شارا - شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران : عصر سرمايه‌داريِ نظارتي با ابزارهاي رسانه اي
جمعه، 28 تیر 1398 - 14:10 کد خبر:39432
گوگل ابتدا خواهان سازمان‌دهي دانش بشري بود اما در نهايت كنترل دسترس به آن دانش را در اختيار گرفت؛ شما از آن براي جستجو كردن استفاده مي‌كنيد و خودتان در مقابل جستجو مي‌شويد. فيس‌بوك با هدف برقرار كردن تماس بين همگي‌مان مالكيت عميق‌ترين رازهايمان را به دست آورد. اين شركت‌ها متوجه شدند كه مالك نوع جديدي از دارايي شده‌اند: «مازاد رفتاريِ» ما، يعني تمام اطلاعات مربوط به افكار، گفتار و رفتار ما، اطلاعاتي كه مي‌توان آن را براي كسب سود در بازارهاي جديدِ مبتني بر پيش‌بيني تمامي نيازهاي ما يا حتي توليد آنها، مبادله كرد.



شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران (شارا)-|| صداي زنگ ساعت از روي ميز پاتختي بلند مي‌شود، زنگ خبر از وعده‌اي در تقويم هوشمندت مي‌دهد. ترموستات هوشمند اتاق خواب با حس كردن حركت‌ بدنت، شير آب داغ را در حمام باز مي‌كند و حركات را به پايگاه ‌داده‌ها گزارش مي‌دهد. اخبار مهم زنگ تلفن همراه‌ات را به صدا درمي‌آورند و تصميم‌هاي روزانه‌ي تو براي نگاه كردن يا نكردن به اين اخبار به دقت زير نظر است و به اين ترتيب شاخص‌هاي منحصربه‌فردي براي تو مشخص مي‌شود.

 

مسير و مسافت دويدن صبح‌هايت، شرايط رفت و آمدت به محل كار، محتويات پيام‌هاي نوشتاري‌ات، حرف‌هايي كه در خانه مي‌زني، تمامي رفتارهايت زير نگاه دوربين‌هاي همه-چيز-بين، محتويات سبد خريدت، خريدهاي از سر ذوق‌ات، جستجوهايت در اينترنت كه خود مابقي جمله را حدس مي‌زند، و گزينه‌هايت براي قرار گذاشتن و يافتن شريك جنسي همگي ثبت و به داده تبديل مي‌شوند.

 

اين داده‌ها پردازش، تحليل و سپس فروخته مي‌شوند، و پس از گروه‌بندي، مجدداً مانند وام مسكن پر منفعت براي بانك‌ها، به فروش مي‌روند. اين حجم عظيم از سرقت تجربيات چنان مكرر و با چنان گستردگي‌اي اتفاق مي‌افتد كه نسبت به آن بي‌حس شده‌ايم و فراموش كرده‌ايم كه اين ديگر نه پيش‌بينيِ آينده‌اي ناكجاآبادي بلكه حال حاضر ما است.

گوگل ابتدا خواهان سازمان‌دهي دانش بشري بود اما در نهايت كنترل دسترس به آن دانش را در اختيار گرفت؛ شما از آن براي جستجو كردن استفاده مي‌كنيد و خودتان در مقابل جستجو مي‌شويد. فيس‌بوك با هدف برقرار كردن تماس بين همگي‌مان مالكيت عميق‌ترين رازهايمان را به دست آورد. اين شركت‌ها متوجه شدند كه مالك نوع جديدي از دارايي شده‌اند: «مازاد رفتاريِ» ما، يعني تمام اطلاعات مربوط به افكار، گفتار و رفتار ما، اطلاعاتي كه مي‌توان آن را براي كسب سود در بازارهاي جديدِ مبتني بر پيش‌بيني تمامي نيازهاي ما يا حتي توليد آنها، مبادله كرد.

 

درست با وقاحتي شبيه ضميمه كردن سرزمين‌هاي فتح شده در كشورگشايي يا استعمار، غول‌هاي فناوري اين منابع دست‌نخورده را داراييِ شخصي خود خوانده‌اند و هر گونه مخالفتي را كنار مي‌زنند. ‌آنها ادعا مي‌كنند كه فناوري‌هايشان بسيار پيچيده‌تر از آن است كه بتوان درباره‌ي آنها قانون وضع كرد اما بعضي از آنها ميلياردها دلار صرف اِعمال فشار عليه نظارت قانوني مي‌كنند.

