شارا - شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران : سلبريتي‌ها چه اهميتي دارند؟
دوشنبه، 2 اسفند 1400 - 14:37 کد خبر:40549
شهرت (celebrity) چيست؟ چرا ما وايلد را سلبريتي مي‌دانيم اما، مثلاً، اسحاق نيوتن را نه؟ سلبريتي دقيقاً چيست، و از چه زماني سلبريتي آن گونه كه آن را مي‌شناسيم به وجود آمد؟ سلبريتي با ديگر مقولات معروفيت از قبيل خوش‌نامي (fame) يا آوازه (renown) چه تفاوتي دارد؟



 

شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران (شارا)-|| اسكار وايلد در رمان تصوير دوريان گِري (۱۸۹۱) به شوخي مي‌نويسد: «تنها يك چيز در جهان بدتر از اين است كه همه از تو حرف بزنند، و آن اين است كه هيچ‌كس از تو حرفي نزند». هنگامي كه وايلد اين كلمات را مي‌نوشت در اوج شهرت بود ــ و در آغاز رسوايي رمانتيكي كه او را بدنام كرد. وايلد به خاطر نثر تحريك‌آميز و ژست و قيافه‌ي متظاهرش اغلب تحقير مي‌شد اما به همان اندازه تحسين مي‌شد، و عجيب نيست كه به سبب رابطه‌ي عشقي جنجالي‌اش با لرد آلفرد داگلاس و دفاع پرشورش در دادگاه از «عشقي كه جرئت نام نهادن بر آن نيست» توجه عموم را جلب مي‌كرد. اين نه نخستين بار، و نه آخرين بار، بود كه شخصيت عجيب وايلد بر وجهه و اعتبار حرفه‌اي او سايه مي‌انداخت. وايلد كه يكي از نامتعارف‌ترين، پرجذبه‌ترين و معروف‌ترين چهره‌هاي آن عصر بود امتيازات و مخاطراتِ زبانزدِ همگان بودن را، بيشتر از هر كس ديگري، تجربه كرد. به عبارتي مي‌توان گفت كه از قدرت شهرت به خوبي آگاه بود.

شهرت (celebrity) چيست؟ چرا ما وايلد را سلبريتي مي‌دانيم اما، مثلاً، اسحاق نيوتن را نه؟ سلبريتي دقيقاً چيست، و از چه زماني سلبريتي آن گونه كه آن را مي‌شناسيم به وجود آمد؟ سلبريتي با ديگر مقولات معروفيت از قبيل خوش‌نامي (fame) يا آوازه (renown) چه تفاوتي دارد؟

شهرت از ديگر شكل‌هاي تأييد عمومي متمايز است زيرا بر شخصيت فرد متمركز است. سلبريتي‌ها در كمالِ ظاهراً جاودانيِ‌شان ما را از امور عادي روزمره رهايي مي‌بخشند، ما را سرگرم مي‌كنند، باعث لذت ما مي‌شوند يا به ما كمك مي‌كنند كه درد خود را بيان كنيم. آن‌ها به واسطه‌ي نقص كاملاً انسانيِ‌شان ما را نسبت به نقايص خودمان دلگرم مي‌كنند و به ما قوت قلب مي‌دهند، حس تعلق ما را پرورش مي‌دهند، و به ما يادآوري مي‌كنند كه سختي و مشقت صرفاً بخشي از وضعيت انسان است. سلبريتي‌ها شخص بودنِ ما را بازتاب مي‌دهند ــ آن‌ها كيستي ما را به ما نشان مي‌دهند. اما سلبريتي‌ها در عين حال ما را با وهم و خيال افسون مي‌كنند، و به ما نشان مي‌دهند كه مي‌خواهيم چه كسي باشيم.

