شارا - شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران : «فيك‌نيوز» چيست؟
یکشنبه، 29 خرداد 1401 - 14:32 کد خبر:40731
خبرهاي جعلي به‌ظاهر خبر هستند اما به‌ شيوه‌اي سيستمي فريب‌آميز و گمراه‌كننده اند طوري كه هميشه نمي‌توان به‌آساني فريب‌آميز و گمراه‌كننده‌ بودنشان را تشخيص داد. برخلافِ انواع و اقسام مزخرف‌گويي و ياوه‌سرايي كه با هيچ نگراني براي صحت و درستي همراه نيستند، اين طور نيست كه هيچ قيد و بندي از جهت صحت و درستي بر اخبار جعلي نباشد بلكه اخبار جعلي به حقيقت اهميت مي‌دهند فقط تا آن اندازه كه بتوانند ما را از آن منحرف كنند و بر باورها و كنش‌هاي ما تأثير بگذارند.



 

شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران (شارا)-|| در شانزدهم آگوست ۲۰۱۸ سيصد روزنامه از سرتاسر ايالات متحده به‌صورت هماهنگ در سرمقاله‌هاي خود از ارزش و اعتبار روزنامه‌نگاري حرفه‌اي دفاع كردند.‌ بوستون گلوب در تيتر صفحه‌ي اول با حروف درشت اعلام كرد: «روزنامه‌نگاران دشمن نيستند». حروف درشت به همان كسي اشاره دارد كه اين پيام خطاب به اوست: دانلد ترامپ (چراكه او علاقه دارد از حروف درشت استفاده كند). ترامپ بي‌درنگ در يكي از پست‌هاي صبحگاهي‌اش بر روي توييتر پاسخ داد: «رسانه‌هايي كه خبرهاي جعلي (Fake News) منتشر مي‌كنند حزب اپوزيسيون (اشاره به دمكرات‌ها) هستند. آنها براي كشور بزرگ ما بسيار زيان‌باراند….اما ما پيروز خواهيم شد!».

 

با نظر به پيش‌زمينه‌ي اين سخن، به‌روشني مي‌توان ديد كه منظور ترامپ چه رسانه‌هايي بود: كمابيش همه‌ي رسانه‌هاي سنتي از جمله رسانه‌هاي ملي، ايستگاه‌هاي تلوزيون كابلي مانند سي‌.ان.‌ان – گرچه فاكس‌نيوز مستثناست – و روزنامه‌هاي چاپي مانند نيويورك‌تايمز و بوستون گلوب. در اين ضمن، مدير رسانه‌اي ترامپ، سارا سندرز، براي چندين بار نخواست اظهار نظر ترامپ را – كه روزنامه‌نگاران «دشمنان مردم» هستند – رد كند.

با اين حال ترامپ فقط نشانه‌ي رواج
اخبار جعلي بود و نه علت آن – او به‌غلط مدعي بود اصطلاح «فيك نيوز» را او وضع كرده است، گرچه نخستين بار در دسامبر ۲۰۱۶ اين اصطلاح را در توييتر به كار بُرد، يعني زماني كه بحث‌ها درباره‌ي تأثير اخبار جعلي بر انتخابات رياست جمهوري كه يك ماه قبل برگزار شده بود پيشاپيش به راه افتاده بود. اگر بخواهيم رواج اخبار جعلي را از جهت تاريخي به‌طور كامل تببين كنيم لازم است روندهاي درازمدتي را درنگريم كه در طيِ دهه‌ها اندك اندك از اعتبار و مشروعيتِ رسانه‌هاي جريان اصلي يا رسانه‌هاي سنتي كاسته‌اند.

 

