شارا - شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران : بازنمايي و بازتوليد خشونت در رسانه‌ها
شنبه، 20 اسفند 1401 - 08:05 کد خبر:51680
رسانه‌ها در عصر ما خواه‌ ناخواه اين تفكر و تصور را توليد و بازتوليد مي‌كنند كه خشونت و وحشت را پاياني نيست. مخاطب (ما) اغلب در معرض مستقيم جلوه‌هاي مصيبت‌بار، رنج‌‌‌آور، خشونت‌‌آميز و‌ تكان‌دهنده‌اي درباره‌ وضعيت ديگراني هستيم كه الزاماً به دليل موقعيت ويژه‌‌شان در محدوده‌ قلمرو امن ما نمي‌گنجند. ما بيش از هر زماني در محاصره‌ موج سيل‌آسايي از توليد و بازتوليد محتواي تصويري از صحنه‌هاي خشونت عريان و جنايت بي‌پايان قرار داريم.



شبكه اطلاع‌رساني روابط‌عمومي ايران (شارا) || در مطالعات فرهنگي، بازنمايي از مفاهيم بنيادين در حوزه‌ رسانه است. مراد از بازنمايي در اين متن، فرايند و محدوده‌اي است كه طي آن نمود يا تصوير واقعيت‌هاي عيني و پيراموني در دامنه‌ي وسيعي به ميانجي رسانه‌ به جهان انتقال مي‌يابد.

به بياني ديگر در فرايند بازنمايي، ما با بيان/ بازتاب و به تبع آن بازيابي يك واقعيت عيني (و نه خود واقعيت) روبروييم كه از طريق يك ميانجي/ رسانه تنظيم، تدوين و در فرجام تكثير مي‌شود. بر اين اساس، واقعيت از كانال رسانه، ناگزير بر مبناي امكان‌ها و امتناع‌هايي چون سوگيري‌ها و سياست‌گذاري‌هاي سازماني، سلايق فردي و ديگر اقتضائات فني و انساني در رسانه شناسايي، دسته‌بندي و جهت‌دهي مي‌شود.

حال با درك اين نكته كه رسانه‌ در دوارن ما از اصلي‌ترين ميانجي‌ها توليد، بازتوليد و توزيع منابع شناخت و آگاهي درباره‌ي واقعيت زندگي اجتماعي است، مي‌توان مدعي شد كه اين نهاد از منابع مهم ساخت معنا درباره‌ي پديده‌ها در چارچوب‌هاي زباني و گفتمان ارزشي نيز است. با اين تفاسير، تلقي ما از واقعيت خواه و ناخواه متأثر از فرايند بازنمايي آن تنها نتيجه‌ مواجهه با شمه‌اي از بازتاب كليتي به نام واقعيت است.

شناخت در دوران ما، سلسه‌اي از دلالت‌ها، معيارها، ميزان‌ها، پيش‌انگاره‌ها و ارزش‌هاي خاص است كه به واسطه‌ي ميانجي/ رسانه‌ از پديده‌ها و واقعيت‌ها ايجاد شده است و از اين‌رو نيز نمي‌تواند متضمن بازتاب تام‌وتمام هستي آن پديده‌ها آن‌سان كه در جهان واقع است، باشد. با اين توضيح مي‌توان بر مسئله‌ي بازنمايي و بازتوليد خشونت در رسانه‌ها تأمل كوتاهي كرد.

عادي‌سازي خشونت به واسطه‌ بازنمايي

خشونت، بارزترين مصداق تنش و تنازع در زندگي بشر پنداشته مي‌شود كه فراگير، فراخ و تاريخ‌مند است. اين پديده، خاستگاه، صور و سطوح متكثري دارد و گستره‌ وسيعي از روابط ما را شامل مي‌شود. هرچند قدمت تاريخ خشونت را موازي با تجربه‌ي زيست اجتماعي ما بر مي‌شمرند، از تاريخ نخستين تلاش‌ها در ثبت و بازنمايي آن در حوزه‌اي كه رسانه‌ جمعي مي‌شناسيم، سال‌هاي زيادي نمي‌گذرد.

بازنمايي خشونت در اشكال و محتوايي كه امروز در رسانه‌هاي جمعي شاهديم آن‌چنان كه سوزان سانتاگ، منتقد و نظريه‌پرداز شناخته‌ي شده آمريكايي‌ در دو اثر درباره‌ي عكاسي و نظر به رنج ديگران مي‌گويد، به آغاز تنش‌ها و جنگ‌هاي ن‍ظامي غرب در اوايل قرن نوزده ميلادي باز مي‌گردد. به زعم وي پيوندي ناگسستني‌ ميان خشونت، نهاد قدرت و بنابراين قلمرو بازنمايي و بيان وجود دارد. او از جمله‌ پژوهشگراني ست كه به نقد صريح بازنمايي نمودهاي بصري جنگ و خشونت در رسانه‌ها و پيامدهاي اجتماعي و سياسي جبران‌ناپذير آن مي‌پردازد.