خاستگاه سلبريتي به‌شدت مناقشه‌انگيز است زيرا تعاريف بسيار متفاوتي از اين اصطلاح وجود دارد. براي مثال، تا حدي عادي شده است كه «سلبريتي» و «خوش‌نامي» را به جاي هم به كار برند. اما با كاربرد اين واژه‌ها به جاي هم، از زمينه‌هاي تاريخي خاص پيدايش اين واژه‌ها غافل مي‌مانيم. خوش‌نامي (fame) كه از واژه‌ي لاتين (fama) مشتق شده است، نخست، از طريق شعر حماسي ويرژيل، انه‌ايد، به رُما، الهه‌ي شايعه و خبرپراكني، كه از «بال‌ها و دهان‌هاي بسيارش براي سخن گفتن» استفاده مي‌كند مرتبط مي‌شود. واژه‌ي خوش‌نامي در زبان‌هاي فرانسه‌ي قديم و انگليسي قرون وسطي رايج بود و در قرن سيزدهم بر ارزيابي عامه‌ي مردم از يك فرد، و در قرن چهاردهم بر تحسين عمومي يك فرد دلالت مي‌كرد.

چون خوش‌نامي به اعمال قهرمانانه و رفتارهاي شايسته‌ي قهرمانانِ با سطوت و هيبت و مردانِ به‌اصطلاح بزرگ مربوط مي‌شد، منزلتي شد كه به چند آدم استثنايي اختصاص مي‌يافت: اسكندر كبير، شارلماني، ماركو پولو، افلاطون، ارسطو، لئوناردو داوينچي، ژاندارك، و غيره. اما خوش‌نامي يك خواهر يا برادر شرور را هم در سايه‌ مخفي كرده است، كه در دو طرف صحنه منتظرند تا وسط صحنه را اشغال كنند: بدنامي. در طي زمان، سلسله‌اي از مستبدان، مجرمان و خطاكاران، از نِرون، كاليگولا، آتيلا رهبر قوم هون، جسي جيمز و ماركي دوساد گرفته تا راسپوتين، ماتا هاري و چارلز مَنسون، براي جلب نظر مردم با افراد مورد احترام رقابت كردند. افراد بدنام، كه قصه‌هايي را مي‌پرداختند كه عموم كساني را كه مجذوب سويه‌ي تاريك طبيعت انساني بودند تحريك مي‌كرد و به وحشت مي‌انداخت، در تصور و تخيل جمعي قد عَلم كردند. شخصيت‌هاي منفي، بيانگر تمايلاتِ ديگرآزار بودند و به دل‌ها رعب و هراس مي‌افكندند، همان طور كه در گذشته خائنان، اهريمنان، اراذل و اوباش چنين بودند.

شهرت، كه از خوش‌نامي و بدنامي مبهم‌تر است، از واژه‌ي لاتين سلبرِم (celebrem) مشتق است، واژه‌اي كه هم متضمن تجليل است و هم حاكي از «ازدحام» بالقوه دور يك نفر (يا شايد «محاصره»ي او). خوش‌نامي مي‌تواند به سبب رفتار خوب فرد به او اعطا شود اما در عين حال مي‌تواند به سبب مقام و جايگاه والاي موروثي او به وي داده شود: ملكه صرفاً به خاطر ملكه بودنش خوش‌نام است. اما شهرت كه متكي بر معيار بازرسي بيروني است به طور ضمني به معناي رابطه‌ي متقابل ميان شخص محترم و عموم مردم است، لقبي كه اعطايش كمتر امري انتصابي و بيشتر حاصل نوعي بده‌بستان است. بر خلاف «خوش‌نامي» و «آوازه»، كه گوياي احترام و تكريم بودند، اصطلاح «شهرت»، كه در قرن هجدهم رواج يافت، مشكوك بود. «شهرت» براي كسب مشروعيت كوشيد و با انتقادات افراطي بودن و سطحي بودن مبارزه كرد. شهرت به طور جمعي ساخته شد. خوش‌نامي محتاج به شخصي برجسته بود؛ شهرت مستلزم مخاطباني داراي قوه‌ي تميز بود.