براي چنان تبييني نياز داريم دو نيروي همزاد، يكي پاد-روشنفكري (anti-intellectualism) و ديگري سرمايه‌داريِ بازار آزاد، را لحاظ كنيم، دو نيرويي كه مباحث عمومي در آمريكا را شكل دادند و همچنان شكل مي‌دهند – و همزمان بايد اذعان كنيم كه همين دو نيرو برخي از برترين پژوهشگران و دانشمندان و بشردوستان را پرورش داده‌اند. در عين حال نبايد شتابزده استنباط كنيم كه همه‌گير شدنِ اخبار جعلي – اگر به‌واقع همه‌گير باشد – پديده‌اي فقط مربوط به آمريكا ست. حتي اگر كوشش‌هاي پوتين براي دخالت در انتخابات‌ در ديگر كشورها را ناديده بگيريم، او در داخل روسيه هنر اعمال قدرت سياسي از راه انحراف اطلاعات را به كمال رسانده است – اين همان چيزي است كه برخي صاحب‌نظران نوعي دگرپيكريِ (shape-shifting) نمايشِ سياسي خوانده‌اند و پوپوليست‌ها در همه جا زود دريافتند كه بدگويي از رسانه‌هاي جريان اصلي راهي مؤثر در بستنِ صفوف است – به‌ويژه وقتي اين كار همراه شود با استفاده از زيرساخت‌هاي توليد اطلاعات، همچون يوتيوب و كانال‌هاي فيسبوك.

ترامپ با برنامه‌ي تلويزيوني «كارآموز» پرآوزه شد. اما هم ترامپِ رئيس‌جمهوري و هم ترامپِ برنامه‌ي تلويزيوني هردو برساخته‌هاي رسانه هستند – و از همين رو طنزِ درشتي در ارتباط بيمارگونه‌ي او با رسانه‌ها هست: رسانه‌ها او را وقتي هنوز در انتخابات مقدماتيِ جمهوري‌خواهان رقيبي ناشناخته بود پرآوازه كردند و كم‌كم او را در سطح سياستمدارانِ باتجربه شايسته و صادق نشان دادند، و او وقتي به مقام رياست‌جمهوري رسيد از همان رسانه‌ها بدگويي كرد. از همان نخستين روزي كه در جايگاه رياست‌جمهوري نشست جنگ و دعوا با رسانه‌ها را آغاز كرد، چه مستقيماً و چه به‌واسطه‌ي سخن‌گويانش: بحثي را به ياد آوريد كه درمورد شمار كساني كه در مراسم سوگند رياست‌جمهوريِ او حاضر بودند درگرفت. گرچه شواهد تصويري همه نشان مي‌دادند كه جمعيت كمي در آن مراسم حاضر شده‌اند، ترامپ اصرار داشت كه جمعيت حاضران بسيار زياد و بي‌سابقه بوده است.

 

سين اسپنسر كه در آن زمان سخنگوي او بود «جمعيت زياد»‌ را به معناي «مخاطبان در سرتاسر جهان» تفسير كرد. و چو اين كار كارگر نيفتاد مشاور ارشد او كليين كانوي اصطلاح «فكت‌هاي جايگزين» را وضع كرد كه اين روزها ديگر اصطلاح معروفي نيست. اين كار را بسياري به ريشخند گرفتند چون دلالت داشت بر اينكه وقتي واقعيت دروغ‌‌گويي‌ات را فاش كند آنگاه مي‌تواني به سراغ «واقعيتي جايگزين»، بروي جايي كه دروغت راست باشد. از آن زمان تاكنون اعضاي «جامعه‌ي واقعيت-بنياد» (reality-based community) – اصطلاحي كه در دولت بوش به كار مي‌رفت – رشته‌اي از ادعاها و تكذيب‌ها و انكارها را بر اينها افزوده كه تماشايي است؛ واپسين و عجيب‌ترينِ آنها اين اظهارنظر رودي جولياني است كه «حقيقت حقيقت نيست»، اظهارنظري پرمغز اما ابلهانه!

با اين حال احمقانه است بپنداريم كه پيش از رياست‌جمهوريِ ترامپ رسانه‌ها همه‌جا ارج و احترام داشتند و بي‌طرف و راستگو و پاسدار حقيقت شمرده مي‌شدند، چه رسد به اينكه بپنداريم آنها همواره به‌واقع چنين عمل مي‌كردند. گاهي روزنامه‌نگار چون قهرماني به تصوير كشيده مي‌شود كه با از خودگذشتگي «همه‌ي خبرهايي كه مناسب انتشار هستند»[1] را گرد مي‌آورد و بي‌هيچ پرواي سود و زياني منتشر مي‌كند؛ اين تصويربيش‌اندازه آرماني است. براي نمونه ويليام رندولف هارست، ناشر نيويورك ژورنال در سده‌ي نوزدهم، را به ياد آوريم كه جنگ‌افروزيِ نيرنگ‌آميزش را زمينه‌ساز جنگ ميان اسپانيا و آمريكا در سال ۱۸۹۷ مي‌دانند.

