بعيد است كسي در ايران ادعاي روزنامه نگاري يا خبرنگاري حرفه اي داشته باشد و محمود مختاريان را نشناسد.
«محمود مختاريان» روزنامهنگار نامآشنايي كه بيش از هر چيزي با عنوان حرفهاش بايد او را معرفي كرد و شناخت. گفتوگوي ما با اين استاد و روزنامهنگار همه چيزدان را در مجله مهر بخوانيد.
تند تند حرف ميزند و برگهها را در دستش جابهجا ميكند. آقاي روزنامهنگار مدام آمار ميدهد و از نفوذ رسانه ميگويد. بهجرئت ميتوان گفت روزنامهنگاري را بيش از هر كاري در جهان دوست دارد و بااينكه الان حدودا ۶۵ سال دارد، هنوز دست از دنياي خبر برنداشته است. «محمود مختاريان» براي خبرنگاران و دانشآموختگان روزنامهنگاري غريبه نيست.
كسي كه سالها در كيهان كار كرده، به الاهرام مصر رفته، مدتي در انگلستان بوده و به همين خاطر به زبان عربي و انگليسي مسلط است و سالهاست علاوه بر كار خبر، در دانشگاه هم تدريس ميكند. آقاي روزنامهنگار در همه حوزههاي خبر كار كرده و معتقد است خبرنگاري، حرفهاي است كه «همهچيزدان» باشد. خبرنگار و استاد دوستداشتني دانشگاه، در يكي از روزهاي گرم تابستان، مهمان مجله مهر شد تا با همان حرارت و شور هميشگي از دنياي عجيبوغريب خبر و به قول خودش رسانه سالاري اين روزها بگويد.
كتابخانه محله، پاتوق هميشگيام بود
محمود مختاريان» ۶۵ ساله و متولد تهران است. از دوره نوجواني و جواني عاشق كتاب خواندن و دانستن بوده و پاتوق هميشگياش، كتابخانه نزديك خانهشان بوده است. «هنوز ديپلم نگرفته بودم كه عاشق كتاب خواندن بودم. خانه ما هم در ميدان حسنآباد بود؛ درست روبروي پارك شهر. پارك شهر هم يك كتابخانه بزرگ داشت. من زيروبم اين كتابخانه را بلد بودم و نام تمام غرفهها و كتابها و جايشان را ميدانستم. هركسي هم ميآمد من را صدا ميكردند تا راهنمايي كنم؛ تا جايي كه مردم فكر ميكردند من كارمند اين كتابخانه هستم بهجرئت ميتوانم بگويم بعضي كتابهاي بعضي از غرفهها را تماما خوانده بودم. بيشتر هم روي كتابهايي كه خارجيها درباره ايرانيها مينويسند، حساس و علاقهمند بوم«.
در روزنامه الاهرام هم كار كردم
همين علاقه به مطالعه و كتاب باعث ميشود كه حوالي ۱۸ سالگي، پايش به ابر روزنامه آن روزهاي كشور باز شود. «سال ۱۳۴۸ وارد روزنامه كيهان شدم. آن زمان دو تا روزنامه بزرگ در كشور وجود داشت: كيهان و اطلاعات. همان موقع پيش دكتر مصباح زاده كه سردبير روزنامه رفتم. گفت ما چند معيار براي كار در اينجا داريم كه مهمترين ان اخلاق است. سه ماه هم اينجا كار ميكني بعد از سه ماه ميگوييم كه بماني يا بروي. تقريبا ۸ سال بخشهاي مختلف روزنامه كار كردم. از قسمت آگهي و تبليغات گرفته تا بخش توزيع روزنامه. من سه ماه شب تا صبح كار ميكردم. چون روزنامه بايد به سراسر كشور پخش ميشد.» علاوه بر اين هم يك سالي هم به قاهره ميرود و با «محمد حسنين هيكل» در روزنامه الاهرام همكار ميشود و مدتي هم در مطبوعات انگليس كار ميكند و مدتي هم خبرنگار جنگ ئر در طول هشت سال دفاع مقدس ميشود و خلاصه از هيچ تلاشي براي سردرآوردن از دنياي خبر دريغ نميكند.
