تصور كنيد كه در كار و حرفه خود به موفقيتهاي قابل قبولي دست يافته ايد. سال به سال به كارهايي مشغول هستيد كه نه تنها همه مهارتهاي خود را در آن به كار ميگيريد، بلكه توسعه فرديتان با كسب مهارتهاي جديد نيز امكان پذير است.
شغل شما نه تنها برايتان جذاب است بلكه به زندگي شما معنا ميدهد. از فرصتهاي يادگيري و توسعه لذت ميبريد. با افرادي كار ميكنيد كه به شما انرژي ميدهند. مطمئن هستيد كه مهارتها و شايستگيهاي شما برايتان ارزش ايجاد ميكنند و از طريق شبكه كاري خود ميتوانيد به فرصتهاي بهتري دست يابيد. ميتوانيد بين كار و موضوعات ديگر در زندگي تان كه براي شما مهم هستند تناسب ايجاد كنيد، مثل خانواده، دوستان و وقتي براي آسايش.
شكي نيست كه تصوير ارائه شده ايدهآل است و شايد بعضيها آن را دست نيافتني بدانند، اما يك واقعيت انكارناپذير اين است كه بسياري از كارمندان، بهترين و مفيدترين ساعات زندگي خود را به كاري مشغول هستند كه به آنها هيچ چيز به جز پول نميدهد. هنري ديويد توره درسال 1854 در كتاب والدن نوشت: «بسياري از افراد زندگي خود را به سمت نااميدي خاموش سوق ميدهند». امروزه بيش از دو سوم كارمندان در محيط كار بيانگيزه هستند. اين نتيجه تحقيق اخير موسسه گالوپ از 150000 كارمند است. ركود اقتصادي و دسترسي ناعادلانه به فرصتها باعث ميشود داشتن موفقيت حرفهاي ماندگار براي افراد دور از دسترس باشد. حتي در مورد جوامع پيشرو از لحاظ اجتماعي اقتصادي، سرمايهگذاري در زمينه تحصيلي، كار و تعهد به سازمان نيز تضميني براي دستيابي به موفقيت حرفهاي و ايجاد رضايت نيست.
با اين وجود، اقداماتي وجود دارد كه ميتوانيد براي به حداكثر رساندن امكان دسترسي به موفقيت حرفهاي ماندگار در
دراز مدت از آنها بهره ببريد. به عنوان مثال، «دن» در دهه 1990 در يك شركت توسعه تكنولوژي تشخيص صدا، مهندس فروش بود. اين شغل هم با سابقه او مطابقت داشت و هم به علاقه او در زمينه زبانشناسي و علوم كامپيوتر. چند سال بعد اين شركت با رقيب اصلياش ادغام شد. با وجود اينكه پست سازماني دن تغيير نكرد، اما مسووليتهايش به شكل نامطبوعي تغيير كرد. به جاي آنكه كار خلاقانه بيشتري در رابطه با تامين نيازهاي مشتريان داشته باشد، كار عمدهاش به تهيه پيشنهادها و ارائه چارچوبهاي كاري معطوف شده بود. اين كار نه تنها با نقاط قوت او هيچ همخواني نداشت، بلكه باعث استيصال او ميشد، چرا كه او فاقد چنين مهارتهايي بود. او ميخواست پست خود را تغيير دهد و پستي بگيرد كه با مهارتهاي او همخواني داشته باشد و به او كمك كند تا كارآيي بهتري از خود نشان دهد. دن احساس ميكرد نقش او در سازمان هر روز كمرنگتر ميشود، چرا كه در مسووليتهاي جديد خود كارآيي ضعيفي نشان ميداد. به علاوه، با توجه به ادغام جديد، او نياز داشت كه مهارتها و ارزشهاي خود را بيشتر به مديران شركت جديد نشان دهد، چرا كه آنها از سابقه او مطلع نبودند.
دن براي پيشرفت حرفهاي خود گزينههاي مختلفي را مدنظر قرار داد و تصميم گرفت كاري كند كه در عين نشان دادن استعدادهاي خود بتواند در كار نيز رشد كند و در عين حال براي سازمان نيز ارزش ايجاد كند. او جستوجوي گستردهاي را در اينترنت شروع كرد تا اطلاعاتي از ديگر شركتها به دست آورد و فهميد بسياري از شركتهاي رقيب، طراح سيستم استخدام ميكنند و اين پستي بود كه در آن زمان در شركت او وجود نداشت. از آنجا كه او طي سالها تجريه زيادي در زمينه توسعه تكنولوژي و راهحلهاي تشخيص صدا در آن شركت كسب كرده بود به اين نتيجه رسيد كه اين پست نه تنها با مهارتهاي او سازگار است، بلكه تاثير او را در شركت پررنگتر ميكند و راه را براي يادگيري بيشتر هموارتر خواهد كرد. به علاوه او در تحقيقات خود دريافت كه اين پست با اهداف استراتژيك سازمان در جهت ارتقاي جايگاه شركت در بازار در زمينه تكنولوژي تشخيص صدا نيز مطابقت دارد.
