شارا - شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران : كارشناس ارتباطات: روابط عمومي كشور دربند رزومه‌هاي نمايشي و روابط سياسي است
چهارشنبه، 11 اردیبهشت 1398 - 12:26 کد خبر:38405
به‌هرحال در دوره فعلي ما به‌هيچ‌عنوان حتي به نزديكي دروازه‌هاي يك دوره نيمه رؤيايي روابط عمومي هم نرسيديم؛ يعني نسبت به دوره قبل تحول خاصي سياست‌ها و عملكردها پيش نيامد زيرا در همچنان بر پاشنه روابط سياسي، شخصي و بده و بستان‌ها چرخيد تا بر شايسته‌سالاري.



شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران (شارا)-|| آرش محبي، كارشناس ارتباطات حوزه روابط عمومي كشور را آميخته به معيارهاي غير از شايسته‌سالاري توصيف مي‌كند و مي‌گويد گره آن دست از مسائل استراتژيك فضاي رسانه‌اي از جمله وضعيت رسانه‌هاي مكتوب و ساماندهي كلان به حمايت‌هاي دولتي كه به دست دولت فعلي بازشدني بود هم باز نشده است.

 

در ادامه گفتگوي ايشان را مي خوانيم:
 
انتخابات سال ۱۳۹۲ اين انتظار را  در جامعه و بخش‌هاي مختلف  وجود داشت كه بايد امور زيادي از جمله در فضاي ارتباطاتي و دو حوزه روابط عمومي و رسانه اصلاح شود و پرسش محوري ما اين است كه آيا اين اتفاق افتاده است.
بله اين انتظار وجود داشت زيرا در فضاي خاصي تصور اين بود كه دولت قبل از آقاي روحاني در همه مسيرها اشتباهي و غير كارشناسي عمل مي‌كند و روند همه‌چيز از حالت عقلاني و منطقي خارج‌شده و به نيرويي نياز است كه امور را اصلاح كند و به ريل منطقي خودش برگرداند. در چنين چارچوبي همه‌چيز ازجمله دو حوزه‌ روابط عمومي و رسانه رو به نشيب و نابودي به نظر مي‌رسيد. البته عملكرد دولت آقاي احمدي‌نژاد حتماً در پيدايش اين چارچوب تفسيري در جامعه تأثيرگذار بود اما با تبليغات و درنهايت كمپين انتخاباتي مشترك اعتداليون و اصلاح‌طلبان، دولت آقاي روحاني و جريان‌هاي سياسي حامي آن به‌عنوان مفر از وضع موجود در جامعه ارزيابي شدند. دولت آقاي روحاني با انبوهي از وعده‌هاي ريزودرشت براي اصلاح امور حوزه‌هاي مختلف به پيروزي رسيد و آن انتظاري كه شما اشاره كرديد به وجود آمد.

وضعيت دو حوزه روابط عمومي و رسانه در دولت آقاي احمدي نژاد در چه شرايطي قرار داشت و چه انتظاراتي را از دولت روحاني ايجاد كرد؟
ازاينجا شروع كنم كه آقاي احمدي‌نژاد به‌عنوان يك برند سياسي به چارچوب و برنامه ارتباطي خاصي قائل بودند. در رسانه‌هاي داخلي بيشتر تمركزشان در استفاده از صداوسيما بود و درعين‌حال سفرهاي استاني هم يك تمهيد ارتباطي خاص بود تا ارتباط احساس و عاطفي  با پايگاه اجتماعي خودش را حفظ كند.


از طرفي آقاي احمدي نژاد از رسانه‌هاي بين‌المللي هم به‌خوبي استفاده مي‌كردند و فارغ از اينكه ما پيامشان را قبول داشته باشيم يا نه اما اين پيام را با دسترسي بالايي منتشر مي‌شد بعضي رسانه‌هاي داخلي هم حامي وي بودند كه البته در طول ۸ سال رياست جمهوري ليست آن‌ها تغييرات زيادي كرد و مثلاً خبرگزاري فارس از حامي دوآتشه به منتقد دولت احمدي‌نژاد در دو سال آخر رياست جمهوري وي تبديل شد. البته اين انتقادها چارچوب خاصي داشت و با مثلاً نوع انتقادهاي رسانه‌هاي اصلاح‌طلب تفاوت داشت.


