شبكه اطلاعرساني روابطعمومي يران (شارا)-|| اين مطلب گواهي بر قدرت بزرگترين شبكههاي (بسترها) مجازي است كه بسياري از اعتراضهاي رايج در مورد آنها متناقض به نظر ميرسد.
اين بسترها به افراطگرايياي دامن ميزند كه همزمان حامي اجماع خفقان آور است. آنها موجب اتلاف وقت ميشوند و بايد نقش كمتري در زندگي مردم داشته باشند؛ اما در عين حال نيازمند بهبودي، اصلاح و رهايي از چنگ افراد ناباب هستند، هر كسي كه فكر ميكنيد اينطور است. آنها دستگاههاي نظارتي پيشرفتهاي هستند اما به طور مداوم پيشنهادها و تبليغهاي بيربط ارائه ميدهند. از يك سو ابزاري پيشرفته براي اصلاح رفتار و از سوي ديگر حاوي مطالب مبتذل بسيارند و با تبليغهاي ناشيانه و اغلب گمراهكننده، ميكوشند اشخاص را درگير كنند.
به همين دليل، يا شايد بهرغم آن، مردم ظاهرا نميتوانند از آنها دل بكنند؛ امري كه با توجه به درآمدشان، شدت هم گرفته است. شركت فيسبوك موفقيت چشمگيري دارد و درآمد توييتر هم در سه ماهه گذشته رشد داشته است.
با وجود انتقادهاي متفاوت از رسانههاي اجتماعي، تجربهاي است كه همه در آن سهيم هستند. مثلا وقتي «فلان سايت» حوصله كسي را سر ميبرد يا فردي رفتار مردم در «بهمان سايت» را نميپسندد؛ يا وقتي افراد اصرار دارند در يك «سايت جنهمي» بنويسند كه «سايتي جهنمي» است، يا مطلب كسي را كه ادعا ميكند از انتشار مطالب متنفر است، «پسند» (لايك) ميكنند. همه به كنايهآميز بودن آن آگاهاند، اما نميتوانند جلو خودشان را بگيرند. شايد حتي خود را مقصر بدانند، در حالي كه اينطور نيست؛ دستكم به طور كامل مقصر نيستند. مشكلشان اين است كه گير افتادهاند. شايد خود شما هم در اين وضعيت باشيد.
اكنون (يا اغلب اوقات) همه با هم هستيم
منظور از گير افتادن در واژگان بسترهاي مجازي چيست؟ منظور همان گير افتادن عادي نيست، چون ميتوانيد به همان راحتي كه در اينستاگرام عضو شديد، از آن خارج شويد. در ضمن به معناي عادت يا الگوي رفتاري خاص و خارج از كنترل آگاهانه هم نيست.
گير افتادن، در مرحله نخست تا حد زيادي عاقبت پيشبيني نشده محبوبيت و قدرت شبكههاي اجتماعي مدرن است.
شبكههاي اجتماعي، حتي بزرگترينهايشان، در عمل هيچ ارزشي ندارد؛ درواقع هم مشتري هستند و هم منبع ارزش براي ساير مشتريها. اصطلاح هنري اين پديده «اثر شبكه» است؛ مفهومي كه به دوران پيش از رسانههاي اجتماعي و به طور كلي اينترنت برميگردد. بر فرض، عملكرد يك سيستم تلفني با مشتريها بيشتر قوت ميگيرد و بهترين حالتش زماني است كه همه شمارههاي شخصي دارند. شبكههاي اجتماعي نيز به همين ترتيب نيازمند كاربران زياد هستند، اما هرچه تعداد اتصالها بالاتر ميرود، كاربران بيشتري جذب ميشوند.
امروزه بزرگترين شبكههاي اجتماعي را افراد راهاندازي ميكنند و سرمايهگذاراني كه «اثر شبكه» برايشان حكم انجيل و طرح را با هم دارد، از آن حمايت ميكنند: طرحي براي ايجاد يك شبكه، دسترسي به توده مردم، شاهد رشد و سرعت گرفتن آن بودن، ايجاد مزيتي چيرگيناپذير براي همه افرادي كه قصد دارند به روشهاي مشابه با مردم ارتباط برقرار كنند.
