شارا - شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران : ضرورت تحول اساسي در نگاه رسانه به علوم انساني
دوشنبه، 27 بهمن 1393 - 15:00 کد خبر:15769
شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران (شارا)- دكتر حسن بشير دانشيار دانشگاه امام صادق (ع) در گفت‌وگويي با فصل‌نامه اختصاصي تحول در علوم انساني (فصل تحول) بر ضرورت تحول اساسي در نگاه رسانه به علوم انساني تأكيد كرد.

شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران (شارا)- دكتر حسن بشير دانشيار دانشگاه امام صادق (ع) در گفت‌وگويي با فصل‌نامه اختصاصي تحول در علوم انساني (فصل تحول) بر ضرورت تحول اساسي در نگاه رسانه به علوم انساني تأكيد كرد.

اگر بپذيريم رسانه‌ها نقش شايان توجهي در حوزه‌هاي گوناگون بحث دگرگوني اعم از ضرورت، امكان، ماهيت و محتوا دارند، در كدام يك از اين حوزه‌ها نقش‌آفريني بيشتري دارند؟ در واقع رسانه‌ها در بعد نرم‌افزاري (توليد مستقيم يا غيرمستقيم علم) واجد وظايف مهمتري هستند يا در بعد سخت‌افزاري (فرهنگ‌سازي و بسترسازي)؟

رسانه‌ها در هر دو حوزه تاثيرگذار هستند. فرهنگ يك حوزه نرم‌افزاري و يك ذهنيت فكرگرا است، در حاليكه ارتباطات، عينيت سخت‌افزاري بخشيدن به آن ذهنيت نرم‌افزاري است. به عبارت ديگر، رسانه‌ها هم در بعد ذهنيت و هم در بعد عينيت تاثيرگذار هستند. بعد ذهنيت از جنبه ديگر مي‌تواند عينيت را به اشكال مختلف تحت تاثير بگذارد و آن ساخت ذهنيت‌هاي ديگر بر اساس عينيت‌هاي به وجود آمده است. اين مساله كاملاً رابطه عميق و دو سويه فرهنگ و ارتباطات را مشخص مي‌كند.

فرهنگ، در حقيقت از يك سو، ارتباطات را به وجود مي‌آورد يا بر اساس آن ارتباطات شكل مي‌گيرند، و از سوي ديگر اين ارتباطات خود مي‌توانند فرهنگ‌هاي جديدي را به وجود آوردند كه مي‌تواند تقويت‌كننده، توسعه‌دهنده، تغييركننده، يا تخريب‌كننده فرهنگ قبلي باشند. در اينجا است كه رسانه‌ها مي‌توانند نقش‌هاي چندگانه بازي كنند. از طرفي انتقال‌دهنده فرهنگ براي ايجاد عينيت‌هاي ارتباطي و از سوي ديگر، با تصويرسازي عيني، عاملي براي ايجاد و گسترش فرهنگ‌هاي ديگر شوند. بنابراين، رسانه‌ها در هر دو حوزه نرم‌افزاري و سخت‌افزاري به معناي فرهنگ و ارتباطات عمل مي‌كنند و تاثيرگذار هستند.

از جمله مشكلات در زمينه گفتمان‌سازي تحول، عدم وقوف اكثريت مخاطبان رسانه‌هاي جمعي با بحث‌هاي علوم انساني - اجتماعي است كه نه تنها باعث ناديده ماندن اين علوم در منظر افكار عمومي مي‌شود، بلكه كژتابي‌هاي بسياري در فهم اين علوم ايجاد مي‌كنند؛ راهكارهاي جناب عالي براي برطرف نمودن اين مشكل چيست؟

گفتمان‌سازي تحول نيازمند چندين تحول اساسي در شيوه تفكر و در حقيقت در «فرهنگ تفكر» است. تحول مي‌تواند در حوزه‌هاي سخت‌افزاري به معناي شيوه‌هاي ارتباطي و رفتاري اتفاق بيفتد. اين امر، يك امر پسيني در مورد تحول است. آنچه كه مي‌تواند تحول اساسي به شمار آيد، تحول در رويكرد نرم‌افراري است كه جنبه فرهنگي دارد. علوم انساني نيز در هر دو جنبه مي‌توانند تاثيرگذار باشند. به عبارت ديگر، علوم انساني، تحول اساسي در فرهنگ‌سازي ايجاد مي‌كنند.