پنج شبانهروز در تحريريه خوابيدم
از اولين و لذتبخشترين گزارشي كه تهيه كرده، ۴۰ سال ميگذرد؛ وقتي با يك خانواده مستضعف در منطقه خانيآباد درباره مشكل مسكن گفتوگو ميكند. خاطرات خوبش از كيهان آنقدر زياد است كه هنوز هم بعد از گذشت سالها بهترين تجربه كارياش را در دوران نوجواني و جواني در روزنامه كيهان ميداند؛ گرچه دردسرهاي زيادي را پشت سر گذاشته است:« كيهان يك دانشگاه بود. مدرسه عالي مطبوعات را هم روزنامهنگاران اين روزنامه ابتدا تاسيس كردند. گذشته از آن، سردبير كار بلدي هم داشت و كسي مثل «صدرالدين الهي» سردبير كيهان بود. هزار بار كاغذ خبر يك روزنامهنگار پاره و به سطل آشغال انداخته ميشد تا كار خبر را ياد بگيرد. من خودم بلاهاي زيادي به سرم آمده است. يكبار يك ويژهنامه در روزنامه داشتيم و براي همين پنج شبانهروز بود كه خانه نرفته بودم. بعد از پنج روز به يك حمام عمومي در لالهزار رفتم. همينكه سرم را روي سنگهاي گرم كف حمام گذاشتم، خوابم برد. يكمرتبه از خواب پريدم و ديدم شب شده و حمام لبريز از آدم است و امكان بلند شدن نيست. دوباره خوابيدم كه ديدم يك نفر با پا به من ميزند و ميگويد ساعت سه عصر است. من قرار بود نيم ساعت بروم حمام و برگردم اما ۲۴ ساعت طول كشيده بود. به روزنامه برگشتم اما دليل من كافي نبود و با كلي بدوبيراه اخراج شدم!»
ببخشيد «رفرنس» يعني چي؟!
روزنامهنگاري در دوران قديم فرقهاي بزرگي با الان دارد. دوراني كه خبري از گوگل و اينترنت و «كپي پيست» نيست. «يكبار تا نيمهشب در روزنامه بودم و كار صفحهبندي روزنامه تمام شده بود. سه نصفهشب متوجه شدم كه دو صفحه كم دارم. ميخواستم سرم را به ديوار بكوبم. يكبار ديگر هم درباره مطلبي در روزنامه به مشكل برخوردم. همان موقع به سردبير زنگ زدم و سوال پرسيدم و در جواب به من گفت: به صفحه ۲۰ رفرنس بده. من معني كلمه رفرنس را نميدانستم! حالا من يكشب از كجا آدمي پيدا كنم كه معني رفرنس را بداند؟ به خانه يكي از همكاران زنگ زدم و گفتم ببخشيد مزاحم شدم معني كلم رفرنس را ميخواهم كه به من كلي فحش و بدوبيراه گفت و گوشي را قطع كرد. گوگل و اينترنتي هم براي جستوجو كردن وجود نداشت. بالاخره با بدبختي معني واژه را فهميدم و كار را انجام دادم.»
