شارا - شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران : گزارش نشست «كاركرد رسانه‌هاي فارسي زبان خارج كشور در حوادث اخير» در مؤسسه اطلاعات
سه شنبه، 3 آبان 1401 - 16:07 کد خبر:50706
در اين نشست كه با دبيري محمد خدادي برگزار شد سعيد آجرلو، مدير مسئول روزنامه صبح نو و مجيد تفرشي، تاريخ‌نگار و پژوهشگر بين‌المللي مقيم لندن درباره ماهيت و چگونگي تأثيرگذاري رسانه‌هاي فارسي زبان خارج از كشور بر جريان‌هاي داخلي و نيز ضعف‌ها و تضعيف‌هاي رسانه‌هاي داخلي و راههاي برون رفت از بحران مخاطب رسانه‌هاي داخلي بحث و گفتگو كردند.



اشاره

 

شبكه اطلاع‌رساني روابط‌عمومي ايران (شارا)-|| نشست «راه گفتگو» با موضوع «كاركرد رسانه‌هاي فارسي زبان خارج در حوادث اخير» روز يكشنبه در مؤسسه اطلاعات برگزار شد.


در اين نشست كه با دبيري محمد خدادي برگزار شد سعيد آجرلو، مدير مسئول روزنامه صبح نو و مجيد تفرشي، تاريخ‌نگار و پژوهشگر بين‌المللي مقيم لندن درباره ماهيت و چگونگي تأثيرگذاري رسانه‌هاي فارسي زبان خارج از كشور بر جريان‌هاي داخلي و نيز ضعف‌ها و تضعيف‌هاي رسانه‌هاي داخلي و راههاي برون رفت از بحران مخاطب رسانه‌هاي داخلي بحث و گفتگو كردند.

 

مشروح اين گفتگوها در پي مي‌آيد:


***


محمد خدادي: گفتگو مسيري براي شناخت عميق‌تر و دقيق‌تر براي رسيدن به راهكار است. آنچه در پيرامون ما در روزهاي اخير اتفاق افتاد، دغدغه همه ماست. شناخت دقيق‌تر و روشن شدن ابعاد موضوع و پيدا كردن زواياي پنهان هر چالش، آسيب يا بحران، نياز به واكاوي‌هاي بيشتري دارد. در باب موضوع بحث امروز، ما جزو محدود كشورهايي هستيم كه ظرفيت رسانه‌اي متعددي در خارج از كشور توسط تعداد زيادي از افراد درباره كشور ما تأسيس و مديريت مي‌شود. حداقل در پنج كشور دنيا، اتاق خبر به زبان فارسي وجود دارد.

 

 اين مراكز در جده، لندن، واشنگتن، پاريس، داخل سرزمين‌هاي اشغالي و در آلباني هستند. من با شناختي كه از رسانه دارم و اكثريت رسانه‌هاي دنيا را ديدم، چنين مدل مشابهي را نه شنيدم و نه ديدم. بحث امروز ما درباره ماهيت آنها، روش‌هاي رسانه‌اي آنها، كاركرد آنها و منابع مالي آنهاست.در حال حاضر، پرحجم‌ترين خبر به زبان انگليسي در گوگل درباره واژه «ايران» در بخش انگليسي ايران اينترنشنال بارگذاري شده است. ما مي‌خواهيم درباره نقش اين رسانه‌ها در فضاي اعتراضي صحبت كنيم.


مجيد تفرشي: من هميشه سعي مي‌كنم هربحثي را هم از منظر داخلي، هم از منظر منطقه‌اي و بين‌المللي ببينم. البته كار اصلي من سياست نيست؛ من تاريخ‌نويسم. به قول «ويليام فاكنر»، نويسنده معروف آمريكايي من يك كشاورز بادام زميني‌كار جنوبي آمريكايي هستيم كه وقتي اوضاع براي كارم مساعد نيست، چيزي مي‌نويسم. كار اصلي من هم تاريخ است و گاهي وارد حوزه رسانه هم مي‌شوم. من در خارج از كشور و كمتر از آن در داخل كشور، كار رسانه‌اي كرده‌ام. در حوزه سياست هم ورود نداشته‌ام و جزو صد آرزوي اول من هم هرگز رئيس‌جمهوري شدن يا رئيس روزنامه اطلاعات يا وزير ارشاد شدن يا نخست‌وزير شدن نبوده است.

 

بنابراين راحت مي‌توانم حرف خودم را بزنم. من سعي مي‌كنم در اين مناظره، فرصت‌ها و چالش‌ها را از هر دوطرف ببينم، زيرا يك‌طرفه نگاه كردن، نتيجه‌اش همان مي‌شود كه «مارگارت تاچر» گفت؛ وقتي به او گفتند كه چرا دروغ مي‌گويي؟ گفت من دروغ نمي‌گويم، بلكه در راستگويي صرفه‌جويي مي‌كنم. ولي من دوست ندارم در راستگويي صرفه‌جويي كنم.


سعيد آجرلو: من در ابتدا آرزوي رحمت براي آقاي دعايي دارم كه انسان شريف و بزرگواري بود. در دوره جديد، رويكرد روزنامه اطلاعات در مقابل برخي از روزنامه‌هاي حاكميتي، رويكرد درست و دقيق و مورد نيازي است. اينكه مؤسسه اطلاعات، در را به روي گفتگوها و جدال احسن‌ باز كند، حتما مي‌تواند زمينه‌ساز ترغيب فضاي رسانه‌اي كشور باشد. رسانه‌هاي دولتي به دليل زيرساخت‌ها، توانايي‌هاي مالي و منابع انساني، خيلي منسجم‌تر مي‌توانند وارد اين عرصه شوند. من سعي مي‌كنم در اين جلسه بيشتر از موضوع رابطه جامعه‌شناسي و سياست با رسانه‌ صحبت كنم.


خدادي: جريان رسانه‌هاي فارسي‌زبان خارج از كشور، يك بستر در برابر تحولات داخلي است. اين موضوع به شرايط بحراني محدود نمي‌شود. درست است كه اين رسانه‌ها در مقاطعي اوج مي‌گيرند، اما مأموريتي كه براي آنها تعريف شده، در طول سال در حال انجام است. اساساً كاركرد، ماهيت، نقش و سهم و هدف تشكيل رسانه‌هاي فارسي‌‎زبان خارجي را با چنين كادر گسترده‌ و پراكندگي جغرافيايي، چه مي‌دانيد؟


تفرشي: من بحثم را از منظر ارتباط رسانه با ديپلماسي عمومي شروع مي‌كنم. مسأله اين است كه رسانه، به‌ويژه رسانه‌هايي كه بامخاطب فراتر از مرزهاي ملي و منطقه‌اي و بين‌المللي طرف است، چه اهدافي دارد كه گاهي نوع و جنس آن با رسانه‌هاي داخلي ممكن است فرق داشته باشد. مهم‌ترين وجهي كه يك رسانه در طول زمان بايد به‌دست آورد، مسأله جلب اعتماد و كسب اعتبار است. وقتي رسانه‌اي اعتماد و اعتبار نداشته باشد، عملاً نمي‌تواند منويات خود را به طور كامل انجام دهد و ضريب نفوذ خودش را از دست مي‌دهد. مثالي كه هميشه مطرح است، بي‌بي‌سي فارسي است. بي‌بي‌سي فارسي در ۱۹۴۰ تأسيس شده، نزديك ۸۲ سال است كه تأسيس شده. ابتدا راديو و بعد تلويزيون آن تأسيس شد.