هنگامي كه ايده‌ي خوش‌نامي ظهور كرد و دامنه‌اش وسعت يافت تا جايي براي بدنامي باز شود، كمتر به عملي خاص و مشخص تعلق گرفت، و بيشتر به فرد خاص و مشخصي، يا دست‌كم به ايده‌ي خاصي از فرد، منضم شد. به قرن نوزدهم كه رسيد، آدم خوش‌نام، كه به خاطر قابليت معماگونه‌اش براي استثنايي و قابل‌تقليدبودن ارج و قرب داشت، نه تنها به واسطه‌ي موفقيت يا ارث بلكه به واسطه‌ي محبوبيت و مردم‌پسند بودن بلندآوازه مي‌شد. شهرت، كه نمود و ظاهر فرديت را بر ابراز آن ترجيح مي‌دهد، و به نظر مردم درباره‌ي آدم مشهور اهميت مي‌دهد، مثل خوش‌نامي و بد‌نامي جايي براي چهره‌اي مردمي باز مي‌كند، چهره‌اي كه تصوير و هويتش، سبك و جوهرش به طرز تفكيك‌ناپذيري در هم تنيده شده‌اند.

با اين همه، وقتي خوش‌نامي اين ظواهر را كسب كرد چه چيز آن را از شهرت مجزا مي‌كرد؟ براي مثال، چه چيز جان استوارت ميل، چارلز داروين و فلورانس نايتينگل را از لرد بايرون، فرانتس ليست، توماس اديسون يا سارا برنارد متمايز مي‌كند؟ همه‌ي اين شخصيت‌ها در قرن نوزدهم به خوبي شناخته‌شده بودند؛ همگي شهرت را تجربه كرده بودند؛ همه‌ي مردم «درباره‌ي آن‌ها حرف» مي‌زدند. و با اين همه، دسته‌ي اول به اندازه‌ي دسته‌ي دوم توجه رسانه‌ها را به خود جلب نكردند و، كالايي شدن (تأييد كارها و آثار، به گردش افتادن عكس‌ها، دستخط و امضاء) را به اندازه‌ي دسته‌ي دوم برنينگيختند يا شخصيت‌پرستي را به اندازه‌ي دسته دوم تسريع نكردند. دسته‌ي اول پيرواني داشتند و سرسپردگاني؛ دسته‌ي دوم طرفداراني داشتند. دسته‌ي اول به گفتگو دعوت مي‌كردند؛ دسته‌ي دوم بحث و مناقشه برمي‌انگيختند. دسته‌ي اول توجه را جلب مي‌كردند؛ دسته‌ي دوم به اميد آن زنده بودند. تفاوت ميان خوش‌نامي و شهرت به تفاوت در درجه و نه در نوع تبديل مي‌شد.

اديسون به معناي واقعي كلمه جهان را نوراني كرد، حال آن كه بايرون، ليست و برنارد در حوزه‌هاي ادبيات، موسيقي و تئاتر موفقيت‌هايي كسب كردند و تحسين شدند. آنها برخلاف بسياري از معاصرانشان با همان درجه از فضل و كمال، كه مدت‌هاست فراموش شده‌اند، افكار و عقايد عامه را به‌شدت متأثر كردند، و موفق شدند نظر همگان را به خود جلب كنند، به اين كه كيستند و چه كارهايي كرده‌اند. آن‌ها با خلق كردن و نمايش دادن يك شخصيت، شخصيتي مردمي كه يگانه اما ــ به نحوي تعيين‌كننده ــ قابل‌بازتوليد بود، خود را در طول عمرشان متمايز ساختند، و مقام و منزلت اسطوره‌ايِ پس از مرگ‌شان را تضمين كردند. چهره‌هايي از قبيل اديسون جادوگر، برنارد «افسانه‌اي»، بايرون پرجاذبه و ستاره‌ي راكِ تمام‌عيارِ همسن او، يعني ليست، كه استادِ جلب توجهِ جرايد عموميِ پررونق، مبلغان زرنگ خود و حتي سرمايه‌داراني نوپا شده بودند، هم شهرت مدرن را پديد آوردند و هم به آن تجسم بخشيدند.

