شارا - شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران : ارزيابي مولفه هاي فرهنگ ، هنر و ارتباطات
سه شنبه، 23 مهر 1392 - 05:55 کد خبر:6084
شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران (شارا)، امير محمد شهيدي-  ارزيابي مولفه هاي فرهنگ ، هنر و ارتباطات براي همسو كردن تكنولوژي هاي نوين با ارزشهاي فرهنگي هر جامعه ، از نيازهاي ضروري است كه اين روزها به شدت نبود آن احساس مي شود .

اصولاً تكنولوژي هاي نويني كه در روح و قالب ملموس رسانه ها ظهور پيدا مي كنند كاركردهايي كه ما از تكنولوژي هاي گذشته انتظار داشتيم را انجام نمي دهند ، يعني فقط به يك گزينه قابل اتكا جهت برهم زدن عادي افكار و انديشه ها بسنده نمي كنند بلكه سعي مي كنند تا حواس را به شدت درگير خود كرده و در واقع به نوعي سعي دارند ساختاري نوين و نو در آنها ايجاد كنند . اين از خصوصيات جدانشدني و ذاتي تكنولوژيهاي نوين رسانه ايست و هيچ ارتباطي به شاخصهاي ملي ندارد .

در اين دوران كه چشم انسانها همانند يك اسكنر قوي به رصد و تحليل داده هاي مجازي مي پردازد ديگر فرصت آن نيست كه با در اختيارداشتن ابزارهاي نوين ارتباطي ، به سبك و شيوه سنتي به ارائه مطالب در رسانه ها پرداخت .

خوب ، بهتر است خيلي سريع برگرديم بر سر مسئله اصلي مان ! با توجه به ماهيت انقلاب اسلامي ، عموماً توسعه فرهنگي بسيار مورد تاكيد بوده ( البته در بخش فرهنگ سازي فقط مورد تاكيد ) . براي دستيابي به شاخصهاي مورد اعتماد و اطمينان جهت پي ريزي پايه هاي فرهنگي قابل اتكا نياز به بررسي و تحليل فعاليت هاي فرهنگي به شدت احساس مي شود . در اين ميان رسانه ها با ايفاي نقش غير قابل انكارشان در حوزه فعاليت هاي فرهنگي بعنوان ليدر اين عرصه و ميدان تحقيق و تحليل شناخته مي شوند .

شايد يكي از ضعفهايي كه به شدت در اين ميانه احساس مي شود اين باشد كه سياست يكپارچگي اقدامات فرهنگي ، همسو و همصدا باهم در راستاي تحقق اهداف كلان فرهنگي انجام نشد و متاسفانه امروز شاهد اين عدم تعادل و نيروي پيشبرانه قوي هستيم .

در اين روزها كه دهكده جهاني ِ مك لوهان هم جاي خود را به اتاق شيشه اي داده است ديگر نمي توان فقط بر تغييرات مولفه هاي فرهنگي از سمت و سوي داخل كشور براي تحليل داده ها استفاده نمود . قطعاً بررسي و سنجش تغييرات و تحولات فرهنگي كه توسط غولهاي رسانه اي دنيا اعمال مي شود مي تواند نهادهاي مدعي فرهنگ سازي را در ارائه راهكارهاي صحيح مقابله با آنها ياري كند .

مشكل ديگري كه در ميان راهبران فكري و فرهنگي جامعه مان وجود دارد اين است كه تعريف درست و كاملي از فرهنگ ندارند و بر مبناي همان تعريف ناقص و ابترشان سعي مي كنند خود را قهرمان ميدان فرهنگ سازي و مقابله با عوامل تهديد كننده آن نشان دهند . اجزاء و عناصر فرهنگ بسيار گسترده هستند و در حالت كلي شامل باورها، ارزش ها، رفتارها، رويه ها، انديشه ها، نگرش ها، ايدئولوژي ها، عادت ها، سنت ها، ادبيا ت، هنر، عقايد، زبان، احساسات ملي، ايده ها، آرمان ها، افكار، آداب و قوانين و ... مي باشد . مي بينيد كه براي فرهنگ و حوزه هاي فعاليت آن نمي توان حد و مرزي قائل بود . بدون شك اولين شرط در اجراي سياستهاي به اصطلاح فرهنگي ، لااقل داشتن شناخت اوليه از اين مولفه هاست كه متاسفانه در بين مسئولين فرهنگي مان به شكلي نهادينه وجود ندارد .