به‌هرحال دولت آقاي احمدي‌نژاد به‌تبع دوقطبي تند سياسي يك دوقطبي رسانه‌اي هم ايجاد كرده بود. اين دوقطبي از همان سال ۸۴ شروع شد و به‌تدريج اجازه حضور به برخي از رسانه‌ها در نشست خبري دولت داده نشد و اگر اشتباه نكنم اواخر سال ۸۵ بود كه مشاوران رسانه‌اي آقاي احمدي‌نژاد اعلام كردند كه يك كودتاي رسانه‌اي عليه دولت شكل‌گرفته است.


نفس به كار بردن اين تعبير و مفهوم براي رسانه‌هاي منتقد معاني صريح و ضمني زيادي درباره نگاه خاص دولت به رسانه‌هاي منتقد داشت. در دولت احمدي‌نژاد كار به‌جايي رسيد كه انجمن صنفي روزنامه‌نگاران لغو مجوز شد كه البته خود اين انجمن هم در آن بي‌تقصير نبود اما اراده دولت آقاي احمدي‌نژاد در پايان دادن به فعاليت آن از هر نيروي تأثيرگذارتر بود.


از طرف ديگر نوع حمايت رسانه‌هاي حامي دولت آقاي احمدي‌نژاد هم به گونه بي‌سابقه‌اي همراه با اغراق در نقاط قوت عملكرد دولت و شخصيت آقاي احمدي‌نژاد برجسته كردن تعابيري مانند معجزه هزاره سوم خانم فاطمه رجبي و به همان اندازه اغراق در دشمن سازي و نسبت دادن نيت‌هاي منفي درباره رسانه‌هاي منتقد بود. به‌هرحال رسانه‌هاي آقاي احمدي‌نژاد هم به پيروي از خود ايشان نوعي رويكرد افشاگرانه درباره منتقدان داشتند كه نقدهاي زيادي به آن وارد مي‌شد.
درعين‌حال درباره رسانه هاي خود دولت هم انتقاد كم نبود و مثلاً مطرح مي‌شد كه  روزنامه ايران يا خبرگزاري ايرنا به عنوان بازوهاي اطلاع رساني در داخل دولت به دستگاه صدور بيانيه و سناريو سازي عليه مخالفان و حتي بنگاه دروغ‌پراكني تبديل شده‌اند و از جايگاه اصلي خودشان به عنوان رسانه‌هاي رسمي دورافتاده‌اند.


يا اشاره مي‌شد كه تبليغات دولتي به‌طور ناعادلانه‌اي تقسيم مي‌شود و كم‌لطفي به رسانه‌هاي منتقد دولت در اوج است. واقعيت هم اين بود كه در آن دوره رسانه‌هاي منتقد زيادي زير ضرب رفتند و شكايت‌هايي زيادي از آن‌ها صورت گرفت و رسانه‌هايي هم توقيف شدند؛ روزنامه‌نگاراني بودند كه دچار مشكلات امنيتي و اقتصادي شدند و تعدادي از روزنامه‌نگاران مجبور شدند براي ادامه معيشت يا از اين حرفه كناره‌گيري كنند يا از ايران بروند.


برخي چهره‌هاي متصدي امور رسانه در دولت آقاي احمدي‌نژاد هم نظرات و عملكردهاي خاص خودشان را داشتند. مثلاً آقاي محمدعلي رامين در زماني كه معاونت مطبوعاتي وزارت ارشاد بود؛ لوگوي يك روزنامه را مصداق جنگ نرم مي‌دانست و تعابير غريبي از آن ارائه داد و آن‌قدر فشار آورد تا آن لوگو تغيير كرد.