برخي از پژوهشگران با اشاره به چنين مثال‌هايي خاستگاه شهرت را در اواخر قرن هجدهم و نوزدهم مي‌دانند. آن‌ها مي‌گويند كه اين دوره بود كه نه تنها شخصيت‌هايي استثنايي را پديد آورد بلكه شرايط ساختاريِ لازم براي تسهيل رشد و تحول يك فرهنگ شهرت‌محورِ كاملاً تحقق‌يافته را فراهم كرد. اين دوره، كه در حوزه‌ي جديد زندگي‌نامه‌نويسي، عموميت پيدا كردن نقاشي از چهره، انتشار خاطرات، و ظهور داستان‌هاي عاطفي و سوگ‌نامه‌ها در روزنامه‌ها بازتاب يافت، مفهومي نو از «خود» را پرورش داد كه از فرد حمايت مي‌كرد. با گسترش قلمرو عمومي، آنجا كه آدم‌ها توانستند بيش از پيش بخوانند و به واسطه‌ي فروپاشي سلسله‌مراتب مستحكمِ اجتماعي و سياسي در گفتگوهاي عمومي شركت ‌كنند، هر فردي (دست‌كم از حيث نظري) ‌توانست عظمت و بزرگي خود را بخواهد. نوآوري‌هاي فناورانه‌اي كه شيوه‌هاي جديد ارتباط، از قبيل فرهنگ فراگير چاپ و بازتوليد تصاوير، را برانگيخت، و نيز نيروهاي سرمايه‌داري صنعتي كه شهرنشيني گسترده، وقت و كار ماشيني را به راه انداخت، به اوقات فراغت جنبه‌ي تجاري بخشيد، و اشكال جديد و معيارهاي منزلت را پديد آورد، همه‌ي اين‌ها به مردان و زنان عادي به نحو فزاينده‌اي در كار مخاطره‌آميز كسب عظمت و بزرگي كمك كرد.

مدت‌ها بود كه افراد مشهور معروفيت و اعتبارشان را در مراكز قديمي نفوذ از قبيل كاخ‌ها، سالن‌ها و برج‌هاي عاج به دست مي‌آوردند، و قرن‌ها بود كه صورت‌هايشان در قلم‌زني‌هاي توي كتاب‌ها، در تنديس‌ها، روي مدال‌ها و سكه‌ها، و در مجسمه‌هاي كوچك سراميكي بازتوليد مي‌شد. اما اين تصاوير عمدتاً در ميان نخبگان دست به دست مي‌شد، كساني كه قدرت سفارش، خريدن و گردآوردن آن‌ها را داشتند. توليد ماشيني سبب شد كه دست‌يابي به چنين تصاويري دموكراتيزه و برابر شود. از اواخر قرن نوزدهم، ديگر تماشاگران عادي و مصرف‌كنندگان ناشناس (در برابر حاميان و دوستان نزديك) در كاريكاتورهاي روزنامه‌ها،در نقش‌هاي برجسته‌ي روي ظروف چيني و تصاوير جيبي ارزان، در كارت‌هاي ويزيت، و در پوسترهايي به اندازه‌ي طبيعي كه بولوارهاي شهري و جاده‌هاي اصلي را تزئين مي‌كرد به تصاوير افراد استثنايي برمي‌خوردند.

همان عصر ماشيني شهري كه فرد را تهديد به ازخودبيگانگي مي‌كرد، در عين حال بيگانگان را بيش از هر زمان ديگري در گذشته، هم از حيث جغرافيايي و هم از نظر ظاهري، به هم نزديك‌تر كرد. نه تنها ديده شدن ــ در خيابان‌ها، در فضاهاي جديدِ گذراندنِ اوقات فراغت، در فرهنگ ديداريِ عكس‌ها و صفحات روزنامه‌ها كه بيش از پيش گسترش مي‌يافت ــ به معناي تحت‌اللفظي كلمه آسان‌تر بود بلكه شناخته شدن هم براي افراد آسان‌تر مي‌شد. تصويري كه از اين عاملان تجاري بيرون مي‌آمد، تصويري كه از صافي رسانه‌ها گذشته بود و اغلب خودِ چهره‌ي مردمي آن را انتخاب كرده بود، به دقت به سبكي تصنعي و غيرواقعي پرداخته مي‌شد به اين قصد كه نه ضرورتاً آن شخص بلكه آن شخصيت را تبليغ كند. اين شخصيت به ماركي تبديل مي‌شد كه از طريقِ آن فردي كه پيش از اين ناشناخته بود به مردم بيشتري، حتي عمومِ ناشناخته‌تري، شناسانده مي‌شد.