 

نيويورك ايوينينگ نيوز كه يكي از رقيبان نيويورك ژورنال بود اظهار تأسف مي‌كند كه نيويورك ژورنال «فكت‌ها را به‌طور فاحشي كژنمايي مي‌كند» و «داستان‌هايي جعل مي‌كند تا عامه‌ي مردم را برانگيزد – تعبيرهايي كه در مشاجره‌هاي امروزي نيز – براي مثال ميان فاكس نيوز و سي.‌ان.‌ان – ناآشنا نيستند. و گاهي منافع اقتصادي رهزنِ استانداردهاي روزنامه‌نگاري مي‌شود و اين حرف حتي درباره‌ي سازمان‌هاي خبريِ معتبر نيز درست است.

 

براي مثال در بهار ۲۰۱۷ نيويورك تايمز كارزار تبليغاتي‌اش را آغاز كرد، كارزاري كه پايبندي‌ِ اين روزنامه به حقيقت را به آهنگ بلند فرياد مي‌زد («حقيقت به پشتيبانيِ شما نياز دارد») و مشتركان اينترنتيِ آن را به‌طور چشمگيري افزايش داد. اما اين روزنامه درست در همان زمان برت استفن، سرمقاله‌نويس وال استريت ژورنال، يعني همان كسي كه منكر تغييرات اقليمي است، را به‌عنوان سرمقاله‌نويس به كار گرفت و اين كار را به‌نام ايجاد «توازن»‌ در سردبيري انجام داد (به گمان من در حقيقت توازن ميان فكت‌ها و غيرفكت‌ها!).

اما، با اينكه روزنامه‌نگاران گاه به گاه در اشاعه‌ي دروغ – غالباً اطلاعات غلطي كه دولت پشتيباني كرده، براي نمونه براي شتاب بخشيدن به آغاز جنگ عراق – دست داشته‌اند، بي‌شك كار ترامپ كه ارزش سازمان‌هاي خبررساني را يكجا منكر مي‌‌شود بي‌سابقه است. آنچه ديويد هيوم «احساس شرم انسان‌ها وقتي دروغ‌شان برملا مي‌شود» مي‌نامد در ترامپ ديده نمي‌شود. بايد اذعان كرد كه جنگي كه دولت ترامپ عليه فكت‌ها به راه انداخته ممكن است صرفاً حالتي صريح‌تر باشد از پاد-روشنفكريِ مقاوم در برابر فكت‌ها (fact-resistant anti-intellectualism) كه ويژگيِ رياست‌جمهوريِ جرج دبليو بوش بود، مگر فقط حالت شديدتري از آن باشد.

 

با اين حال، چنان‌كه فيلسوفاني كه در هنر ديالكتيك آموزش ديده‌اند همواره به ما گوشزد مي كنند، گاهي تغييرهاي كمي مي‌تواند به تراديسش‌هاي كيفي راه بَرَد: ميزان دروغ و اطلاعات غلطي را كه دست به دست مي‌چرخد افزايش بده و آنگاه ممكن است پهنه‌ي همگاني به‌طور برگشت‌ناپذيري در مسيري تازه‌ بيفتد و روز به روز بدتر شود. آيا اين همان چيزي است كه ما را نسبت به «اخبار جعلي» نگران مي‌كند خواه اين اخبار با زمينه‌سازيِ دولت‌ها نشر يابند و خواه – چون بسياري از توطئه‌انديشي‌ها در سال‌هاي اخير – از پايين و به دست مردم؟ هرچه كه باشد مشكل «اخبار جعلي» نه فقط به عرضه – به‌علت افزايش منابع اينترنتيِ نامعتبر، از وبسايت‌هاي نامعتبر در زمينه‌ي سلامت گرفته تا وبسايت‌هاي خبري چون برايتبارت نيوز – بلكه به تقاضا نيز مربوط است: پهنه‌ي همگاني دوقطبي شده و هر طرف دل‌خواسته‌هاي خود را مي‌جويد. وقتي در نظر بگيريم كه ريزهدف‌گذاري بر گروه‌هاي مردم‌شناختيِ خاص از طريق رسانه‌هاي اجتماعي امكان‌پذير است، آنگاه گسترش اخبار جعلي مدلي براي كسب‌وكار مي‌شود كه مي‌تواند سودآور باشد (و چون در دوران سرمايه‌داري مي‌زييم اين كمابيش يك ضرورت است).