 

اين شركت‌ها امپراتوري خود را بر اساس داده‌هاي عمومي و جزئيات زندگي‌هاي شخصي ما استوار كرده‌اند و بارها هنجارهاي عموميِ پذيرفته شده براي مسئوليت‌پذيري و پاسخ‌گويي را زير پا گذاشته‌اند. فرق اساسي اين نوع جديد از استثمار و پارتي‌بازي اين است كه پا را حتي از استخراج كامل معادن زندگي‌ خصوصي‌مان فراتر گذاشته‌اند و سعي در شكل دادن، كارگرداني و كنترل آنها دارند. عمليات آنها ايده‌ي سلطه‌ي فراگير بر توليد را، كه زاييده‌ي نظام سرمايه‌داري صنعتي بود، به تمام جنبه‌هاي زندگيِ روزمره بسط مي‌دهد.

اين استخراج به حدي عجيب و زننده است كه تقريباً ناممكن است بتوان كسي را تصور كرد كه با آگاهي از آن، همچنان با آن كنار بيايد ــ ولي همگي از اين امر خبر داريم و با آن زندگي مي‌كنيم. چيزي در ابهام و موذي‌گري‌اش وجود دارد كه سبب مي‌شود فكر كردن به آن دشوار باشد، درست همان‌گونه كه فكر كردن به تغييرات اقليمي دشوار است: تغييراتي كه در نهايت جامعه به گونه‌اي كه مي‌شناسيم را از بين خواهد برد اما در حال حاضر اكثرمان آن را به صورت آب‌وهواي كمي مطلوب‌تر از معمول تجربه مي‌كنيم.

 

درست به همين ترتيب است كه نتايج جستجوي بهتر و مسيريابيِ لحظه به لحظه پوششي مي‌شود روي يغماگريِ ويران‌كننده‌اي كه شوشانا زوباف (Shoshana Zuboff) آن را «سرمايه‌داري نظارتي» مي‌خواند: نيرويي كه به يك اندازه غيردموكراتيك و استثمارگر است اما همچنان ناشناخته باقي مانده است. همان‌طور كه او در كتاب مهم جديدش به تفصيل بيان مي‌كند، ناآگاهي از عمليات اين نظام يكي از راه‌بردهاي اصلي آن است. اما وضعيت در حال تغيير است: شمار فزاينده‌اي از افراد نارضايتي خود از اقتصاد نظارتي را اعلام مي‌كنند و با سرخوردگي از دايره‌ي اجتماعيِ از هم گسيخته، غريبه‌شده و بي‌اعتماديِ ناشي از اين نوع اقتصاد، به جستجوي راه‌هاي جايگزين مي‌‌پردازند.

 

رهاسازي خود از محصولات زهرآگين سرمايه‌داري، چه از نوع صنعتي و چه از نوع نظارتي آن سال‌ها طول خواهد كشيد اما تحليل‌هاي وزيني كه در چنين كتبي ارائه مي‌شود به تحقق اين هدف كمك خواهد كرد. زوباف با آميزه‌اي از درك عميق تخصصي و نگاه وسيع انساني، كتابي نوشته كه ممكن است اولين روايت بي‌چون‌وچرا از شرايط اقتصادي ــ و در نتيجه سياسي و اجتماعي ــ عصر ما باشد.

زوباف در اين عرصه غريبه نيست. او در كتاب سال 1988 خود با عنوان در عصر ماشين هوشمند به ظهور موضوعاتي در دنياي تجارت مي‌پردازد كه اكنون بر زندگي روزمره‌ي ما چيرگي يافته‌اند. او كه در دهه‌ي هشتاد در يك شركت بزرگ داروسازي كار مي‌كرد، با ارائه‌ي مشاهدات دست‌‌اول نشان داد كه چگونه ابزار جديد ارتباط داخلي، كه در ابتدا كارمندان از آنها به عنوان فضاهاي جديد اجتماعي با امكان مكالمه‌ي بهتر، برنامه‌ريزي و دسترسي بهتر به اطلاعات استقبال كردند، به آهستگي به ابزاري براي اعمال كنترل و دخالت از سوي مديريت تبديل شدند.

 

جنبه‌هايي از تجربيات شخصي كارمندان كه تا آن زمان خصوصي و پنهان بود، ناگهان عمومي و عيان شد و به مبنايي براي ارزيابي، انتقاد و تنبيه تبديل شد. اكنون اين فضاي داخلي زندگي‌هاي ماست كه براي ناظران نامرئي عيان شده‌اند. ناظراني كه نه تنها از اعمال ما سود مي‌برند بلكه به صورت روزافزوني آنها را كنترل مي‌كنند.