 

 اگر الان مي‌بينيد كه بي‌بي‌سي فارسي، برخلاف تمام منشورهاي بين‌المللي به جاي بي‌طرفي به يك كنشگر سياسي تبديل شده است، به دليل اين است كه در يك دوره طولاني چند ده ساله، چه در ارتباط با ايران، خاورميانه يا جهان اسلام و خليج فارس و چه در ارتباط با بريتانيا و جامعه بين‌المللي، توانسته اعتبار كسب كند و اعتمادسازي كند و بعد وارد قضيه شود. به تعبير خود مديران بي‌بي‌سي، ما ۹۹ تا راست راست مي‌گوئيم تا كسي در دروغ صدم ما، ترديدي نكند. وقتي كه ما در رسانه‌هاي داخلي اين ترديد و عدم اطمينان را پيدا كرديم كه رسانه‌هاي ما، به‌ويژه رسانه‌هاي دولتي و حكومتي ما راست نمي‌گويند، طبيعتاً وقتي هم كه گاهي راست مي‌گويند، ممكن است در آن ترديد ايجاد شود. نمونه بارز آن وقتي است كه در يك دوره طولاني «ايرنا» به يك بازيگر جناحي در فضاي سياسي و جناحي كشور تبديل شد.

 

در جريان اشغال عراق، خبر دستگيري صدام را منتشر كرد كه هيچ كس از آن اطلاع نداشت ولي به آن اعتنا نشد چون قبلاً اين اعتمادسازي و اعتبار سنجي انجام نشده است. خبرگزاري ايرنا در ايلام به دليل ارتباطي كه با «جلال طالباني» داشتند، اين خبر را منتشر كرد ولي كسي اعتنا نكرد تا اينكه ۱۰ تا ۱۲ ساعت پس از آن «پل برمر» ديپلمات آمريكايي در عراق، اين خبر را منتشر كرد.


شما كالايي داريد كه اين كالا به پشتيباني مالي و اداري و تداركاتي نياز دارد و در يك راهبرد شما بايد باورپذيري ايجاد كنيد. وقتي باورپذيري نباشد، شما حتي اگر پول و پشتيباني هم داشته باشيد، نمي‌توانيد كاري انجام دهيد. ما رسانه‌هاي داخلي خودمان را حداقل از دوران بعد از جنگ به تدريج خلع اعتبار و خلع احترام در مردم كرديم و آن وقت توقع داريم كه رسانه‌هاي خارجي كه معاند و مخالف هستند، ديده نشوند. شما نمي‌توانيد رسانه داخلي را بي‌حيثيت كنيد بعد بگوئيد به سراغ رسانه‌هاي خارجي نرويد. براي من جالب است كه دوستان از چپ افراطي تا راست ارتجاعي اكثراً صحبت مي‌كنند كه ما روزنامه‌هاي داخلي نمي‌خوانيم و تلويزيون را نمي‌بينيم.

 

 اين عجيب است و شما نمي‌توانيد به روزنامه‌اي كه نمي‌خوانيد، فحش بدهيد. من در همين سال‌هاي اخير ديدم كه بهترين مباحث انتقادي و مباحث مربوط به مسائل روز و راهبردي در روزنامه‌هاي ايران درج مي‌شود. ولي بلايي به سر روزنامه‌هاي ايران آمده است كه ضمن ورشكستگي مالي اقبال عمومي نسبت به آن‌ها ممكن نيست.

 

علي‌رغم آن كه بسياري از روزنامه‌نگاران ما از اين حيطه خارج شده‌اند، زندان رفته‌اند و مهاجرت كردند، اما همچنان مطالب مهمي در روزنامه‌هاي ما چاپ مي‌شود ولي ديده نمي‌شود و خوانده نمي‌شود چرا، چون اعتبار و احترام آن‌ها از بين رفته است. چون روزنامه را از چشم مردم انداخته‌اند، در اين بازي نابرابر فضا را براي «ايران‌ستيزان» باز مي‌كنيد. من به جز معدودي از رسانه‌هاي بين‌المللي، با همه رسانه‌هاي خارجي فارسي‌زبان در دوره‌اي همكاري يا گفتگو داشته‌ام.

 

در يك روز هشت مقاله از من در «بي‌بي‌سي» فارسي چاپ شد با «پرس‌تي‌وي» و ايرنا همكاري داشته‌ام. من درباره تجربه خودم در اين دو رسانه مثال مي‌زنم. من از سال ۲۰۰۰ ميلادي تا ابتداي دوره احمدي‌نژاد با ايرنا همكاري داشته‌ام. تا قبل از زمان آقاي هاشمي، ايرنا يك خبرگزاري دولتي بود كه امكانات خوبي داشت. از زمان آقاي هاشمي ايرنا به يك خبرگزاري حكومتي تبديل شد كه وارد دعواهاي سياسي شد و البته امكاناتش هم گسترده‌تر شد. دفاتري در نيويورك و لندن و پاريس داشت ولي كيفيت خبرگزاري به افول رفت. در زمان خاتمي، ايرنا باز سياسي‌تر شد و تبديل شد به يك مركز سياسي. يك خاطره‌اي را تعريف كنم كه به صحبت‌هاي من ربط دارد. در زمستان سال ۸۴ جلسه‌اي در دانشكده علوم سياسي و اقتصادي دانشگاه لندن اجرا شد. در ‌آنجا سخنران، نفر دوم سفارت اسرائيل بود كه به دعوت دانشجويان يهودي آمده بود.

 

 او در صحبت‌هاي خود گفت: كه در دولت آقاي خاتمي ما گرفتاري داشتيم و دپارتماني ايجاد كرديم براي پيدا كردن نقاط ضعف ايران و بين خطوط مسئولان ايراني براي مچ‌گيري و به دام انداختن مسئولان ايراني در مجامع بين‌المللي و افكار عمومي جهان، و اكنون از آقاي احمدي‌نژاد تشكر مي‌كنم كه با آمدنشان اين دپارتمان تعطيل شد. چون ايشان به اندازه‌اي گاف مي‌دهد كه ما ديگر نيازي به اين دپارتمان نداريم. در زمان آقاي احمدي‌نژاد، در ايرنا عملاً كار رسانه‌اي به كار تبليغاتي تبديل شد و در زمان آقاي روحاني هم ديدم كه دفاتر ايرنا در لندن به مخروبه‌اي تبديل شده كه براي آنها دنبال سرايدار مي‌گشتند. پرس تي‌وي از ابتدا كه كار خود را شروع كرد، به «صداي بي‌صدايان» تبديل شد.

