شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران (شارا)- يكي از اسرار بزرگ تاريخ اين است كه كشوري متمدن چون آلمان چگونه مجاب شد كه مردي خشن و ستمگر چون آدولف هيتلر را بپذيرد. جواب، بنا به گفتۀ نيكولاس اوشگانسي، بازاريابي است.
اوشاگنسي در "فروش هيتلر: تبليغات و علامت تجاري نازي" (انتشارات هرست)، نگاهي تازه، مهم و حيرتانگيز به جنبهاي ناديده گرفته شده از تاريخ آلمان نازي، مينويسد: "رژيم نازي را بايد به عنوان جامعترين عمليات روابط عمومي در تاريخ مشاهده و درك كرد. اوائل دهۀ 1920 هيتلر رهبري تبليغات حزبي كوچك را به عهده گرفت و اين نكته به وضوح حائز اهميت است كه او كار خود را نه به عنوان رهبر بلكه به عنوان مسئول روابط عمومي شروع كرد.
نكتۀ چشمگير آن كه اوشاگنسي مورخ نيست. بلكه، او استاد ارتباطات در دانشگاه ملكه ماري در لندن است، كه در رشتۀ بازاريابي سياسي تخصص دارد. او پافشاري ميكند كه ايدئولوژي به تنها براي توضيح افراطگرايي آلمان نازي كافي نيست "پوچانگاري بينظير قرن [بيستم] از وحدت تبليغات و ايدئولوژي سرچشمه گرفت " و او اصرار دارد كه خود هيتلر، و نه ژوزف گوبلز وزير تبليغات نازي، مغز متفكر بازاريابي نازي بود "او كه اساساً و با تمام وجود نظريهپرداز تبليغات بود، اعتقاد داشت اين بهترين راه براي كسب قدرت و حفظ آن است."
همانطور كه رخ داد، وقتي زمان مقتضي فرا رسيد كه از آلمانيهاي عادي – يا به قول معروف دانيل گولدهاگن "مأموران اعدام مشتاق هيتلر" – خواسته شود ميليونها نفر مردان، زنان، كودكان و نوزادان را، ابتدا با شليك گلوله به پشت سر و بعدها با اطاقهاي گاز و آدمسوزي به قتل برسانند، ثابت شد كه حق با هيتلر بود. دقيقاً در همين جا است كه آلمان، كه زماني اوج و قلۀ مدنيت غربي بود، مشتاقانه به ماشين شكنجه و قتل عام تبديل شد.
اوشاگنسي توضيح ميدهد، "تبليغات ميتواند ... فرهنگ را به نحوي مجدداً تفسير و مجسم كند كه مردم خودشان باور كنند كه آنچه انجام ميدهند صحيح و اخلاقي است...."
حتي اردوگاه كار اجباري را ميشد در خدمت تبليغات رايش سوم قرار داد. مثلاً، ترزينشتات ، بنا به قول نويسنده، "اردوگاه كار اجباري مخ روابط عمومي" نام داشت؛ "جهان آرماني زندانيان شاد كه به ورزش و فرهنگ مشغولند ... محلي بهداشتي، سرزنده كه ظاهراً ابداً بد نبود." اين قبيل نمادگرايي مشغوليت هيتلر و مورد علاقۀ او بود، كه "حكم شخصي[اش] وضعيت عالم نمادين را به طور كامل به خود گرفته بود." مثلاً، اوشاگنسي افشا ميكند كه خود هيتلر طراحي آشيانۀ بتوني و پناهگاههاي زيرزميني در طول مرز آلمان با فرانسه را در دست گرفته بود.
اوشاگسني در كمال شهامت دستگاه تبليغات نازي و برونداد وسيع آن – به قول مؤلف "تبليغات مذهب هيتلري" – را بازسازي ميكند. تلاش بياماني از توزيع برگچهها و پوسترها گرفته تا به صحنه آوردن تظاهرات تودهاي استادانه ساخته و پرداخته از قبيل "پيروزي اراده" ، "داستان جعلي عالي در نواري سلولوئيد [فيلم]" به تصوير كشيده شده بود، دامنهاي گسترده داشت. راديوهاي ارزان توسط وزارت تبليغات توزيع شد تا تودههاي مردم هيچ كدام از سخنپراكنيهاي تبليغات رسمي را از دست ندهند. به اين ترتيب نازيها آنچه را كه مؤلف رندانه "حكومت احساسات، دولتي با لفاظي مطنطن ساختگي، كه انعكاسي از ارادۀ مردمي و مرتبط با آن بود" توصيف ميكند، ايجاد كردند.
نبوغ نازي براي مديريت صحنه به خيابانهاي آلمان كشيده شد. مؤلف مينويسد، "نازيها در كنترل حالات روحي، ايجاد واقعيات عمومي كه آشكارا خودانگيخته و واقعي اما در حقيقت به كلي جعلي و ساختگي بود، استاد بودند." (شب بلورين مثال مناسبي است.) در واقع، هيچ جايي در آلمان خارج از دسترس رژيم تبليغات نبود. خود هيتلر توجه داشت كه در اقدام عظيم نازي، "اماكن اجتماع و راهپيمايي" مهمتر از "فضاهاي حزبي و آئيني" بود. هيتلر اصرار داشت كه، "ما بيشههاي مرموز نداريم؛ بلكه زمينهاي ورزشي و ميادين ورزشي داريم."
با توجه به اعتبار و وجههاش، اوشاگنسي اصرار دارد كه مصرف كنندگان تبليغات در بلعيدن دروغهايي كه به خوردشان داده ميشود تا حدي مسئولند. او مينويسد، "رايش سوم مظهر تكامل شراكتي بين تودهها و عوامفريبان است. شراكتي در تفكر آرزومندانه كه در آن تودهها خودفريبي و ديگرفريبي كردند." مؤلف، براي آن كه به گونهاي ديگر مطلب را بيان كند، استدلال ميكند كه نازيها صرفاً كل ملت را تحت خواب مصنوعي جمعي قرار ندادند، بلكه، به دقت سمفوني نفرت و خشونت را ساختند، و در زدن زخمهاي بر تار همدلي با مخاطبان خود توفيق يافتند.
جاناتان كرش، مؤلف و وكيل انتشارات، سردبير Jewish Journal است. جديدترين كتاب او "زندگي كوتاه و عجيب هرشل گرينزپن: پسري انتقامجو، ديپلمات نازي، و قتلي در پاريس" است.
منبع مرجع: شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران (شارا)