پس بايد پرسيد «اخبار جعلي» چيست؟ تعريف‌هايي كه در پهنه‌هاي سياست و حقوق و مطالعات روزمامه‌نگاري و فلسفه براي اخبار جعلي ارائه شده يكسان نيستند اما ويژگي‌هاي مشتركي دارند. نخست شايد شگفت نباشد كه رسانه‌اي چون اينترنت توجه‌ها را به خود جلب كند و گاهي منبع اخبار جعلي به حساب ‌آيد. اما اشتباه است كه اخبار جعلي را يكي بگيريم با نشر اينترنتيِ اطلاعاتي كه دانسته يا به‌عمد گمراه‌كننده اند.

 

 يك خبر جعلي كه با رسانه‌هاي چاپي يا صوتي انتشار يابد هنوز خبر جعلي است. بي‌ترديد امروزه اينترنت محركي مهم—شايد حتي مهم‌ترين محرك—براي اخبار جعلي است، اما لازم است بفهميم چرا چنين است نه اينكه صرفاً فرض بگيريم كه چنين است. دوم اينكه اخبار جعلي را معمولاً با «اخبار كذب» يا جعل خبر «از هيچ» يكي مي‌گيرند. فيسبوك پس از آنكه ماه‌ها كوشيد اخبار جعلي را از خبرخوان‌اش حذف كند – كوششي كه چندان نتيجه‌بخش نبود – در سياست‌گذاريِ تازه‌اش باز اصطلاح «اخبار جعلي» را به كار برده است. در حالي كه كذب درست در مقابل حقيقت است، كاذب بودن به‌تنهايي خبر را «خبر جعلي» نمي‌گرداند؛ اگر چنين بود آنگاه حتا خطاهاي ناخواسته در گزارش‌ها – و «اشتباه‌هاي غيرعمدي» به‌طور كلي – را بايد به همان اندازه سرزنش كرد كه انتشار اخبار كذب از روي عمد و با قصد و نيت بدخواهانه. پس شايد تفاوت به قصد و نيت باشد. در اين صورت اما اخبار جعلي با دروغ و فريب فرقي نخواهد داشت.

اگر اخبار جعلي را بر اساس قصد و نيت تعريف كنيم خواهيم توانست براي هر فردي مسئوليت قائل شويم. چنين كاري به دلايل سياسي و حقوقي مطلوب خواهد نمود وقتي به پي‌آمدهايي توجه كنيم كه مي‌توان انتظار داشت اخبار جعلي به‌طور فزاينده در جهان داشته باشد، براي مثال از راه تأثيرگذاري بر نتيجه‌ي انتخابات‌ها، بدنام‌كردن‌ها، و متأثر كردنِ بازار بورس.

 

شوربختانه اما مسئله به اين سادگي‌ها نيست. چراكه مي‌توان پرسيد قصد و نيتِ چه كسي در اين ميان اهميت دارد؟ قصد و غرض كسي كه خبر جعلي را در ابتدا پخش مي‌كند يا كسي كه آن را دريافت مي‌كند و به ديگران مي‌دهد به‌ اين دليل كه آن را راست پنداشته و يا به اين دليل كه آن را در راستاي منافع سياسي يا ديگر منافع خود ديده است؟

رويدادي در پيِ انتخابات رياست‌جمهوري آمريكا در سال ۲۰۱۶ از نظر سياسي بسيار اهميت يافت؛ گزارشگران به شهري كوچك در مقدونيه رفتند كه بسياري از دامنه‌هاي اينترنتي مرتبط با وبسايت‌هايي كه اخبار جعلي منتشر مي‌كردند و در دور پايانيِ‌ انتخابات ساخته شده بودند از آنجا ميزباني مي‌شدند. آنچه اين گزارشگران يافتند گروهي نبودند كه پول مي‌گرفتند تا براي هدفي سياسي كاري بكنند بلكه دسته‌اي از نوجوانان بودند كه بو برده بودند كه پخش خبرهاي جعلي كه بار سياسيِ بالايي دارند – هرچه عجيب‌تر به‌تر – راهي ايده‌آل است براي بالا بردنِ آمار بازديد از وبسايت‌هايشان، تا از اين طريق براي تبليغات آنلاين درآمد كسب كنند.