بازيِ به ظاهر بي‌خطرِ پوكمون گو (Pokémon Go) را در نظر بگيريد، مثالي مضحك و در عين حال شفاف از ربط بين مازاد رفتاري و كنترل فيزيكي. بازيكنان اوليه آن را مشوق بيرون رفتن و حضور در دنياي واقعي مي‌شمردند اما در واقع مستقيماً به يك واقعيت ساختگي قدم نهادند. واقعيتي كه مبتني بر سال‌ها شرطي‌شدگيِ انگيزه‌ي انساني از طريق سامانه‌هاي پاداش‌محور است و براي كشاندن گله‌اي كاربرانش به سمت فرصت‌هاي تجاري طراحي شده است. چند روز پس از به بازار آمدن اين بازي در سال 2016، سازندگانش اعلام كردند كه مكان‌هاي مجازيِ پرطرفدار آن به بالاترين رقم پيشنهادي فروخته خواهند شد و به اين ترتيب قراردادهاي پرسودي با مك‌دونالد، استارباكس و ديگران بستند تا شكارچيان پوكمون را به طرف خود جلب كنند.

 

بازيكنان بر اين باورند كه سرگرم بازي هستند: جمع كردن پوكمون‌ها. اما در واقع مشغول بازي‌ كاملاً متفاوتي هستند كه صفحه‌اش نامرئي است و همگي مهره‌هاي سرباز آن بازي هستند. پوكمون گو در واقع تنها كاوشگر كوچكي است از سوي گوگل و ديگر غول‌هاي قدرتمند تا رفتارهاي انساني را در سطحي وسيع دستكاري و تنظيم كنند: ابزارهايي جهاني براي ايجاد تغييرات رفتاري كه به طور كامل در اختيار و كنترل بخش خصوصي هستند.

موفقيت پوكمون گو در برانگيختن و جهت دادن به رفتار انساني بيش از هر چيز شرطي‌سازيِ عاملِ (operant conditioning) بي.‌اف. اسكينرِ روان‌شناس را به ذهن متبادر مي‌كند. اسكينر يكي از بسيار كساني است كه زوباف در روايت خود فرامي‌خواند، مطرح و نقد مي‌كند. اسكينر كسي بود كه به فناوري تغييرات رفتاري در موجودات زنده دست يافت و آن را كمال بخشيد و به اين ترتيب از آن سياستي بيرون كشيد كه ريشه در كنترل تام اجتماع دارد. مقاله‌ي جنجالي او با عنوان «فراتر از آزادي و وقار» كه در سال 1971 چاپ شد، آينده‌اي را تجويز مي‌كند كه در آن با تغييرات رفتاري و بازجهت‌دهي، ايده‌ي آزادي كنار گذاشته مي‌شود و نتايج تضميني و همرنگي انسان‌ها جايگزين آن آزادي مي‌شود.

 

هدف شرطي‌سازيِ عامل در قرن بيستم هميشه «آنها» يعني دشمنان، زندانيان و طاغيان اجتماعي بوده‌اند، و چند و چون آن هميشه مايه‌ي انزجار و واپس‌زنيِ اجتماعي بود زيرا مردم از «كنترل ذهن» مي‌ترسيدند اما در دنياي امروز همه‌ي ما هدف همان منطق هستيم و امكاناتش امروزه در بالاترين سطوح، از اتاق هيئت مديره‌ي بزرگ‌ترين شركت‌ها گرفته تا دولت‌ها مورد توجه قرار مي‌گيرد. دولت‌ها هم‌زمان مي‌خواهند مردم‌ را به سوي تصميم‌هاي «بهتر» سوق دهند و بر دروني‌ترين حالات و خواسته‌هايشان نظارت كنند تا كوچك‌ترين نشانه‌‌ي انحراف، نارضايتي يا مقاصد افراطي را در آنها بيابند.

به نظر زوباف، اين نيروي دهشتناك صرفاً يك سطح بالاتر از تجلي سرمايه‌داري نيست بلكه انحرافي در آن است و هرچند به نظر عده‌اي اين يك دعوي مسامحه‌‌آميز است اما او مي‌خواهد نشان دهد كه اين نيرو با انواع عادلانه‌تر و دو سر سودِ سرمايه‌داري چه تفاوتي دارد. زوباف با قرار دادن تحليلش در دل نظريه‌ي اقتصادي و تاريخ فراگير سرمايه‌داري و حكومت استبدادي، عبارت‌هاي مفيدي را وارد بحث مي‌كند كه براي پيشبرد آن بسيار مفيد واقع مي‌شوند. براي مثال، بخش عمده‌ي بحث پيرامون گوگل، فيسبوك و امثال آنها، حول مسئله‌ي حوزه‌ي خصوصي ــ به عنوان كنترل اطلاعات مربوط به فرد ــ مي‌چرخد.