 

خواهر زن آقاي «توني بلر»، نخست‌وزير اسبق انگلستان و جمعي از نمايندگان مجلس مجري برخي از برنامه‌هاي پرس تي‌وي بودند و رشدي معادل رشد الان «ايران اينترنشنال» داشت. در سال ۸۸، استفاده ابزاري و تبليغاتي در جريان اين سال و قبل از آن در جريان فتنه ۸۴، نقطه نزول اين شبكه شروع شد. در سال ۸۸، شخصي كه بارها و بارها براي پرس تي‌وي فيلم ساخته بود و با وزارت اطلاعات همكاري داشت و پرونده حقوقي داشت، در تلويزيون پرس تي‌وي آمد و اعتراضاتش را پخش كردند و در نتيجه پرس تي‌وي از كانال لندن حذف شد، فعاليتش غيرقانوني شد و نزولش را به دست خودمان شروع كرديم. اين استفاده ابزاري لحظه‌اي، يعني نابود كردن و خودسوزي. الان پرس تي‌وي يك دفتر كوچك با دوكارمند در لندن دارد و اموالش را هم حراج كردند و بودنش ضرر است. يعني رسانه‌اي كه از نظر ميزان رشد و درصد بيننده در دنيا مقام اول را پيدا كرده بود، به دست خودمان نابود كرديم.

 

 اين دو مثال نشان مي‌دهد درست است كه شبكه‌هاي جهاني مدام عليه ما فعاليت دارند ولي ما بخت‌هايي داشتيم كه در اين رقابت، مقابله كنيم و آنها را از دست داديم. در مقابل شبكه «الجزيره» را ببينيد كه چطور در دنيا اعتبار دارد و خبرنگارهاي مطرح در آن كار مي‌كنند. ما با يك جنگ رسانه‌اي مواجه‌ايم كه در مقابل آن نه پول و نه درايت راهبردي داريم و نتيجه آن رويكردهاي جديد بي ‌بي سي فارسي و ايران اينترنشنال شده است. پشتيباني‌هاي منطقه‌اي و بين‌المللي در كنار تلاش گام به گام براي كسب اعتبار عليه ايران را من در اين‌ها تجربه كرده و ديده‌ام.


خدادي: آقاي آجرلو، من بيشتر مي‌خواهم شما اين زاويه را بررسي كنيد كه كاركرد رسانه‌هاي فارسي زبان در فضاي افكار عمومي ما چيست، ماهيتش را بيشتر بررسي كنيد.


آجرلو: به نظر من نسل جديد رسانه‌هاي فارسي زبان خارج از كشور، درون شكاف دولت- ملت در ايران زيست مي‌كنند. ساختار دولت در ايران هميشه رانتي بوده يعني نفت را مي‌فروختند و پولش را تقسيم مي‌كردند. در دوره‌اي اين پول صرف توسعه مي‌شد و در دوره‌‌اي ديگر، سمت سياست‌هاي باز‌توزيعي رفت.

 

 از سال ۸۹ به بعد، ما در فروش نفت و آوردن پول نفت به داخل، مشكل داشتيم. اقتصاد هم ريشه تورم و نقدينگي و اشتغال است، اما من اين را در حوزه فرهنگ و رسانه مي‌خواهم بررسي كنم. طبيعتاً اقتصاد سياسي بر رابطه ميان دولت و ملت در ايران تأثير گذاشته است. يعني جمع جبري رشد اقتصادي در كشور در ۱۰ سال گذشته صفر است. از اين زاويه فارغ از اينكه چه كسي رئيس‌جمهوري است، نهاد دولت به دليل ماهيت نفتي تضعيف شده است. حدود چهار دهه بعد از جنگ، اين فرصت بوده كه وابستگي اقتصاد ايران به نفت كمتر شود كه نشد. رسانه‌هاي خارجي درون اين شكاف وارد شدند به ويژه از اوايل دهه ۹۰ و برخي مانند بي‌بي‌سي به صورت فرآيندي و با صبر و حوصله و برخي مانند ايران اينترنشنال به صورت پروژه‌اي وارد شدند.

 

سطح ديگر، فرآيند يا پروژه‌هاي مداخله امنيتي ـ سياسي در ايران است. تقريباً مورد ايران از نظر مخالفان خارج از كشور، مثال‌زدني و يگانه است. رسانه‌هاي خارج از كشور، بخشي از پروژه‌هاي امنيتي، سياسي عليه ايران هستند و درون ايران هم تحولاتي اتفاق افتاده كه اين فضا را بيشتر به اين‌ها داده است.

 

 مي‌توان گفت به ميزان پيچيده شدن جامعه، حكومت و محيط بين‌الملل، نسل جديد رسانه‌هاي خارجي هم پيچيده‌تر شده‌اند. اتفاق ديگر، بحران نمايندگي و چالش نمايندگي در سياست است كه از انتخابات ۹۸ شروع شد و در ۱۴۰۰ ادامه يافت. به اين معني كه رابطه نيروهاي سياسي با نيروهاي اجتماعي قطع شده است. در حوزه اصلاح‌طالبان اين اتفاق افتاد و در سطح جريان راست خودش را به شكل ديگري بروز داد. اين چالش نمايندگي سياسي در سطح رسانه هم خودش را نشان داد.


در طول تاريخ صدساله ايران در برهه‌هاي مختلف شكاف دولت- ملت داشتيم و در زمان‌هايي مثل دهه ۶۰ اين به كمترين مقدار رسيده است. در مورد رسانه‌هاي خارج از كشور، محور عملكرد اين رسانه‌ها، قرار دادن ايران در وضعيت انقلابي بود. در اين دوره شبكه و رسانه از واقعيت پيشي گرفته است. واقعيت را دستكاري مي‌كند. يعني واقعيت چيزي نيست، جز آن چيزي كه رسانه مي‌گويد. به همين دليل آنچه در خيابان مي‌گذرد با آنچه در رسانه مي‌گذرد، انطباق ندارد. اين فاصله، فريبنده‌ است. رسانه‌هاي خارجي از قالب رسانه به كنشگري تبديل شده‌اند و بازتاب دهنده ناآرامي نيستند بلكه بخشي از ناآرامي‌ هستند. به طرز عجيبي تشويق به خشونت و راديكاليسم مي‌كنند. رسانه‌ عامل تهييج به جنگ داخلي و خشونت شده است و حتي در اين زمينه، جنگ شهري را آموزش مي‌دهند. به همين دليل در ناآرامي‌هاي اخير، پديده بازنمايي رسانه‌اي بسيار مهم است.


