شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران (شارا)، وقتي جك ولش شركت جنرال الكتريك را اداره ميكرد، ابتكارات و روشهاي كاري جديدي را وارد اين شركت كرد. يكي از اين ابتكارات «مربيگري معكوس» بود. در اين رويكرد روش مربيگري سنتي به اين صورت اجرا ميشود كه افراد جوانتر رويدادهاي جديد را به همكاران مسنتر خود آموزش ميدهند. امروز در دنيايي زندگي ميكنيم كه سريعتر از هر زمان ديگري در حال تغيير است و تكنولوژي هم شيوه كار كردن و هم رفتار و رويكرد مصرفكنندگان را تغيير ميدهد. در مربيگري سنتي، معمولا در مورد رهبري، كارآفريني و زيركي كسبوكار تجربه وجود دارد. رهبران كسبوكار براي ساختن شغلي كه دارند زمان گذاشتهاند. با اين حال، حافظه افراد ناخودآگاه تصميمهاي خوب را به ياد ميآورد و تصميمهاي بد را فراموش ميكند و مشخص نميكند تجربه آنها در واقعيت چقدر ارزشمند بوده است.
مربيگري معكوس، از طريق كنار هم گذاشتن جوانان حرفهاي كمتجربه با مديران ارشد، باعث ميشود جوانان اعتماد به نفس بيشتري بگيرند و مهارتهاي رهبري آنها تقويت شود. همزمان، مديران مسنتر اين فرصت را دارند كه خود را مطابق با آخرين تكنولوژيهاي كسبوكار بهروزرساني كنند. تحقق هر دو موضوع مزيت رقابتي كسبوكار را تقويت ميكند. در يك كسبوكار كوچك، روابط آموزشي يا از طريق استخدام مربيان حرفهاي يا از طريق گروههاي داراي نبوغ فكري، اغلب در خارج از ساختار شركت حركت ميكند. اين گروهها فرصت بروز ايدههاي جديد، روشهاي مختلف كار، تجربيات و چالشهاي جايگزين را فراهم ميكنند. مربيگري معكوس تضمين ميكند كه كسبوكارهاي كوچك ميتوانند خود را در معرض تجربيات نسل جديدي قرار دهند كه از تكنيكها و ابزارهاي مختلفي براي انجام كارهاي خود استفاده ميكند. بسياري از كسبوكارهاي كوچك، بهخصوص آنهايي كه وضعيت خوب و پايگاه مشتري قوي دارند، ممكن است با اين مساله مشكل داشته باشند و آن را ضروري ندانند. آنها بهطور كلي عملكرد موفقي دارند. با اين حال، نسل جواني كه اكنون با تكنولوژي آشنايي دارد و به شيوههاي جديد و مختلفي كار ميكند، بعدا تبديل به مشتري ميشود و اگر ما از نيازهاي آنها آگاه نباشيم، بازارمان ناگزير از بين ميرود. در كسبوكارهاي كوچك گزينهها و فرصتها براي مربيگري و نه صرفا مربيگري معكوس، ميتواند محدود شود. در اين شركتها زمان معمولا غنيمت است و ممكن است تعداد كاركناني كه مهارتهايشان قابل بهرهبرداري است، خيلي كم باشد. به هر حال، بيشتر كسبوكارها در شبكهاي آزاد از عرضهكنندگان فعاليت ميكنند كه محصولات، خدمات و مهارتهاي آنها در ارائه ارزش به مشتريان نقش دارد. وقتي با بيشتر كسبوكارهاي كوچك گفتوگو ميكنيم، از تمايلشان به استخدام افراد جوان و شايسته صحبت ميكنند. همچنين يافتن مربياني از خارج ساختار شركت ديدگاههايي را وارد ميكند كه افراد داخل كسبوكار از آن غافلند.
روابط سنتي مربيگري با برگزاري جلسات ماهانه منظم، هدف واضح و ساختارمندي دارند. با اينكه برگزاري جلسات منظم هنوز هم مهم است، اما نيازي نيست اين روابط تا اين حد جدي باشد. كوين باوگن، مدير يك شركت مشاوره بازاريابي و ارتباطات ميگويد: «مربيگري معكوس زماني بيشترين كاربرد را دارد كه چندان ساختارمند نباشد. من موافق اين موضوع هستم كه مكالمات راحتتر اغلب بيشترين ارزش را براي صاحبان كسبوكار به همراه دارند. چيزي كه اهميت دارد احترام دو طرفه و انجام كار برابر است.»مثل هر چيز ديگري در كسبوكار، بهتر است اين برنامهها قبل از آنكه نياز به آنها احساس شود، اجرايي شوند. در دنياي به شدت متغير امروز، هر كس ميخواهد با كاركنان جوانتر سر و كار داشته باشد يا براي انتقال ارزش به مشتريان به آنها وابسته است، بايد از رويدادها و نيازهاي اين گروه از جمعيت آگاهي داشته باشد. بهطور مشابه، اعضاي نسلي كه با رسانههاي اجتماعي، ارتباطات سريع، ديجيتال، مجازي و دوركاري و ديگر تكنولوژيها بزرگ شدهاند، اكنون به دنبال محكم كردن جايگاه شغلي خود در دنياي كسبوكار هستند. براي افرادي كه در حوزه كسبوكار فعاليت ميكنند، هيچ گاه به اندازه الان ضروري نبوده كه موارد بااهميت براي نسل آينده را درك كند و براي ارائه آن آمادگي كامل داشته باشد. سو ريچاردسون 55 ساله 23 سال در صنعت انتشارات فعاليت كرده و شركت SRA را در حوزه انتشار كتاب اداره ميكند. ريچاردسون روابط آموزشي خود را با كلي مانت 27 ساله اينگونه توصيف كرده است: «به عنوان يك ناشر همواره دوست داشتم نوآور باشم. در نوآوري ديجيتال فرصتهاي انبوهي وجود دارد. ما بيشتر كارهاي نشر كتاب را به صورت دستي انجام ميدهيم. كلي دانشجوي انتشارات ديجيتال در دانشگاه آكسفورد بروكز بود و توسط يكي از آشنايان به من معرفي شد. ما گفتوگوي كوتاهي داشتيم و در نهايت تصميم گرفتم او را استخدام كنم. اين فرصتي بود كه كلي چيزهاي زيادي در مورد نشر كتاب، روند توليد و درست شدن كتابها و نحوه فروش آنها ياد بگيرد. و من هم ميتوانستم روي دانش ديجيتالي او سرمايهگذاري كنم. آموزش ما با سوالات زيادي كه من داشتم شروع شد كه رسانههاي اجتماعي بزرگترين آنها بود. چالش اصلي من با اين رسانهها مساله مديريت زمان بود. كلي در اين مورد كمك زيادي به من كرد. مثلا ياد داد چگونه براي پستها برنامه زماني تعيين كنم. ما هر 6 هفته يك بار جلسه بازبيني داريم و اغلب اين جلسهها را خارج از دفتر كار و روابط رسمي كاري برگزار ميكنيم. در اين جلسات سلسله مراتب را فراموش ميكنيم و رويكرد من ارزش دادن به دانش فردي او است.»
منبع: روزنامه دنياي اقتصاد – شماره 3682