مارك زاكربرگ در مكاتبات ايميلي با مدير مالي وقت شركت فيسبوك در سال ۲۰۱۱، كه در جلسه دادرسي كميته فرعي قانون ضد اتحاديههاي بزرگ مجلس نمايندگان در سال ۲۰۲۰ فاش شدند، از تصميم خود براي خريد رقباي كوچكتر، كه اينستاگرام در آن زمان جزوشان بود، خبر داد:
«پيرامون محصولات اجتماعي، اثرات شبكهاي وجود دارد و تعداد سازوكارهاي اجتماعي قابل اختراع، محدود هستند. وقتي فردي در سازوكاري موفق ميشود، ديگران به سختي ميتوانند بدون انجام كاري متفاوت، جاي آن را بگيرند.»
اين براي درك فرآيندي كه به اينترنت پرطرفدار امروزي منجر شد، مناسب به نظر ميرسد: به عبارتي، تعدادي شركت كه سعي دارند با استفاده از «سازوكارهاي» مختلف (از جمله، نحوه به اشتراكگذاري، برقراري ارتباط، يا توليد محتوا) شبكههايي امن و تا حد امكان گسترده به وجود آورند. در ضمن به ترس از سقوط شبكه در صورت رويگردان شدن توده كاربران، به همان سرعتي كه عضو آن شدند، نيز اشاره دارد، كه به عبارتي ميتوان آن را مرگ تدريجي ناميد.
فيسبوك به نوعي «آينده شبكه ماياسپيس» تلقي ميشد، اما درواقع بخش عمده دهه اول عمر خود را صرف دفع يا به دست آوردن، آن چيزي كرد كه امكان داشت خود را آينده فيسبوك بخواند و پيدرپي محيط اطراف كاربران را دگرگون ميكرد. زاكربرگ در مكاتبات ايميلي ديگري كه در همان سال ۲۰۱۲ داشت نيز به استراتژي خريد و ادغام رقبا و «پويايي» و «سازوكارهايشان»به عنوان راهي براي «زمان خريدن» پيش از آنكه به موفقيتهاي تهديدآميز دستيابند، اشاره كرد.
طرح نامبرده جواب داده است، يا دستكم تاكنون شكست نخورده است. هيچ چيز نتوانسته جاي فيسبوك را آنطور كه فيسبوك شبكههاي ديگر را جايگزين ميكند، بگيرد و اين شبكه كم و بيش دستنخورده باقي مانده است. از لحاظ كاربري، سالهاست كه در افشاگريهاي مالي، نشانههايي از رسيدن دارايي كانوني فيسبوك به حد نوعي مركز فعاليت ديده ميشود. اين نشانهها به روشهاي بيشمار (و متناقض) توجيهشدني هستند: مهاجرت جوانان، رشد بازارهاي مختلف، اطلاعات نادرست، درگيريها، يكنواختي و مسايل سياسي.
با اين حال، فيسبوك منحصر به فرد است و همين چيرگي و تقدم باعث شده است كه برخي از كاربران احساس كنند گير افتادهاند. شبكههايي كه كاربران در ابتداي كار عضوشان شدند، حال تغيير كردهاند و به مراتب بيشتر از آنچه سازندگانشان تصور ميكردند، دوام آوردهاند. آنها تا حد زيادي به اثرات شبكه پي بردند و قصدي جز اتصال انسانها به هم نداشتند. البته به ارزش مالي بالاي آن نيز پي بردهاند.
اين شبكهها با گذشت زمان عجيبتر شدند و اين امر باعث شد توجه برخي از كاربران، مانند نظريهپردازان قديمي اثر شبكه، به احتمال وجود شبكهاي جلب شود كه هرچه بيشتر رشد ميكند، كيفيتش بدتر ميشود. بسياري از كاربران قديمي شبكههاي اجتماعي جاافتاده، هنوز از آنها كمال استفاده را ميبرند و راههاي جديدي براي لذت بردن از فضاهاي آشنا پيدا ميكنند. كاربران جديدتر نيز از ارتباطات تازه و بدون مسئوليت قبلي بهره ميبرند. برخي ديگر هم رنج ميبرند.
كاربران گيرافتاده به صور نامحدودي آزمايش ميشوند. آنها از طريق شبكههاي منتخب خود از كل مجموعه، به اشكال مختلف گير ميافتند و به سمت فعاليتهاي اجتماعي گروهي فشردهاي كشيده ميشوند كه ريشه در درخواستهاي عجولانه دوستان در زمانهاي گذشته دارد.