خدادي: طبيعتاً رسانه محل انتقال اطلاعات است و بايد بستر تضارب آرا باشد. دنياي امروز، عصر انتخاب اطلاعات است. آن هم از نوع يك انتخاب هوشمند. من كه كارم خبرخواندن است معتقدم در اين جريانات اخير چند اتفاق افتاده است. واقعيت اول اين است كه تقسيم كار رسانه‌اي صورت گرفته، كه هر كدام از رسانه‌هاي خارجي فارسي زبان، از يك زاويه‌اي جريانات را پوشش مي‌دهند. اتفاق دوم، تنوع سبك‌هاست يعني سبك‌هاي ژورنال‌هاي تهييجي مورد استفاده است. مسأله بعدي، استفاده از «فيك نيوز» است، يعني شما امروز مي‌بينيد كه حتي «سي‌ ان ان» هم فيك نيوز مي‌زند.

 

تصويرسازي و روايت‌گري، مسأله ديگر است. بستر روايتگري هم به سمت هدايت‌گري است. ادبياتي هم كه به كار مي‌گيرد، انگار مركزي است كه پيام مي‌دهد، در واقع محل انتقال پيام نيست، خود پيام است. مسأله بعد، ضريب دادن به اقوام است. چه شده كه رويكرد اين رسانه‌ها به اينجا رسيده است؟ آيا اين اصلاً كار رسانه‌اي است؟ آيا مدل مشابهي در بقيه كشورها ديده‌ايد؟


تفرشي: در مورد اخبار، در يك دوره‌اي روزنامه‌هاي كيهان و اطلاعات رسانه‌هايي انحصاري بودند كه به قول مرحوم آل احمد «دوقلوهاي عصر» بودند. در آن شرايط مردم محكوم بودند اطلاعاتشان را از اين رسانه‌ها بگيرند. من به خاطر دارم كه اواخر دهه ۶۰، طرف قرارداد آرشيو ملي ايران بودم و به مسئولين سازمان اعتراض مي‌كرديم كه چرا ما به نشريات خارجي دسترسي نداريم. مسئول مربوطه با منت زياد، يكسري روزنامه و نشريه سفارش داد كه ربطي به كار ما و تاريخ نداشتند و اين در حالي بود كه روزنامه «ساندي‌تايمز» همان وقت در كشوي خانم مسؤول بين‌الملل بود و هر وقت دوست داشت آن را به ما مي‌داد تا نگاهي به آن بياندازيم و بلافاصله پس مي‌گرفت. سال‌ها گذشت، من به انگليس مهاجرت كردم و روزي به دوستم، استاد كاوه بيات زنگ زدم و گفتم امروز «ساندي‌تايمز» مطلبي درباره ايل قشقايي كار كرده و شما كه درباره اين ايل كار مي‌كني، بد نيست نگاهي به آن بياندازي.

 

 او به من جواب داد كه آن مطلب را صبح خوانده‌ام! اين تفاوت دوره ما بود با دوره‌هاي بعدي. آقاي شكوهي از روزنامه‌نگاران قديمي تعريف مي‌كرد كه در دهه ۶۰ از او و برخي روزنامه‌نگاران دعوت كردند كه در سميناري يك هفته‌اي كه در بهشهر و نكا برگزار مي‌شد شركت كنند؛ سميناري كه درباره بررسي خطرات احتمالي پيش روي ماهواره بود. او مي‌گفت يك هفته هر روز براي ما جلسه گذاشتند تا با دلايل علمي، فني، منطقي، فلسفي، ژئوپليتيكي و از هر منظر ديگري كه فكرش را بكنيد، ثابت كنند كه اساسا انتقال تصاوير رايگان ماهواره خانگي غيرممكن است و اين توهمي بيش نيست و شما گول اين شايعات را نخوريد!


ببينيد، جاده پيچيده ولي برخي از مسئولين رسانه‌اي ما نپيچيده‌اند! يعني همچنان فكر مي‌كنند كه مردم محكوم‌اند و مجبورند كه حرف ما را فقط گوش كنند واگر كساني به رسانه‌هاي خارجي گوش مي‌كنند، اولا همه مغرض و معاند هستند و ثانيا، كساني هم كه به اينها توجه مي‌كنند، همه آدم‌هاي خارج از دين و انقلاب و اسلام هستند. ولي واقعيت‌هاي ديگري هم هستند كه بايد به آنها توجه كرد.


ما در ديپلماسي عمومي چهار تا لايه داريم. ديپلماسي عمومي در واقع فتح قلوب و اذهان مخاطب با راهكارهاي ديپلماتيك غيرمتعارف است. براي اينكه منويات يك كشور، دولت يا حكومت در اذهان بنشيند، چهار لايه وجود دارد: لايه اول تأثيرگذاري بر سياست‌ورزان كشورهاي هدف است، لايه دوم تأثيرگذاري بر نخبگان آن كشورها است، اعم از دانشگاه‌ها، دانشگاهيان، انديشكده‌ها، تحصيلكرده‌ها و غيره. لايه سوم تأثيرگذاري بر رسانه‌ها و تعامل بر رسانه‌هاي خارجي است و لايه چهارم تأثيرگذاري بر افكار عمومي است. تجربه من در ارتباط با اينها اين است كه هر وقت حرف‌هاي عجيب و شاز از دهان هر كدام از اين چهار لايه شنيدم، كساني بودند كه بيشترشان ارتباط فيزيكي و مستقيمي با ايران نداشتند.

 

كمتر پيش آمده است كه كسي به‌طور رسمي وارد ايران شده و با ايران ارتباط داشته باشد و ديگاه‌هايش افراطي باشند. ما در اين دوره طولاني در سال‌هاي بعد از جنگ، به دلايل مختلفي، با انگيزه‌هاي قابل درك ولي غيرقابل قبول، پاي سياستمداران خارجي را به ايران قطع كرديم، روابطمان با دنيا متزلزل بود، نخبگان دانشگاهي خارجي را هم به چشم جاسوس و مزدور ديديم و ارتباطاتمان فقط با يك عده از آدم محدود كه از ايران مورد تأييد بوده‌اند، برقرار بود. در برنامه‌هاي تلويزيوني مثلا با يك گاوچران در آريزونا به عنوان كارشناس سياسي مصاحبه مي‌كنند و يكي از ايران تأييد مي‌كند و به آمريكا فحش مي‌دهد و به عنوان نخبه معرفي مي‌شود! بنابراين ما ياركشي كرده‌ايم و با كساني كه دوست داريم صحبت كرده‌ايم. صنعت توريسم ما وضعيت اسفناكي داشت و الان بدتر هم شده است و مردم عادي به ايران سفر نمي‌كنند.