از طرفي، فرهنگ مثلاً فرهنگ ديني مي‌تواند در تحقق رويكردهاي مختلف علوم انساني تاثيرگذار باشد. در همه اين موارد، عاملي كه هم اكنون مي‌تواند «تسهيل‌كننده» پيام‌رساني در حوزه تحول باشد، رسانه‌ها هستند. رسانه‌ها در حقيقت زمينه‌ساز فهم اجتماعي فرهنگ و عاملي براي تحول رفتارها و ارتباطات به شمار مي‌آيند. اما اين رسانه‌ها، اگر خود تحول اساسي پيدا نكنند، نمي‌توانند عاملي اساسي براي ايجاد تحول باشند. تحول رسانه‌ها نيز متاثر از تحول دو عامل اساسي يعني توليدكنندگان محتوا و خود محتوا است.

در شرايط كنوني، هر دو عامل دچار لكنت نرم‌افزاري و سخت‌افزاري هستند. اين لكنت، به شكل اختلال جدي در بازنمايي فرهنگ و نيز عينيت بخشيدن به آن تجلي مي‌يابد. از اين رو است كه تاثيرات رسانه‌اي در تحول علوم انساني در جامعه دچار اختلال جدي شده است. البته اين مشكل، يك مشكل تاريخي است كه از يك سو با بكارگيري رسانه‌هاي جديد بدون داشتن نقش اساسي در ايجاد آنها مرتبط بوده، و از سوي ديگر به فاصله‌گيري نامتناسب از رسانه‌هاي سنتي و بومي براي انتقال پيام و فرهنگ، بستگي دارد.

در اينجا است كه مي‌بينيم، حتي پيام‌سازي و پيام‌رساني با چنين وضعيتي دچار اختلال مي‌شود. افكار عمومي نيز به نحوي از طريق رسانه‌ها شكل گرفته و خود را به شكل لازم بازنمايي مي‌كنند. رفع اين مشكل نيازمند نوعي از تحول در دو عاملي كه مطرح شدند، است. در رابطه با توليدكنندگان محتوا بايد «فهم رسانه‌اي» براي ايجاد «تحول اجتماعي» ايجاد شود. اين فهم يك فهم ساده نيست، فهمي است كه فراتر از «سواد رسانه‌اي» است. اگر اين فهم رسانه‌اي ايجاد شود، انتقال مسائل مربوط به زندگي انساني نيز كه بر اساس رويكرد اعتقادي ما مبتني بر فرهنگ ديني است، مي‌تواند به سادگي در محتواي رسانه‌اي تجلي پيدا كند.

بنابراين، اولين تحول، تحول در توليدكنندگان پيام است كه بر اساس «فهم رسانه‌اي» استوار است. دومين تحول كه به تحول عامل اول بستگي دارد، «تحول در محتواي رسانه‌اي» است. اين تحول، در چهار حوزه مهم بايد صورت گيرد: «موقعيت‌شناسي»، «مخاطب‌شناسي»، «متن‌شناسي» و «معناشناسي» است. به عبارت ديگر، پيام تاثيرگذار، پيامي است كه بر اساس موقعيت‌ها و شرايط موجود توليد مي‌شود، مخاطبان را بخوبي بشناسد، متن مطلوب را در انتخاب كلمات و تركيب جملات ايجاد نمايد و در نهايت، امكان فهم معناي مناسب را براي مخاطبان به وجود آورد. اين وضعيت مي‌تواند در تحولي كه مورد نظر است تاثيرگذار باشد.

در اينجا خوب است به بخشي از بيانات مقام معظم رهبري در اين رابطه با آنچه كه گذشت آورده شود.

رهبري در برخي از بيانات خود در مورد رسانه به سه مساله مهم كه به بخشي از آنها نيز قبلا اشاره شد تاكيد مي‌فرمايند كه مي‌توان چنين خلاصه نمود.

1- رسانه پيام‌محور: در اين رابطه مي‌فرمايند «اولين نكته اين است كه شما در همه برنامه‌ها نگرش به محتوا را الزامي كنيد؛ همه برنامه‌هاي شما بايد پيام داشته باشد.» (ديدار با رئيس و مديران سازمان صدا و سيما، 11/9/1383)

2- محتواي جريان‌ساز: در اين رابطه مي‌فرمايند: «نكته دوم اين است كه دادن پيام‌هاي گوناگون بايد جرياني انجام بگيرد و به شكل يك روند دربيايد؛ مقطعي و موردي فايده‌اي ندارد. همه برنامه‌هاي ما بايد يكديگر را كمك كنند تا اين فكر و اين انديشه در جامعه مطرح شود.» (ديدار با رئيس و مديران سازمان صدا و سيما، 11/9/1383)