در حوزه روابط عمومي هم بيشتر فعالان و كارشناسان اين حوزه از مجموع انتصاب‌ها، رويه‌ها و عملكردهاي بخش‌هاي دولتي گلايه و انتقاد داشتند و انواع و اقسام پرونده مطبوعاتي و سخنراني درباره اين موضوعات ايراد مي‌شد كه بي‌توجهي به روابط عمومي به اوج خودش رسيده است يا روابط عمومي سازمان‌هاي دولتي مداحي مي‌كنند و از فنون روابط عمومي بي‌اطلاع يا غافل هستند؛ انتصاب‌ها كاملاً سياسي است و از همه مهم‌تر اين نوع فعاليت‌هاي ارتباطي به‌دروغ پردازي براي فريب افكار عمومي متهم مي‌شد كه اوج آن در انتخابات ۸۸ و گزارش عملكردهاي دولت بود.


در چنين شرايطي انتظار مي‌رفت با توجه به انتقادهاي انجام‌شده از عملكرد دولت احمدي نژاد توسط اعتداليون و اصلاح‌طلبان تغييرات قابل‌توجهي در سياست‌ها، انتصاب‌ها و عملكردهاي اين دو حوزه ايجاد شود و تغييرات محسوسي دست كم در آن بخش كه دست دولت و جناح پيروز باز است، پديد بيايد اما ۶ سال از سال ۹۲ گذشت و من معتقدم عمده اين انتظارات برآورده نشده است.

به نظر شما چه رويكردهايي در حوزه‌هاي روابط عمومي و رسانه قابل‌تغيير نسبت به گذشته بود كه در دولت آقاي روحاني تغيير نكرد؟
خب بسياري از اتفاقاتي كه تصور مي‌شد خواهد افتاد، نيفتاده است اما من اگرچه پيكان نقدم به‌سوي دولت و اصلاح‌طلبان حاكم بر مديريت شهري و دستگاه‌هاي اجرايي و تقنيني است اما  آن‌ها را به‌تنهايي مقصر نمي‌دانم و سهم مؤثري هم براي جامعه ارتباطي كشور و به‌ويژه اساتيد و دانش‌آموختگان رشته ارتباطات قائل هستم كه به‌اندازه كافي بر انتصاب‌ها و عملكردها نظارت نكرديم و گاهي هم نه‌تنها منتقد نبوديم و نيستيم كه با تعريف و تمجيد بي‌سبب؛ گاهي هم با سكوت و حتي سفارش‌ها و شبكه‌سازي‌هاي خاص در شكل‌گيري وضع موجود مقصر هستيم.


اما در پاسخ به پرسش شما من مي‌پرسم كه آيا در اين دوره در انتخاب مديران روابط عمومي بيشتر بر پايه شايسته‌سالاري عمل شده است؟ پاسخ من منفي است. دست‌كم تا جايي كه من درباره بسياري انتصاب‌ها مي‌دانم داشتن روابط سياسي و حمايت يك حزب يا چهره بانفوذ يا اعتماد شخصي و نه حرفه‌اي و همچنين لابي‌هاي شبانه‌روزي؛ معيارهاي اصلي انتصاب مديران روابط عمومي و معاونت‌هاي ارتباطات بوده است. اجازه بدهيد اسم نياورم.