 

 ارتباط رسانه‌هاي دنيا با ما قطع شده و خبرها را از ما نگرفته‌اند و مجبورند خبر را از كساني بگيرند كه عليه ما هستند؛ يعني عمدتا از سازمان مجاهدين و اخيرا سلطنت‌طلب‌ها. نتيجه اين مي‌شود كه سازمان مجاهدين خلق در ناآرامي‌هاي سال ۹۸ بيانيه داد كه در ايران ۱۵۰۰ نفر كشته شده‌اند. رويترز اين بيانيه را پردازش كرد و به نام خودش منتشر كرد و اين آمار به فكت قطعي تبديل و در تاريخ ثبت شد. حتي عفو بين‌الملل هم مي‌گويد ۱۵۰۰ نفر كشته شده‌اند و منبعش رويترز است. از طرف ديگر، نماينده مجلس آمار آقازاده‌هاي كه در آمريكا هستند را اعلام مي‌كند و آنها را مزدور و جاسوس مي‌نامد. آقاي ترامپ خبر نماينده مجلس ايران را توييت مي‌كند و اين به فكت تبديل مي‌شود. اين يك بازي رسانه‌اي است كه ما در آن عقب افتاده‌ايم چون امروز رسانه‌هاي ايران از بيرون ديده و شنيده نمي‌شوند زيرا اعتبار و اعتماد را از دست داده‌اند.

 

 نتيجه اين مي‌شود كه در ناآرامي‌هاي اخير، عده زيادي از نوجوانان ايراني به خيابان آمده‌اند، مطالبات برحقي دارند، ولي رسانه‌هاي خارج از كشور، با پول سازماني كه در طول تاريخ دنيا بيشترين پول را از قدرت‌هاي ضدكشورشان گرفته‌اند، مي‌توانند به جريان‌هاي سالم و پاك جهت داده و آن را تغيير دهند. آيا ما مي‌توانيم مطالبات برحق جوانان را ناديده بگيريم؟ نه. آيا مي‌توانم توطئه‌هاي خارجي را ناديده بگيريم؟ نه. چرا اين اتفاقات افتاده است؟ زيرا ما نتوانستيم در جريان ارتباط گيري با سياست‌ورزان، نخبگان و رسانه‌ها و افكار عمومي دنيا، براي خودمان جايي داشته باشيم. حرف ما شنيده نمي‌شود زيرا ما به دست خودمان، رسانه‌هاي بين‌المللي خود را تقليل درجه داده‌ايم و در عرصه رسانه‌هاي بين‌المللي جهاني هيچ جايي نداريم. يك مثال بزنم: در ايران بيش از صد مؤسسه پژوهشي درباره جنگ ايران و عراق داريم. اگر در سايت آمازون يا كتابخانه كنگره آمريكا يا كتابخانه كنگره بريتانيا جستجو كنيم، حتي يكي از اين كتاب‌ها را دراين مراكز پيدا نمي‌كنيم و هيچ‌كدامشان در عرصه بين‌المللي ديده و خوانده نمي‌شوند. تاريخ جنگ ما را اسرائيلي‌ها، عرب‌ها، ترك‌ها، آمريكايي‌ها و اروپايي‌ها مي‌نويسند و در دانشگاه‌هاي دنيا تدريس مي‌كنند و تاريخ‌نگاري تحليلي جنگ را هم انجام مي‌دهند.

 

ولي ما در داخل كشور، يقه امثال حسين علايي را مي‌گيريم و صداي آنها را خفه مي‌كنيم تا انتقاد نكنند، به خيال خودمان در داخل فاتح هستيم ولي در دنيا عرصه را به تاريخ‌نگاري‌ها و راست و دروغ‌هاي ديگران باخته‌ايم. شما دريچه را در داخل مي‌بندي، اما امكان بستن دريچه را در خارج نداري و آن فرد خارجي كار خودش را انجام مي‌دهد. ما در داخل عده‌اي را كنترل مي‌كنيم ولي در خارج، همه چيز را از دست مي‌دهيم. ما تصور مي‌كنيم كه دنيا، دنياي اخلاق و وجدان و مرام و معرفت است و مجبور است حق را به ما بدهد و دشمنان ما مزخرف مي‌گويند و حق بر باطل پيروز است و لازم نيست ما كاري انجام دهيم. اگر هم زماني تلاش‌هايي در قالب ايرنا و پرس‌تي‌وي داشته‌ايم، خودمان، به‌دست خودمان آنها را نابود كرد‌ايم و معدود افرادي كه در انديشكده‌هاي بين‌المللي با ما كار مي‌كردند را به عنوان جاسوس و مزدور دستگير كرده‌ايم و هيچ كسي جرأت نمي‌كند به ايران نزديك شود. ما در دنيا تنها هستيم و بخشي از اين تنهايي، خودخواسته است. در عرصه رسانه‌اي، تنهاتر هم هستيم.

 

مثلا خبرنگار ارشد اكونوميست در ايران كه همه مطالب اين روزنامه را درباره ايران مي‌نويسد، تنها آدمي در رسانه‌هاي بين‌المللي بود كه مطالب مثبت و واقع‌گرايانه درباره ايران مي‌نوشتف با خود ما مرتب صحبت مي‌كرد، به ايران سفر مي‌كرد و مدام با مقامات ايراني ارتباط داشت ولي در ايران آن‌چنان بلايي سرش آوردند كه يك ماه در هتل حبس بود و سپس از ايران فرار كرد و از همان موقع، شروع كرد به بد و بيراه گفتن به ايران!

 

ما در اين وقايع مقصريم. در عرصه رسانه‌اي ياركشي وجود دارد. شما چند تا انديشكده در دنيا داريد؟ آمريكايي‌ها در اروپا انديشكده دارند، عرب‌ها دارند، ترك‌ها دارند، اسرائيلي‌ها دارند، برزيلي‌ها دارند… ايران اساسا نه‌تنها انديشكده بومي در دنيا ندارد، بلكه هر ايراني هم كه وارد اين محافل مي‌شود، حتي اگر از روي جاه‌طلبي رفته باشد، سريع او را جاسوس مي‌ناميم و اگر به ايران بيايد، دستگيرش مي‌كنيم. ما در انديشكده‌هاي دنيا كه تصويرسازي و تصميم‌سازي براي دنيا مي‌كنند، جايي نداريم. رسانه‌ها و خبرنگارهاي ما را در اين محافل راه نمي‌دهند. من در زمان دانشجويي هفته‌اي ده تا جلسه در انديشكده‌ها مي‌رفتم ولي الان همكار رسانه‌اي شما در ايرنا كه در لندن مستقر است، صورت جلسه‌نويس سفارت شده است كه يك بچه ۱۵ ساله در تهران هم مي‌تواند اين كار را انجام دهد. اساسا وجود رسانه‌هاي ايران در دنيا، به‌ويژه در اروپا، زير صفر است؛ يعني تأثير منفي دارد.

 

 نتيجه اين مي‌شود كه وقتي عرصه رسانه‌اي نمي‌توانيم رقابت كنيم، سراغ تخريب مي‌رويم. مثلا به تجربه شخصي خودم اشاره مي‌كنم: توني بلر در نشست سالانه مهماني شهردار منطقه سيتي لندن، طي يك سخنراني گفت «ما مناقشات و چالش‌هاي زيادي با ايران و سوريه داريم. ولي به هيچ وجه نمي‌توانيم اين دو كشور را از معادلات خاورميانه حذف كنيم؛ برعكس، خوشمان بيايد يا نه، هركاري كه بخواهيم انجام دهيم، بايد از اين دو كشور كمك بگيريم.» معمولا اين نطق‌هاي رسمي را چند ساعت قبل به رسانه‌ها مي‌دهند تا آنها بر اساس آن، تحليل و سرمقاله بنويسند.