3- تاثيرگذاري بر مخاطبان: «تأثير برنامه را در مخاطب در نظر بگيريد، نه فقط افزايش بيننده را. البته يكي از سياست‌هاي درست صدا و سيما اين است كه بينندگان خود را افزايش دهد... منتها فقط اين كار نبايد هدف باشد، بلكه بايد ببينيد تأثير اين برنامه در مخاطب چيست؟» (ديدار با رئيس و مديران سازمان صدا و سيما، 11/9/1383)

گفتمان دانشگاهي و آكادميك علوم انساني و اجتماعي تا چه حد توانسته است ضمن بهره جستن از فرصت‌هايي كه رسانه‌ها و مطبوعات در اختيار اين علوم قرار مي‌دهند، راه "توسعه علمي" و "جرئت علمي" كه مقام معظم رهبري بسيار بر آن تأكيد داشته‌اند استفاه كنند؟

گفتمان دانشگاهي ما هنوز تحت سلطه گفتمان غربي است. گرچه در اين زمينه كارهاي نسبتاً قابل توجهي در جهت «بومي‌سازي» يا «اسلامي‌سازي» انجام گرفته‌اند، اما هنوز راه درازي در پيش داريم تا به آنچه كه مقام معظم رهبري در اين زمينه فرموده‌اند برسيم. گفتمان اسلامي نيز به معناي دور ريختن همه آنچه كه در جهان وجود دارد و با فرهنگ اسلامي در تعارض نباشد، نيست.

علم متكي بر روش‌هاي مورد قبول مي‌تواند، علم همگاني قابل پذيرش باشد. آنچه در اين زمينه مهم است، توجه به فرايند علم است كه چگونه توليد مي‌شود، چرا توليد مي‌شود و هدف غايي آن چيست؟ در اين زمينه مي‌توان، رسانه‌ها را عاملي اساسي در تحقق‌بخشي از اين فرايند دانست. رسانه‌ها، گرچه خود نقشي در «علم‌آفريني» به معناي توليد نظريات علمي ندارند، اما مي‌توانند زمينه «توسعه علمي» را به وجود آورده و نقش مهمي در افزايش «جرأت علمي» داشته باشند.

اين دو نقش به شدت به همان دو عامل قبلي يعني «توليدكنندگان محتواي رسانه‌اي» و «محتواي رسانه‌اي» بستگي دارد. اين محتوا در حقيقت بايد در راستاي همان توسعه علمي حركت كند. اما فهم اين جهتگيري، نيازمند تحولي اساسي در فهم توسعه علمي توسط توليدكنندگان محتواي رسانه‌اي است. در اينجا است كه مي‌توان گفت، بدون اين دو تحول نمي‌توان به حد�' مطلوبي از «جرأت علمي» براي تحقق «توسعه علمي» رسيد.

از ديدگاه جناب عالي نقش اصلي يك رسانه خبري در موضوع تحول علوم انساني، تنها انعكاس خبر است يا اينكه مي‌تواند تحليل، خبر، برگزاري جلسات نقد و مناظره و ... هم داشته باشد؟

تحول علوم انساني همانگونه كه گفته شد امري است كه نيازمند يك تحول اساسي در ابعاد مختلفي است كه به برخي از آنها اشاره شد. اما اينكه رسانه چقدر مي‌تواند در اين زمينه نقش داشته باشد، بايد از دو منظر به آن نگاه كرد. اول، اينكه آيا رسانه تنها وسيله‌اي است كه مي‌تواند در اين زمينه نقش داشته باشد؟ دوم، چگونگي انجام اين تحول توسط رسانه‌ها كه بر اين فرض استوار است كه رسانه‌ها حداقل مي‌توانند نقش اساسي در اين زمينه داشته باشند.

بنظر مي‌رسد كه رسانه‌ها در هر دو حوزه مي‌توانند نقش‌آفريني كنند. رسانه‌ها به دليل ظرفيت‌هاي ذاتي خود، به ويژه رسانه‌هاي تعاملي، پتانسيل زيادي براي پيام‌رساني دارند. اين پيام‌رساني همانگونه كه گفته شد، مي‌تواند در شيوه‌هاي مختلف مطرح شوند. يكي از اين شيوه‌ها «خبر» و «خبررساني» و «اطلاع‌رساني» است. خبر، نقش اساسي در ايجاد «جرأت علمي» يا به عبارت ديگر «ظرفيت‌سازي علمي» دارد. خبر، با طرح مسائل مختلف تاثيرگذار در روحيه‌افزايي اجتماعي در جهت غني‌سازي علمي مي‌تواند تاثيرگذار باشد. اما خبر نمي‌تواند تنها در اين صحنه همه ظرفيت‌هاي تحول را محقق سازد.