 

هرچند بسياري از اين استدلال‌ها معتبر و گويا هستند اما در عين حال عمدتاً بي‌هدف‌اند. به نظر مي‌آيد كه افراد با از دست دادن اطلاعات شخصي‌ در قبال مزاياي احتمالي مانند سهولت استفاده، جهت‌يابي و دسترسي به دوستان و اطلاعات، مشكلي ندارند. زوباف بحث در مورد حريم شخصي را به صورت «حق انتخاب» بازسازي مي‌كند: عامليتي كه مي‌توانيم به طور فعال در مورد آينده‌ي خود اعمال كنيم، چيزي كه اكنون توسط سامانه‌هاي پيش‌بيني‌كننده و داده-محور غصب شده است.

 

استفاده از سامانه‌هاي سرمايه‌داري نظارتي و پذيرفتن ضمني خواسته‌هايشان براي تهاجمِ هر چه بيشترشان به زندگي روزمره، چيزي بيشتر از تسليم اطلاعات است: در واقع، قرار دادن تمام مسير زندگي يك فرد و تعيين مسير آينده‌ي وي در ميدان ديد و در كنترل بازار است. درست مانند بازيكنان بازي پوكمون گو كه با نور گوشي‌هاي تابيده شده بر روي صورت‌شان به مغازه‌هايي مي‌رسند كه حتي قصد بازديد از آنها را نداشتند.

وقتي منطق اجبار نامرئي را به قلمرو اجتماعي بسط دهيم، مشكلاتش بسيار جدي‌تر مي‌شود. اين باور كه رفتار انساني را مي‌توان به طور كامل الگوسازي، پيش‌بيني و كنترل كرد، به فروپاشي روابط برابر بين افراد و اعتماد در سازمان‌ها، و همچنين جايگزيني جامعه‌ي دموكراتيك و حداقل در ظاهر مشاركتي با نوعي قطعيت الگوريتمي مي‌انجامد.

 

در ظل اين رفتار انسانيِ ظاهراً بي‌عيب‌ونقص هيچ جايي براي تصميم‌گيري جمعيِ بحث‌انگيز يا فعاليت‌هاي تجاري مسئولانه‌ وجود نخواهد داشت. سرمايه‌داري نظارتي، كه در واقع رمزواژه‌اي خواهد بود براي زندگي روزمره، هم اراده‌ي آزاد و هم بازار آزاد را از بين خواهد برد ــ نتيجه‌اي كه هم براي معتقدان به سرمايه‌داري «آشنا و قديمي» از جمله زوباف و هم براي مايي كه از اول هم چندان در مورد ايده‌ي اوليه مطمئن نبوده‌ايم، به يك اندازه ترسناك خواهد بود.

آن‌چه در سراسر متن به آن اشاره مي‌شود و در تأكيد نهاييِ زوباف بر مواجهه‌ نسل‌هاي بعدي با مشكل عظيمي در مورد آينده به چشم مي‌خورد اين واقعيت است كه همه‌ي اين برنامه‌هاي آرمان‌شهري محكوم به شكست هستند. همان‌طور كه تجربه نشان داده، جهان ــ و خود زندگي ــ مبهم، محتمل و دستخوش تغيير است.

 

ديدگاه سرمايه‌داري‌ِ نظارتي درباره‌ي آينده‌اي كاملاً كنترل‌شده و مشخص و عاري از اشتباه هرقدر ترسناك به نظر برسد، شكست حتميِ اين ديدگاه و خشونت ناشي از آن ــ كه هم اكنون در جهان‌بيني‌هاي ازهم‌گسيخته، افراطي‌گري‌هاي متخاصم، تضعيفِ پيوندهاي اجتماعي و بي‌اعتمادي‌مان به يكديگر مشهود است ــ احتمالاًمخوف‌ترخواهد بود. كار با از بين بردن چارچوب اين نظم جهاني شروع مي‌شود اما با بنا نهادن و ايجاد آينده‌هاي جديد و بهتر ادامه خواهد يافت.

برگردان: مريم طيبي
 

منبع: جيمز بريدل هنرمند و نويسنده‌ كتاب عصر ظلمانيِ جديد: فناوري و پايان آينده (وِرسو، 2018) است. آن‌چه خوانديد برگردان اين نوشته‌ او با عنوان اصليِ زير است: James Bridle, ‘The Age of Surveillance Capitalism by Shoshana Zuboff review-we are the pawns’, The Guardian, 2 February 2019.
www.aasoo.org