 

صبح روز بعد، آقاي كان كاكلين، دبير سرويس امنيتي وقت «ديلي تلگراف» كه بسيار ضدايران است، با كمك همكارانش يك مقاله در ديلي تلگراف نوشتند و گفتند «ايران به زودي رهبري القاعده در دنيا را در دست خواهد گرفت، محمود احمدي‌نژاد به زودي جانشين بن‌لادن مي‌شود.» سفارت ايران اينها را ديد و يك هفته بعد اعتراض و تكذيب كرد. كاري كه من كردم اين بود كه ۵۱ مقاله كاكلين را استخراج كردم و دريافتم كه تمامي مطالبش، به جز يكي از آنها، بدون منبع قابل رديابي است. تنها منبعي كه به آن اشاره كرده بود، سازمان مجاهدين بود. اين آدمي است كه در اروپا و آمريكا و در كثيف‌ترين فعاليت‌هاي ضدايراني فعاليت و اعتبار دارد. او اعتبارش را كسب كرده و هر روز مطلب منتشر مي‌كند و همين الان هم سر مسأله ايران، مسأله جام جهاني و غيره، هر روز مقاله مي‌نويسد. ما در اين عرصه حضور نداريم؛ با انديشكده‌ها و با سياستمداران تعامل نداريم، افكار عمومي را در سراسر دنيا نمي‌شناسيم و با رسانه‌ها هم تقابل داريم ولي انتظار داريم كه در اين عرصه برنده باشيم! اين نشدني است.

 

 يكي ازمديران ايرنا زماني به من گفت «ما در لندن آمده‌ايم و در استاديوم ومبلي، تيله‌بازي مي‌كنيم!» ما در بازي فتح قلوب و اذهان باخته‌ايم. ايراني‌هايي كه وارد انديشكده‌ها مي‌شوند را جاسوس مي‌دانيم و خارجي‌ها را مزدور و حقوق‌بگير قلمداد مي‌كنيم، تعاملي هم نداريم و با كنترل فيزيكي همه چيز، كاري مي‌كنيم كه راه‌هاي غيرمتعارف باز شود و در نتيجه، راه براي مثلا سازمان مجاهدين كه در اين دوره طولاني با تلاش‌هاي ملي و بين‌اللملي و رسانه‌اي منزوي شده بود، الان دوباره فعال شده است. چرا اين اتفاق افتاده است؟ شما مطالبات جوانان را نشنيديد، مسأله شفافيت، نظارت و حسابرسي را ناديده گرفتيد، فرصت برابر را از بچه‌ها گرفتيد و نتيجه آن شد كه آن حس تعلق و وفاداري از بين رفت. رويكرد به دشمن قابل‌قبول نيست، ولي قابل درك است. بايد آن را بفهميم و آسيب‌شناسي كنيم. تصور ما اين است كه ما نبايد تغيير كنيم ولي دنيا بايد تغيير كند و خود را با ما تطبيق دهد. چنين چيزي اتفاق نمي‌افتد.
 

آخرين نكته من اين است كه در عرصه رسانه‌اي وقتي با پديده‌هايي مثل تغيير رويكرد بي‌بي‌سي فارسي نسبت به چند سال پيش مواجه مي‌شويم، بايد واكاوي كنيم كه چرا اين اتفاق افتاد. همان‌طور كه عرض كردم، بي‌بي‌سي فارسي از سال ۱۹۴۰ تجربه‌اي در رابطه با براندازي دولت ايران و آغاز اشغال ايران را دارد كه اسنادش هم منتشر شد. و در زمان شاه هم بيشترين مناقشات و انگليس بر سر بي‌بي‌سي فارسي بود. در ۱۹۷۵، محمدرضا شاه به دليل برنامه مستند «پانوراما» عليه شاه و حقوق بشر، كل دفتر بي‌بي‌سي را در تهران به مدت يك سال تعطيل كرد. دفتر بي‌بي‌سي در تهران تا سال ۸۸ باز بود.

 

در زمان انقلاب هم اين افسانه حمايت بي‌بي‌سي از انقلاب ايران آ‌ن‌قدر رايج شد كه در تاريخ‌نويسي جمهوري اسلامي هم حتي آمده است. اتفاقي كه افتاد اين است كه بعد از دوره‌اي از ۸۸ به بعد، مي‌بينيد تعداد زيادي از بچه‌هايي كه در ايران روزنامه‌نگار بودند، از كشور خارج شدند، اندكي از آنها در «صداي آمريكا» و بسياري در ‌بي‌بي‌سي استخدام شدند. بعضا من با اين افراد آشنايي داشتم. روزگاري بعضي از اينها با ايران مناسبات خوبي داشتند يا بي‌طرف بودند. حتي بعضا اين شائبه وجود داشت كه حكومت ايران در بي‌بي‌سي نفوذي دارد و خود انگليسي‌ها، دو مورد را در اين زمينه ثابت كردند. وقتي شرايط زندگي براي خانواده‌هاي اين افراد در ايران سخت شد، آنها به دليل لغراض شخصي، تند شدند. ما قانوني داريم كه در زمان رضاشاه تصويب شد و مي‌گويد هر ايراني كه مي‌خواهد تابعيت خارجي بگيرد، بايد تابعيت ايراني‌اش را پس بدهد، اموالش را بفروشد و اگر نفروخت، دولت مصوبه دارد كه مي‌تواند بر اساس آن اموال اين فرد را حراج كند. الان ما بين ۶ تا ۱۰ ميليون ايراني در خارج از كشور داريم كه دو سوم آنها، پاسپورت خارجي دارند و اين قانون را درمورد هيچ‌كدامشان اجرا نمي‌كنيم ولي درباره كاركنان بي‌بي‌سي اجرا مي‌كنيم.

 

نتيجه اينكه آن افرادي كه بي‌طرف بوده يا حتي متهم به طرفداري از ايران بودند، به دلايل شخصي و خانوادگي، در مقابل نظام قرار گرفتند. در نتيجه سازمان نظارت بر رسانه‌هاي بريتانيا، عملا دخالتش را از بي‌بي‌سي برداشت و قانون ضد تروريسم بريتانيا كه تشويق به خشونت و تروريسم را منع مي‌كند، در رابطه با بي‌بي‌سي چشمش را مي‌بندد و منشور بي‌طرفي بي‌بي‌سي كه در هر برنامه حتما بايد از هر دو ديدگاه نماينده‌اي حاضر باشد، عملا وجود خارجي ندارد يا اگر وجود داشته باشد، دو نفر يكجور حرف مي‌زنند. بخشي از اين مربوط به دشمني دولت بريتانيا، كاركنان بي‌بي‌سي است و بخش ديگر، به عملكرد داخلي ما برمي‌گردد.