شايد هيچ كس به نحوي مؤثرتر از پي تي بارنوم، شومن آمريكايي، در پديده‌ي خلق و شناساندن شخصيت‌هاي قرن نوزدهمي به مردم استاد نشد. بارنوم كه كارآفريني باهوش و در كار تبليغات زيرك بود از موزه‌ها، سيرك‌ها و محصولات شركت مسافرتي خود استفاده كرد تا كارهاي تازه‌وارداني از جمله ژنرال تام تامب كوتوله (دو فوتي) و جني ليند، خواننده‌ي اپرا كه بارنوم او را «بلبل سوئدي» مي‌خواند، به راه اندازد. بارنوم به جاي اين كه صرفاً توجه خود را به استعداد معطوف كند، از قامت كوتاه تامب بهره‌برداري كرد و نرم‌خويي و خارجي بودن ليند را به نمايش گذاشت. سپس از رسانه‌ها و بازار استفاده كرد تا اين دو بازيگر و خواننده را به شخصيت‌هاي جنجالي بين‌المللي ــ سلبريتي‌ها ــ تبديل كند.

مخاطبان و تماشاگران از طريق شكل‌هاي گوناگون نمايش‌هاي رسانه‌اي به زندگي مخفي چهره‌هاي مردمي دسترسي بي‌سابقه‌اي مي‌يابند. اين دسترسي آشنايي كاذبي را ميان چهره‌ي مردمي و مخاطبانش پديد مي‌آورد كه بعدها سنگ بناي فرهنگ شهرت مدرن مي‌شود. هنگامي كه چهره‌هاي مردمي از رهگذر شايعات روزنامه‌اي، محبوبيت ساختگي و حمايت از كارهايشان، و نيز از طريق گردش عمومي عكس‌ها و سرگذشت‌شان، «معروف» شدند، در عين حال به نوبه‌ي خود به كالاهايي بازاري تبديل شدند. مخاطبان در اين نقش نه تنها ترغيب مي‌شدند كه شخص مشهور را «بشناسند» بلكه مي‌توانستند تكه‌اي از او را هم بخرند، مصرف كنند و صاحب شوند.

بسياري از پژوهشگران از اين نكته كه شهرت مستلزم مصرف است استفاده كرده‌اند تا بگويند چنين چيزي محصول قرن بيستم است. با اين همه، تمام ويژگي‌هاي اساسي فرهنگ شهرت در قرن نوزدهم پديد آمد: به تبليغات بارنو براي «ليندشيفتگي/Lindomania» (۱۰۰ سال پيش از بيتل‌شيفتگي/Beatlemania)، محبوبيت جمع‌آوري و دادوستد كارت‌هاي عكس صورت، يا تبليغ شمار فزاينده‌اي از محصولات توسط آدم مشهور، از چاي و خردل گرفته تا لوازم آرايش و كرم‌هاي مخصوص مو، همه‌ي اين‌ها به همراه توصيه‌ها و تصاوير چهره‌هاي مردميِ مشخص. تعيين خاستگاه شهرت در زماني پيش‌تر، يعني قرن نوزدهم، نقطه‌ي آغازي را نشان مي‌دهد كه با پژوهشي در اواخر قرن بيستم كه شهرت را با سينما ربط مي‌دهد، و آن را با ظهور ستاره‌ي هاليوود هم‌طراز مي‌كند، متفاوت است. قرن نوزدهم صحنه را براي سلبريتي‌هاي مدرن آماده كرد؛ قرن بيستم، از رهگذر رسانه‌هاي جمعي، شهرت را فراتر از حد انتظار تقويت كرد. هاليوود سلبريتي را ابداع نكرد بلكه صرفاً به آن پر و بال داد.