بالا و پايين روزنامهنگاري؛ از بهبود دختر سرطاني تا درگير شدن با پليس
شيرينترين خاطره كارياش متعلق به يك دختر سرطاني است. «يادم هست يكبار خبري درباره يك دختر جوان در روزنامه چاپ كرديم كه بيماري سرطان دارد و بايد براي مداوا به خارج از ايران برود. آن موقع هنوز محك هم در ايران نبود. كمكم با همين خبر و كمكهاي مردم به خارج از كشوررفت و مداوا شد و با يك جعبه شيريني به ديدن ما آمد و هنوز در زندگي به شيريني آن شيريني، شيريني نخوردهام.» البته در كنار اين شيريني، بعضي خبرها هم برا او مشكلساز ميشوند. «يكبار هم خبري عليه يك افسر پليس چاپ كرديم كه در فرودگاه فردي را كتك زده بود. فرداي همان روز به فرودگاه رفتم. آن موقع هم كارت ملي نبود و كارت خبرنگاريام را نشان دادم. افسري كه مسئول چك كردن بود، روزنامه را از جيبش درآورد و به من نشان داد و پرسيد كسي كه اين خبر را عليه من كار كرده ميشناسي؟ فهميدم همان فرد است. پرسيدم با او چكار داري؟ كه بعد از كلي فحش دادن، گفت: اگر ببينمش ميكشمش! گفتم: خودم هستم. تا اين را گفتم رنگش پريد. به او گفتم عين اين ماجرا را بنويس. نوشت و بالاخره به من اجازه رفتن داد و بعدا هم نوشتههاي خودش را در روزنامه كار كرديم.»
وقتي دولتها تسليم رسانهها ميشوند!
خودش بيمقدمه شروع ميكند و به عادت معلمياش از وضع دنياي شگفتانگيز خبر و رسانه ميگويد. از اينكه اينترنت و شبكههاي مجازي، دنياي ما را دگرگون كردهاند تا جايي كه بهجرئت ميتوان گفت ما در عصر «رسانه سالاري» زندگي ميكنيم. «شبكههاي اجتماعي ظرف پنج سال گذشته رسانههاي جهان را بهاندازه ۵۰۰ سال متحول كردهاند و مثل يك طوفان هستند كه شما اگر در و پنجره را هم ببنديد باز وارد ميشود. اين رسانه مجازي اخلاق و رفاقت و چهارچوب ندارد و همين رسانه كارهاي بزرگي كرده است. اردوغان را همين شبكههاي مجازي نجات داد! براي مثال فيسبوك تمام رسانهها را متلاشي كرد. همينالان يك ميليارد و ۲۰۰ نفر در فيسبوك عضو هستند و سه ميليارد و ۲۰۰ هزار نفر در اينترنت آنلاين است. يا در همين لحظه گوگل سه هزار خبرگزاري را در لحظه آنلاين ميكند. هفته گذشته در يك روز ۱۱۲ميليارد ايميل در جهان جابهجا شد. ما الان رسانه سالاري داريم و تمام دولتها الان تسليم اين شرايط جديد هستند. مثلا اگر من در نشريهام درباره لباسهاي المپيك مينوشتم، سريع عليه من ادعاي جرم ميشد؛ اما همين قضيه وقتي به تلگرام و اينستاگرام كشيد، مسئولان تسليم آن شدند. يا درباره ماجراي بخيه در اصفهان فكر ميكنم درمجموع ۱۰ميليون كامنت داشت و خيلي سروصدا كرد. اين در حالي است كه درباره سريال آقاي مديري كه درباره پزشكان بود، هفت هزار پزشك قصد تجمع عليه اين مجموعه تلويزيوني را داشتند.»