مخاطبان اين گفتگو يا ارتباطات خوانده‌اند يا در اين فضا مشغول به كارند و متوجه اشخاص هستند. همه ما شاهد بوديم كه افرادي بدون دانش‌آموزي در رشته ارتباطات يا كسب تجربه و داشتن سوابق واقعي و مفيد در اين حوزه يا گذراندن دوره‌هايي مانند برنامه‌ريزي رسانه يا طراحي پيام يا حتي بعضي مواقع باسابقه چند سال كار و گاهي غير مرتبط از پست‌هاي مديريتي در حوزه روابط عمومي سر درآورده‌اند و متأسفانه امثال ما ارتباطي‌ها هم يا سكوت كرديم و يا حتي تشويق كرديم و تبريك گفتيم و نپرسيديم كه فلان انتصاب كه بيشتر بر پايه وابستگي‌ها ي غير حرفه‌اي انجام‌شده چه دخلي به ارتباطات و روابط عمومي دارد يا چه پيامدهاي منفي براي آن به بار مي‌آورد.

البته همان‌طور كه در  صحبت خودتان هم بود؛ نمي‌توان همه انتصاب‌ها را با يك چوب راند. برخي مديران روابط عمومي و معاونت‌ها اتفاقاً افراد ارتباطات خوانده هستند يا كساني كه در فضاي ارتباطاتي كاركرده‌اند.
بله با شما موافقم و من هم قصد ندارم كل داستان را سياه‌وسفيد تعريف كنم اما نمي‌خواهم از صراحت خودم هم بكاهم زيرا اين صراحت نياز امروز ماست. درباره اين دست از انتصاب‌هايي هم كه فرموديد مشكل اين است كه نظارت جامعه ارتباطي كشور بر عملكرد آن‌ها به دلايل مختلف از جمله نفع شخصي مناسب نبوده است و برعكس اتفاقاً بسياري از ما در اين حوزه دچار تعارف شديد هستيم و عملكردها را توجيه مي‌كنيم.


من مي‌گويم يك مدير روابط عمومي بايد دغدغه ارتباطات داشته باشد به اين معنا كه در عمل سعي كند آن دست از مشكلاتي را كه گره ارتباطي دارند با به كار بستن راه‌حل‌هاي ارتباطي باز كند و امور سازمانش را به‌پيش ببرد و در نگاه كلان‌تر به رشته و شغلش تعهد داشته باشد اما واقعاً رفتار برخي از همين دوستان جنس دوم؛ يعني كساني كه سوابقي و تحصيلاتي دارند و مسئوليت گرفتند نشاني هم از اين دغدغه نداشت و ندارد و اينجاست كه عرض مي‌كنم برخي مواقع دوستان ارتباطات خوانده به‌جاي آنكه نقش نگهبان و ناظر را ايفاء كنند به تبليغ مديراني كه عملكردي نداشتند يا عملكرد غلط داشتند پرداختند.


من هم با شما موافقم كه برخي از اين دوستان تحصيلات و سابقه ارتباطي داشتند اما وقتي فارغ فضاي نظارت و نقد جدي صنفي كارشان را ادامه مي‌دهند و بدتر از آن عملكرد آن‌ها با عبارتي همچون «فلاني حاشيه‌هاي فلان مدير را در رسانه‌ها جمع كرد» را تشويق مي‌كنند بدون آنكه اين نوع عبارت‌ها ما به ازا روشن و واقعي داشته باشد و بر اساس يك ارزيابي درست انجام‌شده باشد؛ به‌مرور يك فرد ارتباطي كاركشته هم دچار سوءتفاهم درباره خودش مي‌شود.

اگر توصيف شما نزديك به‌واقع است چطور مي‌شود همين افراد سمت‌هاي جديدتر و حتي بالاتري مي‌گيرند؛ يعني بيشتر مديران ما متوجه نيستند كه اين تعريف و تمجيدها واقعي نيست يا طرف عملكردي نداشته است؟ يا شايد هم تحليل شما كمي دور از واقعيت و بدبينانه است.
بيايد باهم شفاف و صريح باشيم. به خاطر همين سيكل معيوب است كه عملاً در كشور كاري انجام نمي‌شود. به نظرم فضاي غالب فعاليت‌هاي روابط عمومي و معاونت‌هاي ارتباطات همين است كه من عرض مي‌كنم و مهم‌ترين گواه من هم عملكرد همين مجموعه‌هاست كه مثلاً از مديريت يك بحران ارتباطي يا حتي گاهي نوشتن يك جوابيه مؤثر هم عاجزند اما چرا به قول شما افراد ناكارآمد مي‌توانند دوباره سمت بالاتر بگيرند؟ دليلش را پيش‌تر عرض كردم زيرا انتصاب‌ها بر مبناي معيارهايي غير از شايستگي يا ارزيابي درست عملكرد صورت مي‌گيرد.