همان طور كه ريچارد داير، محقق انگليسي، در كتاب معتبر اجسام آسماني (۱۹۸۷) شرح داده است، ستاره‌ي هاليوود مخاطبانش را تسخير كرده است دقيقاً به اين علت كه او مثل ما هيچ است و همه چيز:

ستاره‌ها به وضوح بيان مي‌كنند كه انسان بودن در جامعه‌ي مدرن چيست؛ به عبارتي، آن‌ها تصور خاصي را كه ما از شخص، از «فرد» داريم ابراز مي‌كنند ... آن‌ها هم نويد و هم مسئله‌اي را بيان مي‌كنند كه تصور فرديت به همه‌ي ما كه به آن اعتقاد داريم و آن را دنبال مي‌كنيم عرضه مي‌كند.

ستاره‌هاي روي پرده به مثابه‌ي چهره‌هاي اسطوره‌اي ــ آن‌چه گي دبور فيلسوف فرانسوي در جامعه‌ي نمايش (۱۹۶۷) آن را «تصور نمايشي و تماشاييِ انسان زنده» مي‌نامد ــ امكان گريز از امور عادي روزمره، الگويي خيالي از زندگي خوب، و رهايي موقت از تنش‌ها و اضطراب‌ها و نگراني‌هاي زندگي مدرن را براي زنان و مردان عادي فراهم مي‌كنند.

ستارگان فريبنده‌ي هاليوود كه از طريق شركت‌هاي روابط عمومي، استوديوهاي مشترك تصاوير متحرك و مطبوعات تفريحي به طور انبوه توليد مي‌شوند سرانجام جايگاه ممتازي را در تخيل جمعي اشغال كردند، و در سراسر جهان دست به دست شدند. آن‌ها خيالات و آرزوهاي عامه‌ي مردم را كه مي‌خواستند با آن ستاره‌ها باشند، كه مي‌خواستند مثل آن‌ها باشند، و حتي برخي كه مي‌خواستند به معناي دقيق كلمه خودِ آن‌ها باشند بال و پر دادند. چه كسي قهرمانان جذاب هاليوود قديمي گرتا گاربو، اليزابت تايلور يا كلودت كلبرت را نمي‌خواست يا چه كسي جرئت دارد خودش را با زنان افسونگر امروزي هاليوود اميلي بلانت، مارگو رابي يا گل گدوت مقايسه كند؟ چه كسي ممكن است از پيشگامان بي‌باك اين عرصه ــ راك هادسن، كري گرانت يا پل نيومن ــ پيشي بگيرد يا مثل ادريس البا، دواين جانسون يا رايان رينولدز از جذاب‌ترين مردان جهان شود؟

هر چند بسياري از ستارگان بزرگ خارج از دسترس ما به نظر مي‌رسند، برخي از آن‌ها به درستي مثل ما به نظر مي‌رسند. دختر همسايه‌ي خودماني (جنيفر آنيستون، ايمي شومر يا مگ رايان) يا پسر خوب مورداعتماد (ويل اسميت، كالين فرث يا رايان گاسلينگ) ما را به اين باور مي‌رسانند كه شايد ما هم بتوانيم ويژگي‌هاي ستارگان را دارا شويم. از رهگذر پوشش رسانه‌اي زندگي‌هاي شخصي آدم‌هاي مشهور (از ازدواج و طلاق گرفته تا موفقيت و رسوايي؛ از خوراك و محل خريد گرفته تا دوستان و آشنايانشان) و توزيع بازاري عكس‌هاي خصوصي، خاطرات شخصي و پرده‌دري‌هاي روزنامه‌هاي جنجالي مي‌آموزيم كه همه‌ي اين آدم‌هاي مشهور، صرف‌نظر از بخت و اقبال بلندشان، «درست مثل ما» هستند. آن‌ها مردان و زناني صرفاً معمولي هستند كه بر اثر بخت و اقبال، دل و جرئت و موقعيت توانسته‌اند خود را به كسي يا چيزي خاص تبديل كنند.