 

اين نوجوانان در انتخاباتي كه قرار بود در آمريكا برگزار شود از هيچ گروهي طرفداري نمي‌كردند و زين‌رو قصد نداشتند بر نتيجه‌ي اين انتخابات تأثير بگذارند. برخي از آنان حتا گمان كرده بودند كه اين اخبار را ديگران غيرجدي و ساختگي خواهند گرفت. افزون بر اين، در محيط آنلاين كه تخمين زده مي‌شود دو-سوم از پست‌هاي توييتر ممكن است كارِ ربات‌هاي خودكار باشد و نه كار انسان‌ها، سخت بتوان پديده‌ي «اخبار جعلي» را مشروط به قصد و غرض براي باوراندنِ خبرهاي دروغ يا گمراه‌كننده يا جعلي به ديگران دانست.

براي آنكه بهتر دستگيرمان شود پديده‌ي امروزينِ «اخبار جعلي»‌ چه چيز تازه‌اي در خود دارد، خوب است تأمل كنيم بر برخي از آنچه ممكن است علت‌هاي ساختاريِ اين پديده باشند. اين كار ممكن است به ما كمك كند دريابيم چرا اخبار جعلي – و، روشن‌تر بگوييم، نگراني درباره‌ي اخبار جعلي – چنان فراگير شده‌ است و اين به نوبه‌ي خود به ما امكان مي‌دهد تعريفي از «اخبار جعلي» به دست دهيم تا بفهميم در چه مخمصه‌اي گرفتار آمده‌ايم. يك تعريف به‌تنهايي نمي‌تواند تبيين كند كه در رابطه‌ي ميان رسانه و مخاطب چه مشكلي پيش آمده است، اما مي‌تواند بخشي از تبيين باشد.

پس بايد پرسيد در سال‌هاي اخير چه رَويه‌هايي فراينده‌هاي سيستميِ توليد و مصرفِ خبر را متأثر كرده و آنها را در مقابل «اخبار جعلي»‌ آسيب‌پذير كرده است؟ نخست اينكه گردش اخبار بسيار سرعت يافته و اين بسيار اهميت دارد. مردم ديگر فقط يك‌ بار در روز در روزنامه‌ يا در اخبار شبانگاهي از خبرها مطلع نمي‌شوند بلكه امروزه خروجي‌هاي خبر هفت روزِ هفته و بيست‌وچهار ساعته با هم در رقابت اند تا مخاطبان را به خود جلب كنند. دوم اينكه بازار رسانه بسيار متكثر شده است به‌ويژه به‌علت پيدايش تلويزيون‌هاي كابلي در دهه‌ي هشتاد، افزايش شبكه‌هاي تلويزيوني خصوصي، و كاهش تدريجيِ پشتيبانيِ گروه‌هاي سياسي براي خبرگزاري‌هاي همگاني همچون بي.‌بي.‌سي. هردوي اين رَويه‌ها را مي‌توان در موفقيت‌هاي آغازين سي.‌ان.‌ان. ديد كه نخستين شبكه‌ي خبريِ كابلي در جهان بود و در تراديسيِ خبرها به «خبرهاي فوري» پيش‌آهنگ بود و پس از آن خبرگزاري‌ها دريافتند كه بيش‌ترين حد انحصار كه مي‌توانند داشته باشند انحصار نمايندگيِ يك گروه سياسي است – و فاكس نيوز به همين صورت شبكه‌ي محافظه‌كاران دست‌راستي در آمريكا شد (‌ام‌.اس.‌ان.‌بي.‌سي. نيز بعدتر خواست از اين الگو پيروي كند و مخاطبان ليبرال را به‌طور انحصاري از آن خود كند اما چندان در اين كار موفق نبود).

اخيراً اين دو رَويه همگرا شده‌اند – اين به‌ويژه در ايالات متحده به چشم مي‌آيد – و چيزي را پديد آورده‌اند كه رجينا ريني، فيلسوف ساكن تورنتو، «معرفت‌شناسيِ طرفدارانه» مي‌نامد. نگرش معرفت‌شناختيِ طرفدارانه به اطلاعات به دست آمده از منابعي كه همه ديدگاه سياسي واحدي را نمايندگي مي‌كنند يا به گروه واحدي تعلق دارند برتري مي‌دهد.