سانتاگ در «نظر به رنج ديگران» با ارجاع به آثاري چون «بلاياي جنگ» فرانسيسكو گويا و برش‌هايي از تاريخچه‌ جنگ‌هاي داخلي ايالات متحده تا درگيري‌هاي نظامي در يوگوسلاوي سابق و خاورميانه اين پرسش را مطرح مي‌كند كه مراد و منطق بازنمايي عريان خشونت چيست؟ آيا بازنمايي تصاوير بدون واسطه‌ مصائب بشري منجر به عادي‌سازي و بديهي‌پنداري فلاكت در سرنوشت بشر و در نتيجه تكثير ذهنيت تكمين و تسامح در برابر آن نيست؟

سانتاگ ضمن نقد ن‍ظام‌هاي قدرت و به چالش‌كشيدن ساختار سلطه و اقتصاد سياسي ناشي از بازنمايي خشونت (تمام مراودات و مناسباتي كه ايجادگر خشونت، تخاصم و جنگ‌اند) از ورطه‌اي مي‌نويسد كه به زعم او بازنمايي رنج به واسطه‌ ميانجي‌هايي چون عكاسي و رسانه‌ي جمعي، رومزگي و پيش‌پاافتادگي واقعيت رنج ديگري را به بار مي‌آورد.

سانتاگ با كالبدشكافي رويكرد مصرفي و كالايي مديوم‌هايي چون عكاسي و رسانه‌هاي جمعي، پرده از واقعيت ديگري نيز بر مي‌دارد: سودآوري صنعتي به‌نام رسانه و پرفروشي اخبار مربوط به خشونت و رنج. وي با اشاره به تأثير حس‌هاي آني برانگيخته‌شده‌ در مخاطبان محتواي رسانه‌هاي جمعي، مي‌پرسد اگر حس دلسوزي و همدلي‌اي كه پس از انتقال پيام مستقيم رنج ديگري مخابره مي‌شود در عمل بدل به حركتي جمعي و فوري به‌هدف ختم خاستگاه توليد رنج نزد مخاطب نشود، مراد از انتقال پيام چيست؟

به زعم متفكراني چون سوزان سانتاگ، نمايش مرگ‌هاي مكرر و مصائب مستمر انسان در جغرافياي سياسي ـ فرهنگي مشخص، بايد در متن تاريخي و مادي مناسبات قدرت و رسانه فهم شود. وي در نظر به رنج ديگران به سطحي از اراده‌ ايدئولوژيك و معطوف به عادي‌سازي خشونت از رهگذر مرز‌كشي ارزشي ميان «ما»ي تماشاگر و «آنان» رنج‌بر مي‌پردازد.

خشونت، تجربه‌اي متعلق و محتوم به ديگري‌

به‌راستي تماشاي تصاوير بدن‌هاي متلاشي‌شده، انسان‌هاي آواره، پيكرهاي مچاله‌، تكيده و مثله‌شده‌ ديگران چه انگيزه‌ها، اهداف و پيامدهايي دارد؟ آيا همه‌ي «ما» ن‍ظاره‌گران در مواجهه با مصاديق بصري بحران و فاجعه‌ي انساني در قبال «ديگران» تأثير مشابهي مي‌پذيريم و از احساسات مشابهي اشباع مي‌شويم؟ آيا آن‌چنان كه امثال سانتاگ مطرح مي‌كنند، به دليل تأثيرپذيري‌ ناهمگن از گفتمان‌ ارزشي‌اي كه نظام‌هاي قدرت، ايدئولوژي‌ها، گرايش‌هاي عاطفي، كليشه‌ها، پيش‌انگاره‌هاي فرهنگي و … ما را خلق مي‌كند، تجربه‌ي جنگ پژواك يكساني در همه‌ «ما»ي مخاطب و «آنانٍ» متضرر دارد؟ آيا زمان آن فرا نرسيده كه چون سانتاگ به مشروط و محدود بودن امكان بازنمايي عريان و علني ابعاد فاجعه‌ بينديشيم و در تعامل با وحشت خشونت بر الزام بررسي امكان و مسئوليتي درنگ كنيم كه در فرجام به بهبود سرنوشت گروه‌هاي اجتماعي در معرض خشونت مي‌انجامد؟

پاسخ نظريه‌پردازان رشته‌هايي چون روزنامه‌نگاري صلح به اين مسئله، اتخاذ رويكردي در بازنمايي اين پديده است كه نه تنها به نكوهش آن، كه معطوف به پرسش درباره‌ي خاستگاه آن و مطالبه‌ي منسوخ كردن اين پديده متمركز باشد. به باور اين گروه، توجيه بازنمايي خشونت مي‌بايست در مداري محدود شود كه چون فراخواني براي انديشيدن، تلنگر زدن، آموختن و پرسيدن درباره‌ عاملان رنج عمل كند.

درواقع، منتقدان رويكرد بازتوليد خشونت و رنج معتقدند كه اولويت در امكان مواجهه‌ مستقيم با مصاديق رنج بشر بايد به گروه‌هايي داده شود كه امكان، دانش يا ابزار ياري ‌رساندن به آسيب‌ديدگان يا تغيير سرنوشتشان را دارند. به زعم آنان، دسترسي انبوه مخاطب عام به نماهاي نزديك و اغراق‌شده از بازنمايي خشونت و رنج در همدلانه‌ترين حالت، پيامدي جز تقويت كليشه‌هاي مسلط يا تجربه‌ حس استيصال، شرم و شوك، و سپس نظاره‌گري، چشم‌چراني و كرختي ندارد.