پژوهشگراني كه هاليوود را خاستگاه شهرت مي‌دانند با بررسي نحوه‌ي تأثير رسانه‌ها بر افزايش توهم استعداد معروف شدن ــ مخصوصاً در عصر اينترنت ــ بر اين امر تأكيد مي‌كنند كه رسانه‌هاي عمومي و فرهنگ شهرت‌محور چطور يكديگر را توليد مي‌كنند. مخصوصاً پس از جمع شدن نظام استوديويي در دهه‌ي ۱۹۵۰، هنگامي كه ستاره‌ها ديگر مجبور به عقد قرارداد انحصاري با كمپاني خاصي نبودند و به بخش روابط عمومي استوديو وابستگي نداشتند، توليد انبوه آدم‌هاي مشهور افزايش يافت. در دهه‌ها‌ي ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، مجله‌ي پيپِل، برنامه‌ي تلويزيوني انترتِينمنت تونايت و تاك شوهايي مثل اُپرا ستاره‌هاي فيلم‌ها و بازيگران مجموعه‌هاي تلويزيوني، قهرمانان ورزشي، كمدين‌ها و مدل‌هاي مد را به اخبار روز تبديل مي‌كردند. در دهه‌ي ۱۹۹۰، چون شمار بيشتري از آمريكايي‌ها به شبكه‌هاي تلويزيون‌هاي ماهواره‌اي روي آوردند، اين شبكه‌ها ژانرهاي نو و تيپ‌هاي شخصيتي را براي ساختن برندهاي مخصوص خودشان به كار بردند و، به اين ترتيب، فرصت و امكان مشهور شدن را چندبرابر كردند. از آن پس، آشپزها، مشاوران مالي، پزشكان و داورها، و نيز نوكيسه‌هاي رئاليتي شوها از مردان ناكام در عشق و مادران نوجوان سركش گرفته تا بت‌هاي موسيقي جوياي نام، مطلبي براي وراجي رسانه‌هاي سرگرم‌كننده‌ي جهاني فراهم مي‌كنند.

در قرن بيست‌ويكم، رسانه‌ها دسترسيِ (به طور فزاينده، آنيِ) مخاطبان به اطلاعات مربوط به چهره‌هاي مردمي را افزايش مي‌دهند و به اين ترتيب سلبريتي‌ها را تبليغ مي‌كنند، آن‌ها را هرچه بيشتر در معرض انظار عموم قرار مي‌دهند و بر اهميت آنان صحه مي‌گذارند. آدم‌هاي مشهور هم براي شركت‌هاي رسانه‌اي درآمدزايي مي‌كنند و كارايي وب‌سايت‌ها را با افزايش بازديد از آنها و اطمينان از تعداد لازم «كليك‌ها» تضمين مي‌كنند. علاوه بر اين، سلبريتي‌ها از رهگذر رسانه‌ها همچون تيپي خاص ــ پيشگام مد، الگو، ياغي، آينه‌اي براي وضع موجود ــ بسته‌بندي مي‌شوند، به اين ترتيب هم دلال فرهنگي مي‌شوند و هم نيروي اجتماعي. در اين نقش، سلبريتي‌ هم تخيلات و رؤياهاي جمعي را نشان مي‌دهد و هم اميال و آرزوهاي فردي را، تخيل را برمي‌انگيزد اما به اين‌همانيِ مبتني بر همدلي نيز دامن مي‌زند، از روي كنجكاوي دسيسه‌ها را برملا مي‌كند، به رغم فاصله‌اش از مخاطبان با آن‌ها اظهار آشنايي مي‌كند، و بر استثنايي بودن خود پافشاري مي‌كند حتي هنگامي كه درست مثل ما به نظر مي‌آيد.