 

همدلي‌هاي طرفدارانه كه باعث مي‌شود شخص به هم‌گروهي‌هاي خود حسن ظن داشته باشد لازم نيست كاملاً بري از خطا باشند؛ چنان همدلي‌هايي بر حسب زمينه و بافتار حتا ممكن است سرچشمه‌ي همبستگي باشند، اما وقتي اصلي‌ترين عاملي باشند كه – بدون توجه به بافتار و زمينه و حتا گاهي با وجود دلايل مقابل – تعيين ‌كنند كه به چه كسي بايد اعتماد كنيم، آنگاه مي‌توانند جريان اطلاعات را به‌طور جدي منحرف كنند. به نظر مي‌آيد اينترنت، و به‌ويژه شبكه‌هاي اجتماعي، از اين جهت بسيار آسيب‌پذير باشند.

 

چنان‌كه ريني مي‌گويد، «مردم به‌طور معمول پالايه‌ها يا فيلترهاي به كار مي‌بندند تا اطلاعاتي كه كسب مي‌كنند با واقعيت‌‌هاي جهان سازگار باشد. اما ويژگي‌يي در همرساني‌ها در شبكه‌هاي اجتماعي هست كه چنان پالايشي را تضعيف مي‌كند.» و به همين دليل است كه حتا آناني كه انتظار مي‌رود آگاه‌تر باشند گاهي خبرهايي را همرساني مي‌كنند كه با بررسيِ دقيق‌تر معلوم مي‌شود يا اغراق‌آميز يا يكسره بي‌ پايه و اساس بوده‌اند.

در پژوهش خود درباره‌ي سرشت اخبار جعلي باعث شگفتي‌ام بوده كه چگونه آن دو رَويه در محيط رسانه كه پيش‌تر اشاره كردم با توسعه‌هاي فناورانه، به‌ويژه پيدايش شبكه‌هاي اجتماعي، همراه شده و امكان‌هاي تازه‌اي با خود آورده است، امكان‌هايي براي دست‌كاري در ذهن مخاطبان. اين احساس كه برنامه‌هاي گوناگون – همچون خبرخوان‌هاي شبكه‌هاي اجتماعي، پوشش خبري زنده، و اعلان‌هايي كه به‌طور خودكار بر روي تلفن‌هاي همراه هوشمند دريافت مي‌شوند – به‌طور پيوسته ما را غرق در اطلاعات مي‌كنند ما را وا مي‌دارد به‌ شيوه‌اي سردستي و عجولانه راه‌هاي شناختيِ ميان‌بري را به كار گيريم تا از آخرين خبرها مطلع شويم.

 

بسياري از اين ميان‌برهاي ذهني مستعدِ سوگيري‌هاي شناختي هستند. تكرار باعث مي‌شود اطلاعات در ذهن‌هاي ما – حتا ذهن‌هاي آناني كه انتظار مي‌رود آگاه‌تر باشند – هرچه بيش‌تر جاگير شود، و وقتي با زباني كه سخت احساس‌آميز باشد آماده شده باشيم آنگاه نخواهيم توانست اطلاعاتي را كه به ما مي‌رسد درست ارزيابي كنيم. اين دو اثر – تكرار و احساس‌انگيزي – را دانلد ترامپ در كارزارهاي انتخاباتي به كار گرفته است، براي مثال زماني كه رقيبانش را «هيلاري كج و كوله»‌ و «تد دروغگو» (نامي كه او بر تد كروز گذاشت) ناميد و هنوز هم از «رسانه‌هاي اخبار جعلي» و «نيويورك ‌تايمزِ شكست‌خورده» سخن مي‌گويد.

