شارا - شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران : تاملي در مخاطب سازي رسانه ملي براي شبكه‌هاي ماهواره‌اي
جمعه، 11 اسفند 1391 - 10:32 کد خبر:2648

چه كسي مي تواند اين مساله را رد كند كه يكي از زمينه سازان اقبال برخي از قشر هاي مردم ايران به رسانه هاي فراملي بعضي زمينه سازي ها و ذائقه سازي هاي رسانه هاي داخلي خودمان بوده و هست؟.

همه چيز از آپارتمان خانواده رجبي شروع شد كه در اوايل دهه هفتاد خانه شان را در اختيار سريال هاي زن و شوهري شبكه هاي تلويزيون خصوصا شبكه دو گذاشتند تا يك ملو درام ساده با چهار پنج نفر بازيگر خلق شود و خلق الله را يك ساعتي سرگرم كند. از همين جا نطفه سريال ها و بعد تر ها فيلم هاي سينمايي آپارتماني بسته شد..

با همان سرعت و حدتي كه بلدوزرهاي فرهنگ جديد آپارتمان نشيني خانه هاي شخصي و حياط دار شهرهاي بزرگ را يكي پس از ديگري صاف مي كردند تا بر نخاله ها حضور آن ها آپارتمان هاي چهار پنج طبقه و گاه برج هاي بيست يا سي طبقه برويد؛ برنامه هاي نمايشي هم جول و پلاس شان را از حياط ها و كنار حوض ها جمع مي كردند و چهار ديوار اختياري را بي هيچ دردسر به كار مي گرفتند.

.“پدرسالار” هم اگر چه در عمارتي قديمي در محله اي با سابقه در تهران ساخته شد ولي آخر و عاقبت اين سريال هم به آنجا كشيد محمد علي كشاورز بازيگر نقش پدر، خانه قديمي خود را براي تخريب گذاشت تا بكوبند و چند واحد آپارتمان به جايش بسازند تا ميان برادر و خواهر ها و البته ميان عروس و پدر شوهر و ديگران اختلاف نيفتد.

.اتفاقا پدر سالار نمونه خوبي است؛ تغييرات به همين شكل ترويج شدند و عجيب نيست كه از همان سالها روند ساخت و ساز ها و البته تراكم فروشي شهرداري ها و زندگي آپارتماني ابتدا در پايتخت و بعدها در شهرهاي بزرگ سرعت گرفت. جالب تر اينكه توجيه درام هايي از نوع پدرسالار براي تغيير سبك زندگي ربط زيادي به مقتضيات افزايش جمعيت پايتخت ندارد. ماجرا كاملا اخلاقي است. يك زوج با طرز تفكر مدرن يا بهتر بگوييم شبه مدرن وارد معادلات مي شود و همه چيز را تغيير مي دهد. انگار همه چيز در همان تخريب خانه پدري خلاصه مي شود و اگر از ابتدا اين اتفاق رخ مي داد نه اختلافي پيش مي آمد و نه قهر و آشتي…

اينجاست كه مي شود گفت وقتي درباره سبك زندگي سخن مي گويم و عامل هاي تاثير گذار بر آن دقيقا درباره چه چيزي حرف مي زنيم. اينكه با تاكيدات مقام معظم رهبري برخي رسانه ها حتا شده است براي چند ماه در اين موضوع خاص اظهار نظر كرده اند و گزارش و مقاله و يادداشت روانه خروجي كرده اند و بعضي از خطبا و سخنرانان هم گه گاهي محض نمك سخنراني شايد؛ به اين اصطلاح اشاره مي كنند يك چيز است و اينكه واقعا سبك زندگي مردم در ايران از كانال كدام منابع تعيين مي شود و اين تغييرات چه تاثيري بر زندگي آنها و مهم تر از اين بر زيست اجتماعي، اقتصادي و حتا سياسي شان مي گذارد بحثي ديگر است..

سالها پيش يكي از رسانه هاي فرهنگي با دست گذاشتن بر روي اين مطلب كه چرا خطباي جمعه در كشور نسبت به مقولات فرهنگي و هنري كمتر توجه نشان مي دهند و آن وقت كه توجهي هم صورت مي گيرد تنها در محدوده سلبيات باقي مي ماند پرونده اي را عرضه كرد كه در زمان خودش حرف و حديث هاي فراواني را به ميان كشيد. اصل كلام اين بود كه سينما؛ تلويزيون، داستان و عكس و بسياري ديگر از مقولاتي از اين دست مستقيم و غير مستقيم بر زندگي و روش زيستن مردم در ايران تاثير مي گذارند و مغفول ماندن اين تاثير و بد تر از آن عدم استفاده از اين ابزارها و باز هم بدتر از همه عدم شناخت اين تاثير نتايج تاسف باري را به بار خواهد آورد.