او با داشتن دانش صنعتي، چشمانداز بازار و شبكه حرفهاي پيشنهادي را براي ايجاد پست طراح سيستم به سازمان ارائه داد. او همچنين كليه مستندات لازم را كه براي سنجش كارآيي او و امكان سنجي ايجاد اين پست لازم بود، تهيه و به شركت ارائه كرد.
مديريت پيشنهاد او را پذيرفت و او را در سمت تازه ايجاد شده گمارد. اين فرصتي بود كه دن ميتوانست به كمك آن بيشتر ياد بگيرد، نقش داشته باشد واز حداكثر كارآيي خود بهره ببرد كه همين امر باعث شد او بعد از چند سال بتواند ارتقا دريافت كند. همان طور كه انتظار ميرفت، اين شغل در سازمان باارزش شد به طوري كه شركت چند طراح سيستم ديگر نيز استخدام كرد و كارمندان ديگر را نيز به اين پست ارتقا داد.
اگر ميخواهيد موفقيت خودتان را بسازيد، استراتژيهايي را كه من در كلاسهاي مديريت شغلي و كارگاههاي خود آموزش ميدهم امتحان كنيد:
• اين واقعيت را بپذيريد كه خودتان مسوول موفقيت خود هستيد. هيچكس ديگر نميداند آرزوها، علايق و ارزشهاي شما چيست و هيچكس براي دستيابي شما به موفقيت به كمكتان نخواهد آمد. هر چه بيشتر راههاي رسيدن به موفقيت را تمرين كنيد، بهتر به آن دسترسي خواهيد داشت.
• در شناسايي و مستندسازي روشهايي كه به كمك آن ميتوانيد براي كارفرماي خود ارزش ايجاد كنيد نظم و قاعده داشته باشيد. چند دقيقه در پايان هر هفته را به ثبت و ضبط آنچه ياد گرفته ايد يا انجام داده ايد و بازخوردهاي سازندهاي كه دريافت كردهايد اختصاص دهيد. تنها 5 تا 10 دقيقه تلاش سيستماتيك در هفته باعث ميشود بتوانيد خودآگاهي را در خود افزايش دهيد، به اهداف حرفهاي خود دست يابيد و براي خود ارزش ايجاد كنيد.
• دستاوردهاي شغلي خود را با اهداف حرفهاي خود پيوند دهيد. مرتبا با مدير خود درباره اهدافتان صحبت كنيد، حتي اگر اين كار در سازمان شما رسميت نداشته باشد. مثبت باشيد، با افرادي كه ميتوانند به شما در ايجاد فرصت كمك كنند روابط سازنده ايجاد كنيد.
• به پيشرفتهايي كه در صنعت شما ايجاد ميشود توجه زيادي داشته باشيد. همچنين به خط مشي استراتژي سازمان خود نيز پايبند باشيد. ويژگيهاي مهم شركت خود را بشناسيد به خصوص در زمينههايي كه رقابت پذيري را در بازار ممكن ميسازد و مطمئن شويد كه شما هم در آن نقش داريد. در موقعيتهايي كه فضاي رشد وجود دارد خود را وارد كنيد.
• به دنبال فرصت كار كردن با افرادي باشيد كه به شما انرژي ميدهند. بسياري از كارآموزان من اذعان داشتهاند كه بزرگ ترين موفقيتهاي شغلي شان زماني محقق شده است كه با افراد باهوش، پرانرژي و مثبت كار كردهاند كه در آنها علاقه و انگيزه ايجاد كردهاند. چنين فرصتهاي سازندهاي زماني ايجاد ميشوند كه به دنبال آنها باشيد.
موفقيتهاي شغلي ماندگار، پويا و انعطافپذير هستند. چنين موفقيتهايي متضمن يادگيري مستمر، همواره به روز بودن، امنيتي كه از كار حاصل ميشود و تناسب معنادار با مهارتها، علايق و ارزشهاي شماست. راز رسيدن به موفقيت حرفهاي ماندگار شناخت از خود است، آنچه براي شما جذاب است، كارهايي كه خوب انجام ميدهيد و آنچه به خوبي از عهده آن بر نميآييد، آنچه به شما انرژي ميدهد و داشتن تناسب با شغل و سازماني كه علاقهمند به همكاري با آن هستيد تا به اين وسيله بتوانيد محيطي را بيابيد كه باعث خلق ارزش شود. عبارت مشهوري است كه ميگويد «به دنبال علايق خود برويد» اما در اين عبارت يك موضوع مهم پنهان است: همه خودآگاهيها در جهان بيمصرف خواهند بود، اگر نتوانيد علايق خود را به مشتري بفروشيد.
موفقيت شغلي ماندگار بر مبناي اين توانايي شكل ميگيرد كه نشان دهيد ميتوانيد نيازهايي را برآورده كنيد كه مشتري حاضر است براي آن پول پرداخت كند. اين اصل نه تنها در زمان شروع يك كسب و كار يا جستوجو براي يك كار جديد مصداق دارد، بلكه يك نياز جدي براي موفقيت در شغل فعلي و نزديك كردن آن به يك شغل ايده آل است.