ايران‌اينترنشنال داستان متفاوتي دارد. اين رسانه سه تا بنيانگذار خبرنگار داشته كه هر سه در ايران سابقه داشتند. مؤسس اجرايي ايران اينترنشنال، شركت دي‌ام‌اي مديا بود كه صاحبش آقايي به نام راب بينن است. اين آقا، بزرگترين رسانه‌ساز در اروپا است. صاحب اصلي اين رسانه هم آقاي عبدالرحمن راشد است كه در ابتدا بيشتر جناح معتدل سعودي پشتش بودند ولي بعدها تندتر شد.


آجرلو: در انقلاب ماركسيستي بحثي مطرح است تحت عنوان «انقلابيون حرفه‌اي» كه افرادي هستند كه انقلاب را به عنوان كاتاليزور تسريع مي‌كنند. رسانه‌هاي فارسي‌زبان خارجي نقش انقلابيون حرفه‌اي را براي خود انتخاب كرده بودند. اين نسل جديد از رسانه‌ها، بعد از ترامپ، به شدت خشونت‌طلب شدند. اين رسانه‌ها درتعامل با شبكه‌هاي اجتماعي قرار دارند. شبكه‌هاي اجتماعي، توزيع‌كننده محتواي همان رسانه‌ها شدند و انتشار محتواها را تسريع مي‌كنند. اين شبكه‌ها، اول نياز كاذب و بعد آگاهي كاذب توليد مي‌كنند. اين شكل از شبكه‌هاي اجتماعي، در خلأ رسانه‌هاي خبري معتبر داخلي، خيلي مسأله مهمي است. شما در اين شبكه‌ها آگاهي كاذب دريافت مي‌كنيد و حتي اگر رسانه داخلي محتواي خوب توليد كند، چون زمين رقابت عوض شده است، امكان رقابت ندارد.

 

متأسفانه ما مي‌خواهيم تمام مسئوليت‌هاي نهادها را بر عهده رسانه بگذاريم كه بسيار خطرناك است. شما نمي‌توانيد ناكارآمدي و حل نشدن مسائل اقتصادي و معيشتي را بر رسانه بار كنيد. رسانه مي‌تواند طرح موضوع و گفتگو كند ولي نمي‌تواند مشكلات اقتصادي مردم را حل كند. من مي‌خواهم بگويم پاسخ مسأله فاصله بين دولت و ملت و كاهش سرمايه اجتماعي، از رسانه نمي‌گذرد، از كارآمدي مي‌گذرد. اگر رسانه را جاي سياست، جامعه‌‌شناسي و فرهنگ قرار دهيد، در نهايت آن را نابود مي‌كنيد. مسأله اصلي سياست است؛ سياست به معناي قابليت حل منازعه، تصميم‌گيري، تدبير امور و معيشت مردم و هر تعريف ديگري كه از آن داريم. مسأله ما، بيشتر از آنچه رسانه باشد، كارآمدي است. ۱۰ سال پيش، جمع جبري رشد اقتصادي ما صفر بوده است. اين را رسانه چطور مي‌خواهد حل كند؟ دلار در طي ۱۲ سال، ۳ يا چهار برابر شده است. اين واقعيت موجود است.

 

رسانه چه كاري مي‌تواند انجام دهد؟ مسأله تورم، يك مسأله ريشه‌اي در كشور است كه همواره وجود داشته است. پاسخ مسائل محيط زيستي، مسأله آب، اقليم، تورم، اشتغال و…همه در سطح سياست و جامعه‌شناسي است نه در رسانه. اگر نهادهاي واسط بين جامعه و دولت را تضعيف كنيم، سرخوردگي به‌وجود مي‌آيد. مسأله مهم‌تر، صدا و سيماست. چيزي كه مرا واقعا نگران مي‌كند، افت مخاطب صدا و سيماست. در همين ده سال اخير، آيا بروكراسي صدا و سيما كوچك شده است؟ خير. آيا درآمدهاي اين نهاد در سطح تجاري و بازرگاني كم شده است؟ به نظر من به نسبت جاهاي ديگر، نه، اما به شدت كيفيت رسانه‌اي پايين آمده است. در يك سال گذشته، در موضوع سياسي اصلاحي در صدا و سيما نديديم.

 

در سطح سرگرمي، اين نهاد به شدت دچار بحران است. پلتفرم‌هاي داخلي مثل فيليمو، نماوا، و غيره، رقابت را از صدا و سيما برده‌اند. اين نهاد مي‌توانست از خيلي سال قبل، توليد را به بخش خصوصي واگذار كند و خودش فقط نظارت داشته باد. ما امروز با يك نسل جديد دهه هشتادي مواجهيم كه نمي‌توانيم با آنها صحبت كنيم. آنها گوشي براي شنيدن ندارند و ما هم تلاش نمي‌كنيم كه صدايمان را به گوش اين بچه‌ها برسانيم. بخشي از اين برمي‌گردد به كيفيت آدم‌هايي كه صدا و سيما را اداره مي‌كنند. مثلا در دهه اخير، كيفيت آدم‌ها در صدا و سيما نزول پيدا كرده است. وقتي كيفيت افراد در رسانه‌اي كه قرار است با عموم جامعه حرف بزند پايين بيايد، خلاقيت از بين مي‌رود. در نتيجه اولين واكنش صدا و سيما در مواجهه با واقعيت، سكوت است. اين در حالي است كه رقيب خارجي سكوت نمي‌كند، شبكه‌هاي اجتماعي هم همينطور. لذا صدا و سيما مجبور مي‌شود واكنش نشان دهد و همه ما مي‌دانيم كه تأثير واكنش از كنش بسيار كمتر است. اين مشكل صدا و سيما است.

 

دفاتر خارجي صدا و سيماي ما الان چه كاري انجام مي‌دهند؟ به نظر من هر كدام از آنها مي‌توانند حداقل نصف «منو تو» و بي‌بي‌سي كا ركنند. مي‌توان زيرساخت‌هاي آنها را از نظر اقتصادي و نيروي انساني تقويت كرد، ولي چرا اين اتفاق نمي‌افتد؟ زيرا يك بروكراسي عظيمي در صدا و سيما وجود دارد كه خود مديران هم از پس آن برنمي‌آيند و مشغول سامان دادن به آن بروكراسي هستند و حوزه‌هاي كيفي و محتوايي كنارگذاشته شده‌اند.