چه كسي مي تواند اين مساله را رد كند كه يكي از زمينه سازان اقبال برخي از قشر هاي مردم ايران به رسانه هاي فراملي بعضي زمينه سازي ها و ذائقه سازي هاي رسانه هاي داخلي خودمان بوده و هست؟ در اواخر دهه هفتاد در رسانه ملي خودمان مگر آپارتمان ها تبديل به خانه هاي ويلايي چند هزار متري نشدند و مگر مبلمان و اتومبيل هاي آخرين سيستم جاي لوكيشن هاي ساده در دهه هاي پيش را نگرفتند؟ حالا ديگر خودرويي كه هنرپيشه بر آن سوار مي شود خود به يكي از ابزار تبليغات تبديل شده و جذابيتي دروني با خود به همراه دارد. اين را بگذاريد در كنار مانكن گرايي در انتخاب بازيگران سريال هاي تلويزيوني كه با سكوت همراه با رضايت مديران رسانه هاي ملي به يك روند تبديل شد تا بازيگران رسانه ي ملي كم كم به سمت و سوي يك نوع خاص از آرايش ظاهر بروند؛ و البته نيازي نيست درباره همه حواشي كه درباره عمل هاي زيبايي برخي هنرپيشه ها در نشريات و رسانه هاي عامه پسند پيش آمد سخن گفت..
شيوع مانكنيزم در ميان هنرپيشه هاي تلويزيوني و تغيير در سبك مسكن و وسايل نقليه تنها نمونه هايي از تحول در سبك زندگي تلويزيوني بودند؛ در برخي از اين موارد به راحتي مي شود شباهت هايي بسيار را ميان آن چه كه شبكه هاي ماهواره اي در حال ترويج آن هستند با آنچه كه بر روي آنتن هاي شبكه هاي وطني مي رود پيدا كرد؛ تنها تفاوت در بعضي از محدوديت هايي است كه برنامه سازان وطني در نمايش برخي روابط و پوشش ها دارند.

با يك تفكيك ساده اين رابطه راحت تر قابل تشخيص است؛ يك برنامه تلويزيوني در دو سطح در زندگي مخاطبش تاثير مي‌گذارد؛ يكي درباره اينكه چه از زندگي اش چه بخواهد و ديگر اينكه چگونه. به يك مسابقه تلويزيوني كه از سال هاي ابتدايي دهه گذشته يعني دهه ي هشتاد در ايران باب بوده است توجه كنيد.. نسل مسابقاتي كه بعد از مسابقات اطلاعات عمومي به تلويزيون آمدند. اين برنامه ها عموما با جايزه هاي بزرگ معنا مي گرفتند. يك دستگاه پرايد؛ چند ميليون تومان پول و مواردي از اين قبيل كه به دست آوردنشان در يك شب و بدون برنامه ريزي و تلاش طولاني مدت مي تواند هر كسي را تحريك كند. در مرتبه دوم همان طور كه گفتيم چطور بدست آوردن جايزه اهميت پيدا مي كند؛ اين كه از چه راهي به آن برسيد.شبكه تهران در اين زمينه در سال هاي دهه هشتاد ميان داري مي كرد و اولين نمونه را با عنوان مسابقه بزرگ معرفي نمود. در نمونه هاي بعدي مسيري كه شركت كنندگان براي رسيدن به جايزه طي مي كردند هر بار تكامل بيشتري پيدا مي كرد به طوري كه در سالهاي بعد حتا حذف رقبا در حين رقابت هم به مسير اضافه شد. اما در نهايت همه چيز به بخت و اقبال منتهي مي شد..
اگر بخت يار بود رمز درست انتخاب مي شد و در گاوصندوق به روي بازيكنان خوشبخت گشوده مي گرديد. تهيه كننده برنامه اش را بر روي آنتن داشت و عوامل هم حقوق شان را مي گرفتند و آنهايي هم كه آگهي داده بودند تبليغاتشان به انجام مي رسيد اما آنچه در سبك زندگي مردم تاثير گذاشته بود را معمولا الا قليل به چشم نمي ديدند.
ترجمه دراماتيك همين روند در همه سريال ها تا همين امروز موج مي زند؛ بخت و اقبال آدم ها را به ثروت مي رساند يا از آن محروم مي كند و البته مساله اصلي ثروت و رفاه است؛ چنانچه اگر قرار باشد عاقبت به خيري را در انتها ببينيم چيزي نيست جز رسيدن به ثروت كه آن هم بر مدار بخت و اقبال مي گردد.در چنين جامعه اي ديگر سخن از عدالت و بي عدالتي سخن گزافه است و البته گام زدن در چرخه توليد ثروت هم چون باز هم بخت و اقبال است كه معاذالله تعيين مي كند كدام درخت به بار بنشيند و كدام نه..
برگرديم به خانه ي اول مان، فرهنگ و اقتصاد و رسانه چنان درهم پيچيده اند كه نمي توان آنها را از هم جدا كرد بدون اينكه خصوصيات مهم شان را از دست بدهند. اگر يك تئوري اقتصادي در كشور تبليغ شود قطعا فرهنگ خود را با خودش مي آورد و اگر يك مد و نوع نگرش به آرايش ظاهري را مدام مقابل چشم يك ملت نمايش گذارده شود به هر حال ملزومات اقتصادي آن مورد توجه قرار مي گيرد و همين موارد است كه سبك زندگي را شكل مي دهد و راهبري مي كند.

.منبع: خبرگزاري مشرق