رهايي از گيرافتادگي
گيرافتادگي يعني تلاش براي توضيح اينكه چرا هنوز عضو شبكهاي هستيد كه شما را عصبي، مضطرب، ناراحت، يا بيحوصله ميكند. گيرافتادگي مسالهاي واقعي است كه به نظر يك شوخي تحقيرآميز ميآيد: پس كجا توييتها را بخوانم؟ گيرافتادگي يعني تلاش براي سنجش، يا صرفا مفهوم ساختنِ هزينه ترك شبكهاي كه روي آن وقت گذاشتهايد و براي آن فسفر سوزاندهايد. گيرافتادن يعني احساس تعهدي كه عليه و رودرروي شما قرار ميگيرد. گيرافتادن يعني ادامه ترسِ از قافله عقب ماندن.
گيرافتادگي همچنين نتيجه اجتنابناپذير فضاي اجتماعي و مدني تجاري است كه تنها براي رشد ساخته شده است. گيرافتادگي با «نياز به كار كردن» كمي فرق دارد، اما كاملا هم با آن متفاوت نيست.
يك راه آموزنده اين است كه همه شبكه اجتماعي را نسخهاي از «لينكداين»، بستري كه مرز بين بسترهاي اجتماعي (فيدها) و بسترهاي ظاهرا تجاريتر (براي نمونه eBay) را روشن ميسازد، بدانيم.
متاسفانه لينكداين براي بعضي از كاربران جذابيت زيادي ندارد و از آنها كار، توجه و عملكردهاي ويژهاي طلب ميكند، آنها را با موج اخطارها (نوتيفيكيشنها) و جريان بيپاياني از محتواي مربوط به استخدام، شغليابي و موضوعهاي مربوطه خسته ميكند. بسياري از مردم به يك دليل عضو آن شدند زيرا مكاني جديدي براي كاريابي و استخدام افراد بود. اما سالها بعد متوجه شدند كه گير افتادهاند. خروج از آن حتي براي افراد شاغل هم هزينه دارد و لينكداين كاري كرده كه اين هزينه، اگر زياد نيست، دستكم به اندازهاي باشد كه طرف را از رفتن منصرف كند. حال وجه تمايز بين لينكداين، فيسبوك يا اينستاگرام چيست؟ برخي از «سازوكارها»؟ يا قصد كاربران هنگام ثبت نام؟
هيچ يك از اينها به اين معنا نيست كه توجه فرد گيرافتاده به جاهاي ديگر، به بسترهاي جديدي كه روشهاي جديد ارتباط برقرار كردن با شبكههاي جديد را تبليغ ميكنند، معطوف نميشود. عضويت و ايجاد ارتباطات جديد، يكي از راههاي اصلي پاسخ به حس گيرافتادگي است؛ حتي اگر در نهايت به انواع ديگري از گيرافتادن بينجامد. مثلا «تيكتاك» و «ديسكورد»سازوكار و تجربهاي ارائه دادند كه فيسبوك، توييتر و اينستاگرام، دستكم در آغاز، ارائه ندادند. با اين حال، اين شبكهها براي افرادي كه از قبل گير افتادهاند، اغلب نقش مكمل را ايفا ميكنند، نه جايگزين.
اين نوع گيرافتادگي، در برخي از سرمايهگذاران فناوري به نگرشي تازه بر آنچه در درازمدت در بسترها رخ ميدهد، منجر شده است: مرگ تدريجي نه، بلكه خونريزي آهسته و جلب توجه رقباي متمركزتر كه وجودشان باعث بقاي كاربران ميشود. ممكن است حواسشان پرت شود، اما ميتوان دوباره حواسشان را جلب كرد (براي نمونه افزايش گروههاي فيسبوكي در سالهاي اخير يا رشد مداوم «فيسبوك ماركتپليس» را در نظر بگيريد). كاربراني كه عضو شبكهها باقي ميمانند تا راجع به باقيماندشان صحبت كنند، به نوعي گيرافتادگي را بازتوليد ميكنند.
اين نوع گيرافتادگي، دايمي يا غيرمنتظره نيست، اما معمولا از آنچه همه تصور ميكنند طولانيتر ميشود و ممكن است آگاه بودن به گيرافتادن به ترك يك بستر مجازي كمك زيادي نكند، اما مزاياي ديگري دارد.
هرچه كه نباشد، اين شبكه براي كابران ما واقعيتر از هر راه ارتباطي ديگري است كه سيستمهاي سازنده شبكه اجتماعي فراهم ميكنند؛ حس مشتركي كه ميگويد: «هرچه كه هست، اين آنچيزي نيست كه در آن ثبت نام كرديم».
منابع
© نيويورك تايمز
independentpersian