خبرگزاري‌ها نيز خوراك مي‌دهند به همان سوگيري‌هاي شناختي كه استدلال و انديشه‌ي ما را تضعيف و منحرف مي‌كنند. كليك‌تله‌ (clickbait) ديگر پديده‌اي در گوشه و كنار اينترنت نيست بلكه به بخشي اصلي از الگوي كسب و كار براي اغلب خبرگزاري‌هاي آنلاين تبديل شده است و همان‌طور كه رسوايي «كمبريج آناليتيكا» نشان داده است (نيويورك تايمز و آبزرور گزارش دادند كه كمبريج آناليتيكا از اطلاعات شخصي كه براي هدف‌هاي آكادميك گردآوري شده بود در كارزارهاي سياسي‌ استفاده كرده است)، ريزهدف‌گذاري بر گروه‌هاي خاصي از مخاطبان با استفاده از اپليكيشن‌ها و شبكه‌هاي اجتماعي ممكن شده است؛ بدين‌سان مخاطبان تا اندازه‌ي بالايي در برابر خبرهاي جعلي آسيب‌پذير اند و اين گونه خبرها بر آنها كارگر خواهد افتاد. چنان‌كه مجله‌ي «روانشناسي امروز» به شيوه‌اي به‌يادماندني مي‌گويد، شبكه‌هاي اجتماعي «سوگيري‌هاي شناختيِ شدت‌يافته» هستند.

 

دستكاري در شناخت از راه سوگيري‌هاي شناختي كه بر گروه‌هاي مخاطبان به‌طور هرچه تخصصي‌تر اعمال مي‌شود يكي از راه‌هاي جا انداختنِ باورهاي غلط يا گمراه‌كننده است و مي‌تواند از راه الگوريتم‌ها به‌طورهميشگي و حتا وقتي كسي جايي قصد و غرضي براي اين كار ندارد ادامه يابد.

نگراني‌ها در دوران ما درباره‌ي «اخبار جعلي»‌ تا آنجا كه واقعي هستند و پديده‌اي تازه را نشان مي‌دهند نمي‌توانند نگراني‌هايي درباره‌ي گزارش‌هاي بي‌دقت و سرسري، دروغ‌هايي موردي، و حتا شايعه‌هايي برخاسته از بدخواهي باشند. اما اين نكته باعث نمي‌شود اصطلاح «اخبار جعلي» آن‌طور كه برخي فيلسوفان گفته‌اند اصطلاحي بي‌محتوا و توخالي باشد. همچنين نبايد اين اصطلاح را صرفاً به استفاده‌هاي سياسي و جدليِ ترامپ و همراهانش مربوط بدانيم. بلكه پيدايش اصطلاح «اخبار جعلي»‌، دست‌كم به نظر من، گونه‌اي نگرانيِ ژرف درباره‌ي خطرهاي سازمان‌يافته‌اي را بازتاب مي‌دهد كه روندهاي گردآوري و پراكندنِ اخبار را تهديد مي‌كنند.

در اغلب مواقع خبر جعلي را منبع‌اش به اين قصد نشر مي‌دهد كه مخاطب مورد نظر را گمراه كند. وقتي چنين باشد و وقتي ما به اندازه‌ي كافي زودباور باشيم كه قرباني شويم آنگاه به‌حق احساس خواهيم كرد فريب خورده‌ايم و كسي كه مسئول اين وضعيت است مستحق سرزنش خواهد بود. اما آنچه اخبار جعلي در دوران كنوني را به‌طور خاص تنفرانگيز مي‌كند اين است كه اين اخبار از نهادهايي بهره مي‌گيرند كه گرچه بي‌نقص نيستند اما شايان اعتماد هستند، نهادهايي چون رسانه و مطبوعات آزاد، علم، و نهادهاي آموزشي.

 

خبرهاي جعلي به‌ظاهر خبر هستند اما به‌ شيوه‌اي سيستمي فريب‌آميز و گمراه‌كننده اند طوري كه هميشه نمي‌توان به‌آساني فريب‌آميز و گمراه‌كننده‌ بودنشان را تشخيص داد. برخلافِ انواع و اقسام مزخرف‌گويي و ياوه‌سرايي كه با هيچ نگراني براي صحت و درستي همراه نيستند، اين طور نيست كه هيچ قيد و بندي از جهت صحت و درستي بر اخبار جعلي نباشد بلكه اخبار جعلي به حقيقت اهميت مي‌دهند فقط تا آن اندازه كه بتوانند ما را از آن منحرف كنند و بر باورها و كنش‌هاي ما تأثير بگذارند، و در عين حال در صورتي كه به فريبي كه در آنهاست پي ببريم هميشه راهي براي انكار و حاشا دارند. به ديگر سخن، اخبار جعلي به‌راستي پديده‌اي مربوط به عصر ترامپ است.

منبع: The Philosophers’ Magazine
www.radiozamaneh.com