شارا - شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران : واقعيت اين است...
چهارشنبه، 22 آذر 1396 - 14:05 کد خبر:32032
با دميدن سرنا از سر گشاد آن فقط ثابت مي كنيم كه نه درست كار مي كنيم و نه كار درست و نتيجه قهري اين عادت نامالوف، صرف انرژي بسيار زياد و بازدهي بسيار كم يا بهتر بگويم"هيچ "خواهد بود.

شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران (شارا)- واقعيت اين است؛كه زمين لرزه هاي تكراري و حوادث ناگوار ديگرآرام آرام به جزئي از زندگي و خاطرات ما بدل شده اند و از بس رنگ تكرار گرفته اند كه به عنوان يك عادت تبديل شده اندعادتي كه متاسفانه فقط پس از فروكش كردن - زودگذر- تب هيجاني و احساسي تنها چيزي كه در خاطرمان مي ماند، آوارگي و خاك و خون است و دريغا كه از اين تجربه هاي مكرر درسي نمي گيريم.

 

 به بيان ديگر با دميدن سرنا از سر گشاد آن فقط ثابت مي كنيم كه نه درست كار مي كنيم و نه كار درست و نتيجه قهري اين عادت نامالوف، صرف انرژي بسيار زياد و بازدهي بسيار كم يا بهتر بگويم"هيچ "خواهد بود.


كفسيوس حكيم بزرگ چيني مي گويد :«تكرار بكاريد، عادت برداشت كنيد. عادت بيفشانيد و فرهنگ درو كنيد »،باور ما اين است كه براي فرهنگ سازي در همه حوزه ها – و دراينجا بيمه- نه تكراري صورت مي گيرد چون هربار به فكر آزمودن خطاهاي گذشته ايم نه عادتي صورت گرفته – چون نحوه برخورد ما با قضاياي پيرواموني مان هميشه نه آني بوده كه قبلا بوده- ، نه فرهنگي ايجادشده – چون تنها فرهنگ درست ماندگار مي شود – ... واينها همه با تغيير درست مي شود، تغيير در نگرش و تغيير در افكار.


واقعيت اين است ؛كه براي ما اهالي صنعت بيمه تاريخ گذشته است، در حال زندگي مي كنيم و آينده .... ؟ آينده را نمي شناسيم و چون نمي شناسيم به آن فكر نمي كنيم البته در پژوهشها و در شعارها و در نوشته ها چرا ، ولي در عمل خير، چه اگر بشناسيم اينگونه رفتار نمي كنيم كه الان مي كنيم، آينده را بايد بسازيم تا تامين باشيم اما نه به هر هزينه اي ، به قول دكتر شريعتي براي تامين وسايل آسايش خود ، آسايش اكنون را از بين نبريم، لباس مارك مي پوشيم و خودروي با كيفيت سوار مي شويم، غذا و خوراك خوب مي خوريم و...


به قول ژان بودريار «مصرف» مي كنيم نه به خاطر برطرف كردن «نياز» كه براي مصرف «نشانه » . به نظر او « مصرف ربطي به‌آن چه ما به طور معمول واقعيت تصور مي كنيم، ندارد. هنگامي كه از مك دونالد فروشي يك همبرگر بيگ مك مي خريم، ما فقط - بخوانيد اصلاً- چيزي براي خوردن نمي خريم، بلكه به جايش آن چه را غذا خوردن در مك دونالد فروشي و خوردن يك بيگ مك درباره ي ما مي گويد، به دست مي آوريم.

 

ما بيشتر، نشانه ها را مصرف مي كنيم تا غذايي كه ما را زنده نگه مي دارد» و اين چنين است كه ما در جهان امروزه فقط «مصرف » مي كنيم تا مصرف كرده باشيم و خود را به ديگران نشان دهيم فارغ از اينكه بدانيم اين همان برنامه و يا سياست سرمايه داران است تا ما را وارد دنياي خود كنند و البته سود خود را تامين كنند، اين د استان امروزه ماست كه : خود مصرفمان را تعيين نمي كنيم بل برايمان تعيين مي كنند، حال سوال اينجاست: آيا چيزي بنام« بيمه » نمي تواند به عنوان نياز اصلي مطرح شود؟اگر اين چنين است - كه هست-، چگونه؟ با چه ابزاري؟ از چه طريقي؟ براي چه كسي؟ و با چه تاثيرويا هدفي؟


واقعيت اين است كه؛ بيشتر ما به عنوان كنشگران فرهنگي – بيمه اي يا غير بيمه اي- نمي دانيم يا نمي توانيم! مفهوم و معاني مرتبط پيراموني مان را درك كنيم.، مي خوانيم،مي نويسيم، مي بينيم و مي شنويم اما درك نمي كنيم.و نكته مغفول ما اتفاقا همين جاست.فرقي هم نمي كند كجاي قصه ايستاده ايم؟ اقتصاد، سياست، جامعه، ورزش، بين الملل، ارتباطات، بانك، بيمه ، سرمايه و.....؟؟؟؟

 

 اين يك نكته دقيق و حساس است كه بايد ابتدا خود والبته بزرگان ما بفهميم تا بتوانيم بفهمانيم و فهميدن و فهماندن تنها با تعامل امكانپذير است ، داستاني كه پائولو فريره برزيلي سالها پيش آن را به ما نماياند، آنجا كه بر پرهيزاز آموزش مخزني تاكيد و بر آموزش تعاملي، « پداگوژي« گفتمان ديالكتيكي و مساله محور تاكيدمي كرد.مساله ما اينجا « آموزش مفاهيم بيمه اي است و در اين رويكرد، آموزش مخزني جواب نمي دهد.« درك » موضوع با زور و آموزگار و... امكان پذير نيست اينان فقط بايد جهت را بنمايانند. خط دهي و خط سازي با ماست؛ ما يعني: همان كنشگران فرهنگي گفته شده در مصدر اين بند.

واقعيت اين است كه؛ دنياي پيراموني ما عوض شده است و مابه عنوان كنشگران فرهنگي، تكنولوژي وبهره گيري از ابزارهاي نوين را خوب بلد شده ايم و در اين مسير از ساير بخش هاي بيمه اي- در قياس متناسب با بيمه هاي دنيا- جلوتريم، خيلي هم جلوتريم ،اما چرا هنوز عقبيم؟

 

 پاسخ روشن است ، چون محتوا نداريم ، چون نمي توانيم ، چون داريم همان محتواي صد ساله را با ابزارجديد به خورد مخاطب مي دهيم، غافل از آنكه ابزار جديد، محتواي جديد مي خواهد ، دردناك تر اينكه نمي توانيم براي هر رسانه اي، با مخاطبان خاص خود، مطلب جداگانه تهيه كنيم،همان مطلبي كه به روزنامه مي دهيم را در سايت بارگذاري مي كنيم، خلاصه اش را در تلگرام مي گذاريم و فانتزي اش را در اينيستاگرام و خلاصه ترش را توئيت!! و اين ناشي از همان فاصله است.فاصله بين بخش هاي فرهنگي و بخش هاي فني كه اجازه نمي دهد محتواي مناسب هررسانه متناسب با مخاطبان آن رسانه توليد شود. چاره كار چيست؟ تساهل، تعامل با دنيا ، آمد و شد همه- مديران، كارشناسان و...- با اهل فن، پرهيز از من وبها دادن به ما و...


واقعيت اين است......


واقعيت اين است كه همه اينها حقيقت هم دارد.