من سيانان ميخواهم
آنقدر در كار روزنامهنگاري استخوان خرد كرده كه حالا به قول خودش در ۲۴ ساعت ميتواند روزنامهنگار حرفهاي را از غيرحرفهاي تشخيص دهد. « اگر فقط يك ساعت با يك سردبير كار ميكردم ميفهميدم كه او اين روزنامه را زمين ميزند يا بالا ميبرد. يكبار پيش سردبير «يوم يوري» ژاپن رفتم و از او درخواست كردم به من وقت بدهد. با كلي اصرار توانستم يك دقيقه وقت بگيرم. ژاپنيها در بين آسياييها خود را تافته جدا بافته ميدانند و به همين راحتي وقت ملاقات نميدهند. تنها سوالي كه از او پرسيدم اين بود: كار شما اينجا چيست؟ كه در پاسخ من گفت: من دو هزار و ۷۰۰ نفر خبرنگار دارم در هفت طبقه و در ۵۰ نقطه جهان نمايندگي دارم. با شبكه زلزلهنگاري ژاپن هماهنگ هستم و دو دقيقه زودتر خطر زلزله را هشدار ميدهم. كار من فقط طراحي دو صفحه روزنامه است؛ اما با همين در ژاپن امپراتوري ميكنم؛ هر زن و مرد ژاپني روزانه ۴۵ دقيقه روزنامه ميخواند. يا سيانان ۳۰ ميليون مخاطب در ثانيه دارد و اهرم كليدي آمريكاست كه رئيسجمهور آمريكا هم گفت آنقدر كه سيانان به من ميآموزد، سيا به من نميآموزد. حتي حسن نصرالله در مصاحبه با اين شبكه، وقتي مصاحبهكننده به او گفت تو موشكهايي با برد هزار ميخواهي در جواب گفت: من هيچكدام از اينها را نميخواهم. من سيانان ميخواهم! من ميخواهم با جهان حرف بزنم.»
هيچوقت صندلي نداشتم!
تقريبا ۲۳ سالي هم ميشود كه وارد كار تدريس ميشود و كساني كه دانشآموخته روزنامهنگاري باشند بعد از نام او سريع «فتوژورناليسم» را به ياد ميآورند. «من در لندن بيشتر در نشريات كار صفحهآرايي روزنامه را انجام ميدادم. در آنجا هم كسي را داشتيم كه به ما ويرايش عكس ياد ميداد. به همين خاطر من بهخوبي اين كار را ياد گرفتم. درنتيجه هم در فتوژورناليسم حرفهاي شدم هم در صفحهآرايي و اعتقاد من اين است كه ما اول ديدني هستيم بعد خواندني. براي همين هم در دانشگاه همين درس را تدريس كردم. من در كيهان و ايرنا و ۱۲ روزنامه ديگر كار كردم. در همه ردهها هم در همه روزنامهها كار كردم و خوشحاليم در اين بود كه هيچوقت در روزنامه صندلي نداشتم. سر كلاس هم هيچوقت ننشستم و هيچوقت صندلي نداشتم!»
وقتي پاي درسش مي نشيني او فقط درس نمي دهد.
در تك تك كلمات و جملاتي كه براي انتقال مفاهيم به شاگردانش انتخاب مي كند يك باور و يك تجربه نهفته است كه آن را عاشقانه انتقال مي دهد.
باور ، در جمله بندي هاي او برآيند يك عمر تجربه اش در عالم روزنامه نگاري است.
تجربه اي از كار روزنامه نگاري در توكيو در ژاپن گرفته تا انگلستان، آمريكا و حتي مصر.
او روزنامه ها و نشريات را خيلي خوب مي بيند.
وقتي بخواهد رسانه اي را تجزيه و تحليل كند چنان متبحرانه عناصر تشكيل دهنده آن را با تمام كاركردشان از هم تميز مي كند كه گويي او روزنامه نگار كه نه يك جراح تمام عيار است.
من در اين باره صحبتى ندارم!
اين جمله اي است كه خود او از سالها پيش ابداع كرده و در مصاحبه هايش براي سوالات خاص بكار مي برد.
جمله اي كه خيلي از سياست مداران امروز اگر بتوانند فقط همين يك جمله كوتاه را در مقابل سوالات بسياري از خبرنگاران استفاده كنند قطعاً نخواهند مرد اما...
او جملات طلايي بسياري دارد مثل:
يك روزنامه نگار بايد در كنار جسارت، فهم كار خبرى داشته باشد.
روزنامه نگارى شغلى است كه بازنشستگى ندارد.
هر كشورى كه رسانه قدرتمندى داشته باشد موفقتر عمل مى كند.