فرهنگ شهرت‌محور به ايجاد واكنش‌هاي متضاد و متناقض ادامه مي‌دهد. از يك سو، آدم‌هاي مشهورِ معاصر كه با نظام‌هاي كهنه‌تر توليد شهرت گره خورده‌اند و درون نظام ستاره‌ايِ قرن بيستم به دام افتاده‌اند، مانند پيشينيانشان، امر اصيل و حقيقي را با امر مصنوعي و ساختگي خلط مي‌كنند؛ توجه را به افراد بي‌نظير، متفاوت و بااستعداد جلب مي‌كنند؛ و دمِ گذرا را ضبط و تصرف مي‌كنند، و به اين ترتيب عكسي از واقعيت مشترك اجتماعي به دست مي‌دهند كه به اندازه‌ي خود شهرت شكننده و زودگذر است. آدم‌هاي مشهور چونان تجسم آرزوها، تمثال‌هاي پرستيدني و آوندهاي حافظه‌ي جمعي، به همه جا سرك مي‌كشند و در تمام وجوه زندگي مدرن نفوذ مي‌كنند. از سوي ديگر، شهرت ريشخند و تمسخر، و حتي تحقير را برمي‌انگيزد. شهرت دشمني را برمي‌انگيزد يا، دست‌كم، تزلزل و ترديد را پر و بال مي‌دهد. دانيل بورستين، مورخ و محافظه‌كار سياسي در دهه‌ي ۱۹۶۰، نقد كوبنده‌ي چپ‌گرايانه‌ي مكتب فرانكفورت از صنعت فرهنگ استثماري را كه پس از جنگ جهاني دوم در غرب ريشه دوانده است در اين مسير به كار مي‌اندازد و با بدبيني شهرت را مهارتي توصيف مي‌كند كه رسانه‌هاي جمعيِ به يكسان ملال‌آور و فريبكار پديد آورده‌اند و تداوم بخشيده‌اند.

علاوه بر اين، در عصر بازيگران نمايش‌هاي واقع‌نماي تلويزيوني، افراد متنفذ رسانه‌هاي اجتماعي، شخصيت‌هاي يوتيوبي، كساني كه وبلاگ‌نويس‌اند يا وبلاگ ويديويي دارند يا در اينستاگرام فعال‌اند، به نظر مي‌رسد كه هر كسي مي‌تواند، به زبان شايد پيشگويانه‌ي بورستين، «به خاطر معروفيتش معروف» شود. در حقيقت، چه ما خودمان را جزئي از عامه‌ي بي‌تفاوت بدانيم يا تماشاگري مشتاق، با ادامه دادن به اين بحث كه كدام بدن‌ها باارزش‌اند ــ خواه براي رابطه داشتن با كارداشيان‌ها تلاش كنيم يا ترجيح دهيم كه از آن‌ها دور بمانيم ــ در دام شهرت اسير مي‌مانيم. خواهي نخواهي، آن افرادِ جذابِ قابل‌تكثيرِ معروف، حتي اگر فقط به خاطر معروف بودن‌شان معروف باشند، به ما چيزي مي‌دهند كه از آن سخن بگوييم و به اين كارِ خود ادامه مي‌دهند.

اما چرا ما اصلاً به چيزي يا كسي احتياج داريم كه از آن سخن بگوييم؟ اين همه سخن گفتن ما را به كجا مي‌رساند؟ فريفته‌ي سلبريتي شدن چه چيزي درباره‌ي خودمان به ما مي‌گويد؟ شايد يك سلبريتي به ما كمك ‌كند كه با اين مسائل گلاويز شويم. ريس ويترسپون پس از دريافت جايزه‌ي اسكار بهترين بازيگر زن در فيلم سر به راه باش (۲۰۰۵)، كه به زندگي جاني كَش مي‌پردازد، گفت كه فقط تلاش مي‌كند «كاري كند كه براي كسي مهم باشد». شايد به اين علت به آدم‌هاي مشهور اين‌قدر اهميت مي‌دهيم كه، مثل ويترسپون، بيش از هر چيز ديگري مي‌خواهيم كه مهم باشيم.

برگردان: افسانه دادگر
هالي گروت دانشيار دانشگاه آلاباما و نويسنده‌ي كتاب نيروي زيبايي: دگرگوني ايده‌هاي فرانسويِ زنانگي در جمهوري سوم (۲۰۱۵) است. آن‌چه خوانديد برگردان اين نوشته‌ي او با عنوان اصليِ زير است:
 


Holly Grout, ‘Celebrity matters’, Aeon, 16 July 2019.

www.aasoo.org