پيش‌انگاره‌هاي امروزين

در دوران ما شايد بتوان نزديك‌ترين مصداق اين مدعا را در آغازين روزهاي جنگ اوكراين در سال ۲۰۲۲ ميلادي سراغ جست. آن‌زمان كه موج كثيري از فعالان، عكاسان و خبرنگاران خبرگزاري‌هاي بين‌المللي براي پوشش اخبار جنگ ويرانگر ديگري عازم اين كشور شدند. در ميان گزارش‌هايي كه آن‌زمان از ابعاد هولناك و تكان‌دهنده‌ جنگ منتشر مي‌شد، رويكرد برخي تأمل‌برانگيز و در مواردي حتا جنجال‌برانگيز بود.

در محتواي شماري از اين گزارش‌ها كليشه‌ها و پيش‌انگاره‌هايي درباره‌ي جنگ، خشونت و آن‌چه معيار بربريت/ مدنيت خوانده مي‌شد، با زبان و ادبياتي آغشته به تبعيض طبقاتي و برتري‌جويي جغرافيايي دامن زده مي‌شد. محتواي اين سنخ گزارش‌ها متأثر از گفتمان هژمونيك و مسلط كه جنگ و خشونت را پديده‌اي «غيرغربي» و بنابراين «غيرمتمدانه» تلقي مي‌كند، آشكارا جانبدارانه و مغرضانه بود.

در مواردي در گزارش‌هاي زنده نمايندگان بنگاه‌هاي رسانه‌اي آوارگان جنگ اوكراين را جزئي از «ما» ناميده و به اشتراكاتي چون رنگ چشم و پيشينه‌ تمدني تاريخي اروپايي دلالت مي‌كردند. ما در بازنمايي جنگ اوكراين بارها شاهد بازتوليد ادبيات و استدلالي بوديم كه جنگ، خشونت و فاجعه‌ بشري در قلمروهاي سياسي و فرهنگي‌ خاصي چون خاورميانه و كشورهايي چون افغانستان و سوريه و … را اموري عادي و بديهي پنداشته و به مثابه‌ واقعيت‌هاي اجتناب‌ناپذير معرفي مي‌كرد.

تجربه‌ معاصر لاجرم گواه شمه‌اي از چندوچون بازنمايي بحران‌، به مثابه‌ يكي از منابع اصلي تمركز رسانه‌هاي جمعي است. بازنمايي روزمره‌ فجايع بشري و رنج‌هاي ــ به ظاهر بديهي و بي‌پايان ـــ در قالب پوشش رسانه‌اي، بيش از هر زماني در قالب اموري هنجارين نمايش داده مي‌شود. بازنمايي جلوه‌هاي روزانه‌اي از جنگ، آوارگي، مرگ، جنايت، بلاياي طبيعي، ويراني و … به واسطه‌ي تأثيري كه بر سرنوشت سياسي، امنيتي، اقتصادي و گفتمان مسلط دارند، معمولاً به سادگي درصدر توجه بنگاه‌هاي اطلاع‌رساني (عرصه‌ بازنمايي مناسبات قدرت) قرار مي‌گيرند.

چالش زيستن در عصر ارتباطات كه رسانه‌ها گويا مجراي اصلي تعامل بدون واسطه‌ مخاطب با «حاد واقعيت» عيني است، ما را در موقعيت مكرر و مستمري از همدلي‌هاي آني، قضاوت‌هاي مقطعي، دلسوزي‌هاي سست و واكنش‌هاي سطحي قرار مي‌دهد كه در بسا موارد به نوعي كرختي، انفعال و حتا بي‌اعتنايي در برابر رنج (ديگري) و برج عاج نشيني سوق مي‌يابد؛ گويي درك از ماهيت وجودي و مادي از مفهوم «ما» همواره در زمان تماشاي رنج و رقت «ديگري» است كه ناگزير عينيت مي‌بايد.

رسانه‌ها در عصر ما خواه‌ ناخواه اين تفكر و تصور را توليد و بازتوليد مي‌كنند كه خشونت و وحشت را پاياني نيست. مخاطب (ما) اغلب در معرض مستقيم جلوه‌هاي مصيبت‌بار، رنج‌‌‌آور، خشونت‌‌آميز و‌ تكان‌دهنده‌اي درباره‌ وضعيت ديگراني هستيم كه الزاماً به دليل موقعيت ويژه‌‌شان در محدوده‌ قلمرو امن ما نمي‌گنجند. ما بيش از هر زماني در محاصره‌ موج سيل‌آسايي از توليد و بازتوليد محتواي تصويري از صحنه‌هاي خشونت عريان و جنايت بي‌پايان قرار داريم.
 

نوشته زهرا موسوي
Mar 6, 2023
منبع: ijnet

تصوير از unevis.ir