نشريه استاندارد 80 درصد ديدني و 20 درصد خواندني است.
اگر مي خواهيد حكومت كنيد رسانه داشته باشيد.
محمود مختاريان خود خود آرزوست.
آرزوي يك روزنامه نگار مي تواند تبديل شدن به استادي چون او باشد.
چند دوره روزنامه نگاري را در كلاس درس او حاضر شدم و تازه فهميدم از اين حرفه هيچ چيز نمي دانم.
تجليل از چند دهه فعاليت مطبوعاتي استاد محمود مختاريان
مراسم بزرگداشت استاد محمود مختاريان در حوزه هنري تالار سوره برگزار شد.
مراسم بزرگذاشت محمود مختاريان رشته مطبوعات و ارتباطاتبه گزارش خبرنگار حوزه تئاتر گروه فرهنگي باشگاه خبرنگاران جوان؛ مراسم بزرگداشت استاد محمود مختاريان در روز دوشنبه مورخ ۲۵ ارديبهشت سال ۹۶ در حوزه هنري تالار سوره با حضور استادان دانشگاهي و دانشجويان روزنامهنگاري و روابط عمومي و البته حضور استاد محمود مختاريان برگزار شد.
در ابتداي مراسم آياتي چند از قرآن كريم قرائت شد و سپس همگي براي سرود ملي به پا خواستند و بعد از آن، رئيس دانشكده فرهنگ و ارتباطات خانم طاهريپور به روي صحنه رفت و در ابتداي سخنراني گفت: اين مراسم تجليل از چند دهه فعاليت مطبوعاتي استاد محمود مختاريان است كه در حوزه مطبوعات مشغول هستند. شكلگيري اين مراسم به دليل اين است كه حرفه ارتباطات بسيار در جامعه مهم و تاثيرگذار است و استاد در اين حرفه مهم فعاليت ميكردند.
دانشجويان ما همگي در حال حاضر در عرصه مطبوعات كار ميكنند و اين مراسم براي تقدير از استاد محمود مختاريان است كه در اين حوزه فعاليت كردند و ما از وي تجليل ميكنيم. چيزي كه در تعاليم ديني ما است، بحث تقدير از عالمان دانش است كه در سيره پيامبران آنها را مشاهده ميكنيم و در گفتههاي پيامبران، مشهود است كه دانايان با نادانان يكسان نيستند.
وي افزود: وقتي ما از يك تلاشگر تقدير ميكنيم، براي جوانان و دانشجويان ما الگويي است كه در عرصه زندگي و كار خود از آن استفاده كنند. ذخاير و سرمايههاي جامعه به نفت نيست بلكه به جواناني است كه در آن جامعه رشد ميكنند.
در بخش دوم از مراسم، دكتر حسن بشير سخنراني را آغاز كرد و گفت: من بايد بسيار تشكر كنم از دانشگاه سوره و حوزه هنري براي برگزاري اين مراسم، عليالخصوص براي بزرگداشت استاد صاحب نظر، استاد محمود مختاريان كه براي جامعه علمي ما بسيار تلاش كردند.
بشير ادامه داد: در اين يازده سالي كه از انگليس برگشتم متوجه اخلاق بينظير، صداقت، تجربه بينظير و عمق نظر براي انتقال تجربه و تواضع بينظير وي شدم.
وي افزود: خيلي از بحثها در ارتباطات، رسانه و در فضاي مجازي مطرح شده و همه سخنان من نه سياسي و نه جناحي است ولي مشاركت مردمي يك آگاهي، توانمندي و گفتمان است و فقط شعار نيست و اين تقسيم قدرت ميان مردم و حكومت است.
بشير در ادامه بيان كرد: عصر ارتباطات، عصر فضاي مجازي و معناها است. كاركردهاي قبلي رسانهها كاملا فرق كرده است و اينكه گفتمانسازي در تسخير افكار عمومي تأثير دارد و منجر به پاسخگويي ميشود.