از طرف ديگر به‌تدريج يك سيكل معيوب شكل مي‌گيرد يعني افراد با عملكرد ضعيف صاحب رزومه‌اي بدون ارزيابي مي‌شوند و همين رزومه و سابقه به آن‌ها كمك مي‌كند تا خودشان را كانديداي سمت‌هاي مهم‌تر كنند. درحالي‌كه اگر سيستم درست‌كار كند اتفاقاً خيلي از اين رزومه‌ها بايد به نقاط ضعف افراد تبديل ‌شود و مثلاً از افراد ارائه‌دهنده آن‌ها پرسيده شود شما كه در فلان بانك يا سازمان بوديد چرا هنوز موارد ساده‌اي مانند تماس‌هاي تلفني و ساير نقاط تماس آن مجموعه سازمان نيافته اما شما مدعي جايگاه بالاتري هستيد؟


واقعيت اين است كه رزومه‌هاي نمايشي همراه با رانت و حمايت سياسي سبب شده تا افرادي در حوزه روابط عمومي با همان عملكرد ضعيف خودشان پله‌پله سمت‌هاي مهم‌تري را بگيرند. درحالي‌كه اگر مديريت قوي و ارزياب داشتيم بسياري از همين رزومه‌ها بايد وبال گردن صاحبان آن‌ها شود و مورد سؤال و كنكاش قرار گيرد.

چرا اين افراد و حتي مهم‌تر از آن افراد كاركرده از مشاوره‌هاي افراد تحصيل‌كرده و مجرب رشته‌هاي روابط عمومي و ارتباطات استفاده نمي‌كنند؟ من بسياري از اين افراد مجرب و اتفاقاً به‌روز را مي‌شناسم كه هيچ نظر و كمكي از آن‌ها خواسته نمي‌شود.
گاهي مواقع دست مديران بسته است و البته گاهي مواقع اين ذهنيت كه «نبايد با افراد بزرگ‌تر از خودت كاركني» مانع اين اتفاق يعني استفاده از مشورت شده است. اين ذهنيت را در بسياري از مديران ديده‌ايم؛ گاهي به‌طور علني هم به آن اعتراف مي‌كنند؛ مي‌ترسند براي خودشان رقيب بتراشند و چون مدير بالاسري مطالبه‌اي از آن‌ها ندارد يا به خاطر نوع انتصابشان نمي‌تواند مطالبه‌اي داشته باشد، پاي استفاده از مشاوره به‌دردبخور هم به ميان نمي‌آيد.


جمع‌بندي عرايضم من درباره وضعيت روابط عمومي در دوره فعلي اين است كه روابط عمومي در ايران با مشكلات ساختاري كه حل آن‌ها خارج از قدرت يك فرد هست، روبرو است اما نبايد همه مشكلات را به آن‌ها وصل كرد و در نقش يك قرباني همه‌چيز را توجيه كنيم و از نقش عامليت و كارگزار در وضع موجود غفلت كنيم. به‌هرحال در دوره فعلي ما به‌هيچ‌عنوان حتي به نزديكي دروازه‌هاي يك دوره نيمه رؤيايي روابط عمومي هم نرسيديم؛ يعني نسبت به دوره قبل تحول خاصي سياست‌ها و عملكردها پيش نيامد زيرا در همچنان بر پاشنه روابط سياسي، شخصي و بده و بستان‌ها چرخيد تا بر شايسته‌سالاري.

 

منبع: http://cnnstrategy.ir