بيراه نيست اگر در اين ميانه به كاربردهاي چهارگانه تعريف شده توسط ريموند و ويليامز در اين خصوص اشاره كنيم :

1- فرآيند كلي رشد فكري، هنري و زيبايي شناختي كه در آن كل فلسفه و اند يشه و هنر و خلاقيت يك عصر يا كشور مي گنجد.

2- شيوه بخصوص زندگي يك ملت، دوران يا گروه، شيوه أي از زندگي كه در آن روح مشترك جامعه جلوه گر است.

3- آثار و فعاليت هاي فكري و بويژه هنري كه بيشتر شامل شعر و ادبيات و هنرهاي مختلف مي باشد.

4- سيستم نشانه هايي كه از طريق آن نوعي نظم اجتماعي، عرضه، برقرار، تجربه و جستجو مي شود.

مشكل اساسي ديگري كه در اين ميانه احساس مي شود عدم وجود خلاقيت در ارائه برنامه ها و طرح هاي فرهنگيست . يكي از مولفه هاي عميق فرهنگي در اين حوزه ، خلق فرآورده هاي جديد ، همسو با برنامه ها و سياستهاي داخلي فرهنگي است كه لااقل بايد چيزي در حد و قواره تهديداتي باشد كه ادعا مي كنيم آن را به خوبي مي شناسيم . چون در اين حوزه خلق اثر بسيار ضعيف بوده در رسانه هاي فرهنگ ساز مخصوصاً صدا و سيما ، سه حالت در نتيجه گيري به چشم مي آيد :

1- ادعاي شناخت و رصد تهديدات از سوي مسئولين صدا وسيمابه يك شوخي شبيه است .

2- شناخت به اندازه نسبتاً كافي وجود دارد ولي راهكارهاي مقابله با آن در حد يك برنامه ريزي محلي باقي مانده است .

3- ... و ديگر هيچ .

شايد توسعه فيزيكي غول رسانه اي ايران ( صدا وسيما ) نسبتاً خوب باشد ولي يقيناً توسعه كيفي برنامه هاي آن و در حالت كلي روند جريان سازي فرهنگي آن اصلاً در خور توجه نيست . رسانه اي با اين عظمت و گستردگي كه در جامعه رو به رشد ما جايگاه فرهنگ سازي بالاي دارد متاسفانه اين خلاقيت در ارائه برنامه هايي منطبق با فرهنگ و هنجارهاي فرهنگي مان در حد پاييني در آن ديده مي شود .

به نظر شما ايجاد شبكه هاي متعدد با رويكرد بسيار غلط و شكست پذير ِ تكرار ِ مكررات ( روشي كه تجربه تلخ شكست آن در برابر حرف هاي نو حتمي است ) ، تا چه اندازه در جلب مخاطب توسط صدا و سيما در برابر هجمه هاي شديد رسانه اي غرب عليه مولفه هاي تثبيت شده فرهنگي مان ، كار ساز بوده است ؟!

مباحث مربوط به جريان فرهنگ سازي آنقدر گسترده و وسيع هستند كه حتي در قالب چندين مقاله مفصل هم نمي توان حق مطلب را در آن خصوص ادا نمود . اين يادداشت سعي داشت تا با ارائه دورنمايي نزديك از شاخصهاي كلي ميدان فرهنگ ، فقط سرشاخه هاي آلوده را كه سبب اين وضع ناخوشايند شده اند ، معرفي نمايد . البته ايرادي كه به فرهنگ سازان وارد است همين است كه به اصول كلي و شاخصهاي برجسه ، توجهي نمي كنند و با ديدِ غير منطقي ، مقطعي نگري ، دست به ايجاد تغييراتي مي زنند ، فارغ از اينكه اين مسئله بلاي اصلي جان برنامه هاي فرهنگي است .