استاد اخلاق و بي تكلفي
شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران (شارا)- يادم ميآيد سالها پيش براي يك سخنراني همراه با اين بزرگ مرد همسفر شديم شايد براي اولين بار بود كه اينگونه كنار هم ساعتي توانستيم با هم درد دل بكنيم. در مورد روابط عمومي صحبت بكنيم ودر مورد وضع آينده روابط عمومي گپي موثر داشته باشيم. آن زمان فهميدم كه چقدر مورد توجه اين استاد بزرگ بوده ام و من بي خبر.
يك نسخه از نشريه انجمن روابط عمومي را از كيف دستي اش درآورد و ستوني از نشريه را به من نشان داد كه در وصف من نوشته بود؛ استاد بي پيرايه، استاد فروتن ،بدون بدون هيچ اثري از غرور و تكبر در كلام اش و در قلمش. بدون آنكه حتي يك بار با من صحبتي كرده باشد بدون آنكه حتي يك بار همديگر را از نزديك ديده باشيم ، فقط كارم را ديده بود، سخنان مرا از دور شنيده بود و بدين گونه ابراز محبت و احساساتش را از من دريغ نكرده بود.
در برخورد با بي اخلاقي ها قاطع بود؛
يادم ميآيد يكي از دوستان مقاله اي را به ناروا به اسم خودش در نشريه روابط عمومي به چاپ رسانده بود، در تماسي كه با ايشان داشتم بعد از اطمينان از صحت و سقم موضوع، در شماره بعد با تصميمي قاطعانه اين بي اخلاقي ادبي و علمي را مطرح و آن فرد را -هرچند از فعالان و نزديكان بود-توبيخ كردند. و در همان نشريه اعلام كردند فرد مذكور تا سه سال از همكاري با نشريه محروم خواهند شد...
ايشان معتقد بود روابط عمومي كارش حفظ اخلاق و توجه به اخلاق و اخلاقي رفتار كردن است ...
ارتباط من با استاد بيشتر شد، در دانشگاه جامع علمي كاربردي كه خودش مدير گروه بود مرا دعوت به همكاري كرد. همراه و همكار ايشان شدم . دانشجويان به ايشان ارادت خاصي داشتند؛ به اخلاقش ، به تجارب كاربردي اش، و به رفتار ارتباطي عملگرايانه ايشان اعتقاد ويژه داشتند و من همواره از ايشان مي آموختم .
استاد تشويق و انگيزه بودند
اغلب هرجا مطلبي،يادداشتي مي نوشتند نسخه اي از آن را به پي وي تلگرام من ارسال ميكردند من از اين رفاقت و از اين صميميت لذت مي بردم. هميشه ميگفتند شما براي جامعه روابط عمومي سرمايه هستيد.! من خودم را لايق چنين تحسيني نمي دانستم اما تشويق هاي ايشان براي من درس بزرگي بود .همواره تشويق مي شدم؛ روزي با من تماس گرفت، گفتند ميخواهيم يك مجموعه كتابهاي علمي و تخصصي در حوزه روابط عمومي منتشر كنيم ، آدرس ناشري را به من دادند. آنجا رفتم. چند نفري آنجا بودند. استاد ميرزابابا مطهرينژاد مديريت گروه را برعهده گرفته بودند قرار بود تقسيم وظايف اي به عمل آيد و هر كسي در حوزه توانمندي و تخصص و تجربه اش عهده دار نگارش كتابي شود. من كتابي را انتخاب كردم، دوستان ديگر نيز همچنين .قرار بود اين كتاب ها براي دانشگاه جامع علمي كاربردي و در دسترس دانشجويان باشد .اكنون متاسفم كه چرا اين كتاب را نتوانستم به موقع به اتمام برسانم. قرارداد با ناشر امضا شده بود، همراه با كتاب هاي ديگر و دوستان ديگر.
كاش نگارش كتاب هاي ديگرم را زمين مي گذاشتم و اين كتاب را تمام مي كردم. اين را خوب مي دانم توجه اين بزرگ مرد به من در راستاي بزرگ شدن ام بود ، او ميخواست در اين حوزه بيشتر پيشرفت كنم، او مي خواست جامعه روابط عمومي عميقتر و قوي تر و تخصصي تر شود ، او همه را دور خود جمع مي كرد،خوب بلد بود ديگران را در موفقيتهايش سهيم كند،خوب بلد بود ديگران را بزرگ كند، دل بزرگي داشت به عظمت دنياي بي كران ارتباطات.
او خوب مي دانست به عنوان يك استاد بزرگ بايد شاگردان بزرگي پرورش داد او رسم استادي را خوب بلد بود. اگر من در اين دنياي گسترده جامعه روابط عمومي ايران توانستيم نقطه اي باشيم و در جايگاهي براي اين حرفه، كار كوچكي انجام داده باشيم به جرات مي توان گفت نتيجه تلاشها و تشويق ها و انگيزه دادن هاي بزرگ مرداني همچون چون ايشان و همه اساتيد و بزرگاني كه در اخلاق حرفه اي پر آوازه اند....بوده است.
هميشه يادشان و درس هاي اخلاق ارتباطي ايشان چراغ راه كار حرفه اي و تخصصي جامعه روابط عمومي خواهد بود. اميدوارم بتوانم نقش استادي كه ايشان در جامعه روابط عمومي به بسياري آموختند به خوبي به جامعه بزرگ و زحمتكش روابط عمومي منتقل كنيم...
يادش را گرامي و راهش را ادامه مي دهيم ...