در ادامه دكتر روشن، رئيس دانشكده ارتباطات دانشگاه سوره اظهار داشت: براي اينكه جامعه را اندازهگيري كنيم كه چه اندازه عقلايي است بايد ببينيم چه كساني صدرنشين جامعه هستند.
وي افزود: از اينكه امروز از يكي از استادان فرهيخته تكريم به عمل ميآيد. بسيار خوشحال هستم. دانشمندان بزرگي را ميشناسيم كه در برخي اوقات در فقر به سر ميبردند و بعد از آن، افراد ديگر از دستاوردهاي آنان استفاده كردند.
روشن بيان كرد: من آمدهام تا بگويم از همكارانم تشكر ميكنم كه باعث ميشوند چرخ دانشگاه سوره بچرخد. خواهشي كه از شما دارم اين است كه؛ بايد تا ميتوانيم بر اين بحث كار كنيم كه عالماني تربيت كنيم كه اخلاق فرهنگي خوبي داشته باشند و آنها را تحويل جامعه بدهيم.
بعد از آن، دريك پنل از استادان خواسته شد تا خاطراتي را پيرامون استاد محمود مختاريان بيان كنند: سپس فريد قاسمي پيرامون اظهارات خود درباره محمود مختاريان اظهار داشت: استاد محمود مختاريان در هر نشريه اي كه بود اين نقش را داشتند كه در بزنگاه به داد محتواها ميرسيدند و اگر به موقع نميرسيد مشكلات عديدهاي در آن نشريه به وجود ميآمد. ايشان ايستاده و رونده همه جا را در نظر داشت و حتي خطاياب بود و در ظاهر مسئوليت شكل را بر عهده داشت در حالي كه از محتوا غافل نبود. فهم كارمندي نداشت و باور حرفهاي داشت كه باعث ميشد مراقب همگان باشد.
بعد از آن، اميدعلي مسعودي پيرامون استاد حمود مختاريان بيان كرد: محمود هميشه هواي ما را داشت و براي ما آرامش بخش بود.
بعد از آن صديقي افزود: من با استاد مختاريان از سال 51 اشنا شدم. ايشان جويا و پويا بودند. همواره و هميشه يك پوشه مفصلي از نشريات داخلي و خارجي همراه خود دارد. سوگند ميخورم كه كارآفرين و كارساز است. وظيفهمند و وظيفهساز است، با هم يك دوره طلايي بوديم. سوگند ميخورم از كلاس كه بيرون ميآييم، تعداد شاگرداني كه دور او جمع ميشوند. بيشتر از من است. در كلاس همافزايي ايجاد ميكند. اينها فقط بخشي از ويژگيهاي اوست.
بعد از آن، در يك پنل از استادان خواسته شد تا خاطراتي را پيرامون استاد محمود مختاريان بيان كنند: سپس فريد قاسمي پيرامون اظهارات خود درباره محمود مختاريان اظهار داشت: استاد محمود مختاريان در هر نشريهاي كه بود اين نقش را داشتند كه در بزنگاه به داد محتواها ميرسيدند و اگر به موقع نميرسيد مشكلات عديدهاي در آن نشريه به وجود ميآمد. ايشان ايستاده و رونده همه جا را زير نظر داشت و حتي خطاياب بود و در ظاهر مسئوليت شكل را بر عهده داشت در حالي كه از محتوا غافل نبود. فهم كارمندي نداشت و باور حرفهاي داشت كه باعث ميشد مراقب همگان باشد.
بعد از آن، اميدعلي مسعودي پيرامون استاد محمود مختاريان بيان كرد: محمود هميشه هواي ما را داشت و براي ما آرامشبخش بود.
