آموزش - استاد، توليد متن، جذب، تربيت دانشجو و ... - را در نظر بگيريم. بايد در زمينه جذب دانشجو استعداديابي كنيم و دانشجويان علاقمند و با انگيزه را ثبت نام كنيم وگرنه در كلاس درس با دانشجويان بي انگيزه اي كه از روي اجبار آمده اند روبرو خواهيم شد؛ و اين تقسيم كار حرفه¬اي است كه به تفكر حرفه اي برمي گردد. بايد در دانشگاه¬ها تفكر حرفه اي و استقلال حرفه اي را به رسميت بشناسيم و اگر اين ها را بهم پيوند ندهيم، قطعاً به جايي نخواهيم رسيد. حتي بايد براي استفاده از تجربيات گرانسنگ ديگران اعزام به خارج را برنامه ريزي نماييم. تحقيق و پژوهش بايد جزء لاينفك آموزش روابط عمومي باشد و سپس علم مديريت در كنار آموزش روابط عمومي به¬صورت جدي و حرفه اي قرار گيرد. مديريت¬هاي آموزشي روابط عمومي همه دانشگاه¬ها بايد به¬طور ساختاري به¬هم پيوند بخورند و نمي توان جزاير متعدد آموزشي روابط عمومي را با جهت گيري¬هاي متفاوت و تربيت و آموزشي متفاوت و ... را به رسميت شناخت و بايد ساختار آموزشي سراسري و يكساني براي روابط عمومي در دانشگاه¬ها در نظر بگيريم.


همچنين بايد آموزش روابط عمومي در سه سطح "دانشجو و متخصص در دانشگاه"، "عموم مردم" و "مسئولين دولتي و تصميم گيران"، سازماندهي شود. آموزش فقط در يك مقطع و در يك جامعه پيچيده امروزي معنا ندارد يعني ما بايد تمام حلقه هاي مرتبط با روابط عمومي را در جامعه آموزش دهيم. همچنين براي استادان رشته روابط عمومي، گذراندن واحدهاي نحوه تدريس را پيشنهاد مي كنيم. بنابراين همانطور كه گفته شد بايد نحوه تدوين كتاب ها، نحوه جذب و تربيت استادان، نحوه ايجاد انگيزش، نحوه استعداديابي و ... را در مديريت آموزشي دانشگاه¬ها احياء كنيم و آموزش را نجات دهيم و اينجا دوباره جمله دمينگ را تكرار مي كنم: تعالي جامعه و تعالي انسان¬ها جز از طريق آموزش ميسر نمي شود.
منبع: ماهنامه روابط عمومي