من چند سال است كه با همين دهه هشتادي‌ها مواجه هستم. ما كجا را براي آنها فراهم كرديم كه بتوانند حرف بزنند؟ حداقل بايد نهاد دانشگاه را براي آنها تقويت كنيم. من در اين ايام فضا را باز كردم تا آنها حرف بزنند و ديدم كه واقعا حرف عجيبي نمي‌زنند. خلاصه حرفشان اين است كه ما بايد به رسميت شناخته شويم، صداي ما بايد شنيده شود. اين دهه هشتادي‌ها، فرزند شبكه اجتماعي هستند و دنيا آنجا برايشان ترسيم شده و شناختشان از آنجا به‌دست آمده است. شكاف نسلي از اين منظر واقعيت دارد كه ارزش‌ها و باورهاي آنها، با ارزش‌ها و باورهاي ما متفاوت است. اين نسل مسأله چشم‌انداز دارد. از يك طرف تصاوير اتوپيايي غيرواقعي از جاب اپوزوسيون‌ها دريافت مي‌كند و از طرف ديگر، ما در حل مسأله مشكل داريم و خيلي از مسائلمان، مثل مشكل آب در خوزستان، گرد و غبار، حمل و نقل عمومي و … را حل نمي‌كنيم. لذا براي اين نسل مسأله چشم‌انداز به‌وجود مي‌آيد. ما بخشي از اين مشكل را در رسانه مي‌توانيم حل كنيم ولي عمده آن، بايد در سطح اجرايي، دولت، كارآمدي و مجلس حل شود.


در اين دوره رسانه‌هاي خارج از كشور بر بحث نمادسازي بسيار متمركز بودند. اين شكل از نمادسازي را در ناآرامي‌هاي ۹۸ نديديم.


تفرشي: مسأله حذف نيروهاي ميانجي و واسطه، موضوعي است كه الان آشكارتر شده است. من معتقدم بايد ديدگاه‌هاي مختلف را شنيد. از اين منظر، وقتي مي‌بينيد كه مثلا آقاي لاريجاني يا آقاي ظريف تحريم مي‌شوند، اين تحريم‌ها كاملا هدفمند و هوشمندانه است نه اتفاقي. ما صداهاي ميانه را خفه كرديم و درها را براي كساني كه تماميت‌خواه هستند و مي‌خواهند با روش‌هاي رضاشاهي مشكلات را حل كنند، باز گذاشتيم. از طرف ديگر، بستر براي اپوزوسيون برانداز وابسته به خارج فراهم شده است. يعني اين وسط هم طبقه متوسط جديد از بين رفته و هم كساني كه صداهاي ميانه‌اي بودند و مي‌توانستند برخلاف كساني كه سياهي و نااميدي را در كشور منتشر مي‌كنند، توليد و توزيع اميد داشته باشند. در نتيجه اين صداها شنيده نمي‌شود و اگر شنيده شود هم به سرعت، با وصف‌هاي مثل «ماله‌كش» و «وسط‌باز» و … تحقير مي‌شود.

 

نمونه بارز اين صداها كه شنيده نشد، نامه مهم و تاريخي آقاي حجتي كرماني به رهبر انقلاب است. ما از اين دست تجربه‌ها در طول تاريخ داشته‌ايم. در همه دولت‌هاي بالنده، مشاوريني بودند كه صدايي داشتند، مشاوره مي‌دادند، نقد مي‌كردند و هشدار مي‌دادند. هيچ حكومتي در طول تاريخ ايران، به نسبت جمعيت، به اندازه جمهوري اسلامي مشاور نداشت ولي اين مشاوران، اكثرا بر اثر تجربه و سيلي روزگار، ياد گرفتند كه چيزي نگويند كه رئيس مكدر شود. در واقع، ما يك نسل پرجمعيتي از مشاوراني را تربيت كرديم كه اينها مباشر هستند و اين مباشران، در شرايط عادي و ثبات، بسيار آدم‌هاي نازنين و دوست‌داشتني هستند ولي در شرايط بحران، هيچ كاري از دستشان برنمي‌آيد و آن منتقداني نيستند كه بتوانند جامعه را نجات دهند.


نكته ديگر اينكه، در سيستم كنوني دانشگاهي ايران بسياري از استادان ما دزدان مقالات خارجي هستند، و اكثرشان اگر به دانشگاه‌هاي بين‌المللي بروند، حتما به خاطر رزومه‌هاي قلابي و دزدي علمي اخراج مي‌شوند و اين ربطي به دولت خاتمي و رئيسي و غيره ندارد بلكه معضل فرهنگي ماست. اين سيستم، نخبه‌پرور نيست، به‌ويژه در زماني كه نخبه‌پروري در جامعه ما، به ويژه در رشته هاي علوم انساني، در حال مرگ است. ما يك استاد علوم سياسي داشتيم، آقاي دكتر حسين بشيريه به دانشگاه سيراكيوز در آمريكا رفت، يك ترم درس داد و براي ترم دوم برگشت ايران كه كارشرا درست كند و به آمريكا برگردد.

 

در دانشگاه سيراكيوز هنوز استخدام نشده بود ولي دانشگاه تهران او را اخراج كرد و ممنوع‌الخروج شد. ولي دانشگاه سيراكيوز، تا زماني كه دكتر بشيري ممنوع‌الخروج بود، هزينه زندگي او را پرداخت كرد. همين باعث شد كه وقتي به آمريكا برگشت، به دانشگاه ديگر نرفت و هنوز هم همانجا تدريس مي‌كند . ما وقتي چنين رفتاري با نخبگانمان مي‌كنيم، توقع نداشته باشيم كه بتوانيم جلوي فرار مغزها، رفتن به رسانه‌هاي بيگانه و معاند شدن را بگيريم. تا وقتي اين ساز و كار هست، توقع نداشته باشيم مردم احساس تعلق داشته باشند.


آجرلو: فكر مي‌كنم سلبريتي‌ها به عنوان رسانه‌هاي فردي، عملكرد پوپوليستي داشتند زيرا مي‌توانستند در عين بيان نقد يا اعتراض، دعوت به آرامش بكنند. سلبريتي‌اي كه يك ماه بعد از اعتراضش، متن پشيماني منتشر مي‌كند، صلاحيت كار سياسي ندارد. سلبريتي‌ها، مي‌توانند كنشگري اجتماعي داشته باشند اما از صلاحيت سياسي برخوردار نيستند. نكته ديگر اينكه، درباره نياز به آرايش جديد در رسانه‌ها است. با آرايش گذشته نمي‌توان در اين صحنه منازعه وارد شد.


تفرشي: درشت‌نمايي سلبريتي‌ها در همه دنيا هست ولي در ايران، بخشي از اين موضوع، خودخواسته است. شما وقتي ۸ سال به يك سلبريتي تريبون مي‌دهيد تا دولت مستقر را مسخره كند، نبايد از اينكه الان با تغيير موضع دارد انتقاد مي‌كند، ناراحت بشويد. اين پرورده خود شماست. شما وقتي به چماقدار چماق مي‌دهيد تا بر سر دشمنتان بكويد، كارتان پيش مي‌رود ولي نمي‌توانيد چماق را از او بگيريد. از طرف ديگر هم، شما مداح‌ها را داريد. نمي‌شود دهان سلبريتي را بست ولي دهان مداح را باز گذاشت.