بعد از آن صديقي افزود: من و استاد مختاريان از سال ۵۱ تاكنون آشنايي دارم. ايشان جويا و پويا بودند. همواره و هميشه يك پوشه مفصلي از نشريات داخلي و خارجي همراه خود دارد. سوگند ميخورم كه كارآفرين و كارساز است. وظيفهمند و وظيفهساز است. با هم يك دوره طلايي بوديم. سوگند ميخورم از كلاس كه بيرون ميآييم، تعداد شاگرداني كه دور او جمع ميشوند، بيشتر از من است. در كلاس همافزايي ايجاد ميكند. اينها فقط بخشي از ويژگيهاي اوست.
در ادامه يونس شكرخواه پيرامون محمود مختاريان تصريح كرد: آقاي مختاريان در واقع علاوه بر نكاتي كه صديقي گفتند، فكر ميكنم يك حرفهاي تمام عيار است كه واقعا تعارف نيست و همه ميفهمند من چه ميگويم. ايشان يك جمله كليدي داشت؛ ميگفتند: روزنامه انگار قرار نيست به كرج هم برسد. اين يعني خيلي دير شده است.
وي ادامه داد: استاد مختاريان مولد است پر از اميد. يك حرفهاي چارهاي جز مولد بودن ندارد. آقاي مختاريان بلد است اينكه چه طور گزارش بسازد، كار بسازد، توليد كند. بخش سوم مصرف چيزي است كه ساخته است. از او مخاطبگراتر نديدهام، به سرعت بلد است سوژه را به گزارش ببرد.
شكرخواه افزود: بخش چهارم درباره او اينكه هر تجربهاي كه در مطبوعات شما ميگوييد او بلد است؛ درباره او گزارش كنيد، بنويسيد و توليد كنيد. محمود هويتساز است و اين خيلي ارزشمند است .
سپس مجيد رضائيان در اين باره گفت: يك مثلث در ذهنم هست و بايد او را با اين مثلث شناخت: تجربه، علم و رفتار حرفهاي. در بحث تجربه در روزنامه ما از متن به معنا ميرسيم و گاهي بدون حرف از تصوير. اين تصوير چگونه قرار است، معنا شود. گرافيت مطبوعاتي يك وجه از مختاريان است. او در معنا دادن به نشانهگذاريها هم ايده و حرفي براي گفتن دارند. محمود مختاريان را فقط نبايد با روزنامه شناخت بلكه با تمام نشريات و مطبوعات شناخت.
وي در پايان گفت: استاد مختاريان در اين ۵۰ سال با دو طايفه پلهاي و آسانسوري كار كرده است. در اين ۲۵ سال اخير به شاگردپروري مشغول شد. او سعي داشت آنچه در مصر، آمريكا، انگليس و ايران همراه داشته به جوانان منتقل كند. او به جاي جاي ايران سفر كرده است. وي از آگهي و توزيع شروع كرد. اين باعث شد از سوالات دانشجويان درمانده نباشد. دانشجوياني كه در جستوجوي معناي روزنامهنگاري ايراني هستند بايد به سراغ معناگرايي بروند و سراغ پيشكسوتاني مانند مختاريان بروند.
در نهايت هم از استاد محمود مختاريان به پاس ۴۵ سال فعاليت مطبوعاتي تجليل شد.
محمود مختاريان
من فكر ميكنم اصولا بعضي آدمها هستند كه «راهنما» باشند؛ هستند كه بودنشان تشخيص «سره» از «ناسره» باشد؛ هستند كه بودنشان ما را اندكي «فروتن» كند در راهي كه ميرويم؛ در راهي كه در آن قدم بر ميداريم.
فرقي هم نميكند اين راه كدام است يا مثلا حوزه اش چيست: سينماست يا تئاتر، هنر است يا سياست، اقتصاد است يا فرهنگ. من تجربه يكي از اينان را در حوزه روزنامه نگاري برايتان بازگو ميكنم؛ تجربهاي كه فراتر از تجليل از يك «نام»، ميتواند نشانگر يك «راه» براي ما باشد: هم امروز و هم فردا...
نميدانم چقدر با نام محمود مختاريان آشنايي داريد؛ مرد آرام و فروتنِ روزنامه نگارِ ما كه بايد او را بشناسيد تا بتوانيد او را در ميان سايرين تشخيص دهيد. اتو كشيده و عصا قورت داده نيست، فكر نميكند آسمان دهان باز كرده و يكي چون او را تحويل ما داده، آرام و قرار ندارد و از همه مهمتر با مقولهاي به نام «پشت ميز نشيني» اساسا بيگانه است و نميداند اين كلمه چطور و از كجا پايش به روزنامهنگاري ما باز شده است.
اينها را كه ميگويم درباره يك تازه كار نيست! درباره مردي است كه حداقل 40 سال است به صورت مستقيم و عيني كار روزنامه نگاري ميكند و اين 40 سال اما «غره»اش نكرده است به كاري كه ميكند. با اينكه هم درسِ روزنامه نگاري در دانشگاه ميدهد و هم بي شمار كارگاه و كلاس درباره فتوژورناليسم، چاپ و گرافيك و صفحهآرايي در كارنامهاش دارد، حرجي بر خيليها از جمله بسياري از روزنامه نگاران ايران نيست كه «احيانا» او را نشناسند چرا كه او به مانند خيليها اهل سر و صدا نيست؛ گوشهاي نشسته و كارش را ميكند، درست مثل يك آدمِ حرفهاي. حتما بايد به همكارانش در تحريريهها و شاگردانش در كارگاهها و دانشجويانش در دانشگاهها حسادت كرد كه چون اويي را در كنارشان دارند؛ اويي كه سالها با «مهدي سمسار»، «ذبيحالله منصوري»، «مجيد دوامي» و خيليهاي ديگر كار كرده و چه تجربه ها كه در چنته ندارد. گذر سالها و نشستن گرد پيري بر چهرهاش هم او را از تك و تا نينداخته است: هر روز در پي آموختنِ نكتهاي تازه بر دانستههايش است، از كنار هيچ رويداد مطبوعاتي و هيچ صفحه اولي به آساني نميگذرد و از هر ملاتي براي ساختن بناي محكم و اصولي يك روزنامه يا مجله خوب بهره ميبرد. تنها اين هم نيست، به واسطه حضور ساليان در كشورهاي جهانِ ديگر، اين روزها هم اخبار روزانه روزنامهها و خبرگزاريهاي خارجى بهويژه رسانههاي انگليسى و عربى را دنبال مىكند و از آنها براي انتقال تجربه به دانشجويانش بيشترين بهره را ميبرد.
مهمتر از همه اينها اما همان بيگانگي ذاتياش با مقولهاي به نام «ميز» است؛ تقريبا هيچگاه او را پشت ميز نميبينيد، نه آرام دارد و نه قرار: او يك مدير واقعيِ تحريريه است با تمام مختصات آن. در تمامِ لحظاتِ روز، حواسش به مراحل تاييد نهايي همه صفحات هست و مسير تحريريه تا فني را شايد صد بار در طول روز ميپيمايد: بدون خستگي زيرا اساسا خستگي براي او تعريفي ندارد و او با اين مقوله از اساس بيگانه است. همه اينها را بگذاريد در كنار شخصيتى دوست داشتنى، جذاب و شوخ طبعش كه او را به يكي از جذابترين روزنامهنگاران پيشكسوت زمانه ما بدل ساخته است. فراتر از نامِ «محمود مختاريان» اگر بنگريم، ويژگيهايي كه شرحش رفت، به نظر، همان گمشده اين روزهاي ما در ساحتِ روزنامهنگاري است: ساحتي كه فروتني در آن در حالِ رنگ باختن است و «پشت ميز نشيني» و «فخر فروشي» در حال پر رنگتر شدن. محمود مختاريان و زندگي و زمانهاش، براي ما درسها دارد: اگر بياموزيم... (پژمان موسوي، منبع: ويژهنامه كرگدن روزنامه اعتماد)