آنچه كه مهم است استفاده از ظرفيت‌هاي ديگر رسانه‌اي است كه بايد به اشكال مختلف مورد بهره‌برداري قرار گيرند. گفتگو، مصاحبه، ارائه مستندهاي علمي، طرح پيشرفت‌هاي علمي و غيره، مي‌توانند زمينه‌ساز به وجود آمدن يا افزايش و توسعه «جرأت علمي» شوند. همه اين موارد، نقش موثري مي‌توانند در اين زمينه داشته باشند. البته در اينجا بايد تاكيد كرد، كه همه سازمان‌هايي كه به شكل مستقيم يا غيرمستقيم در اين زمينه مي‌توانند نقش داشته باشند بايد در كنار رسانه ملي به ايفاي نقش خود در اين زمينه باشند.

در ورود به مصداق‌ها، از رسانه ملي آغاز مي‌كنيم. تا چه حد سيماي جمهوري اسلامي ايران در معرفي، تبيين و بسط آرمان تحول علوم انساني با توجه به چشم‌انداز ترسيم شده در اسناد بالادستي چون چشم‌انداز بيست ساله و برنامه توسعه پنج ساله موفق عمل كرده است؟

رسانه ملي، در بخش‌هايي از تحقق فرايند «توسعه علمي» و افزايش «جرأت علمي» تاثيرگذار بوده است، اما بنظر مي‌رسد كه در اين زمينه مي‌توان كارهاي فراتري انجام داد. دو عامل اساسي قبلي در اين زمينه بسيار مهم و حياتي هستند. تحول در اين زمينه نيازمند تحول اساسي در «توليدكنندگان محتواي رسانه‌اي» از يك سو و تحول جدي در «محتواي رسانه‌اي» است كه گاهي در اين زمينه كمبودهايي مشاهده مي‌شود كه تا اندازه زياد قابل مرتفع شدن است. گسترش «فهم رسانه‌اي» نيازمند آموزش‌هاي مختلفي است كه اطلاعات دانشگاهي بخشي از آن را تامين مي‌كند و براي تحقق آن كفايت نمي‌كند. محتواي رسانه‌اي نيز نيازمند، نوعي ديگر از «فهم‌شناسي» است كه بر پايه چهار عنصر اساسي قبلي كه ذكر آنها رفت استوار است.

حضور علوم انساني و اجتماعي در رسانه نمي‌تواند فارغ از چارچوب ارزش‌هاي سياسي و ايدئولوژيك متفاوتي باشد؛ با توجه به اين واقعيت آيا رسانه ملي مي‌تواند بحث كاملاً علمي و فارغ از جهتگيري‌هاي درست و نادرست ايدئولوژيك به بسترسازي بحث تحول بپردازد؟

بحث ايدئولوژي عمدتاً ريشه در نگاه ماركسيستي دارد كه آن را به عنوان يك «امر منفي» و يك «امر غير علمي» و بالاخره يك امر «غير ضروري» در جهان مطرح ساخت ولي اين نگاه با بحث‌هاي بعدي دانشمنداني مانند آلتوسر كه يك الجزايري - فرانسوي است، به گونه‌اي ديگر مطرح شد. آلتوسر در نگاه جديدي كه در اين زمينه مطرح ساخت تاكيد نمود كه انسان بدون ايدئولوژي اصلاً انسان نيست. ايدئولوژي همراه انسان در زندگي است و نمي‌توان از آن جدا شد.

اين را عرض كنم كه گاهي تصور مي‌شود ايدئولوژي ضد علم است. البته آنچه كه در اينجا مقصود ما است فراتر از ايدئولوژي به معناي مصطلح آن در علوم اجتماعي است. در اينجا مقصود دين است كه تنها يك ايدئولوژي نيست. بنابراين، بايد گفت آيا برنامه اسلامي مي‌تواند يك برنامه علمي باشد؟ يا يك برنامه علمي مي‌تواند با زبان ديني و بر اساس معيارهاي اسلامي ساخته و پرداخته شود؟ پاسخ به اين سوال قطعاً آري است. به عبارت ديگر، اسلام هيچگاه نه تنها مخالف يا بر عليه علم نبوده است، بلكه تاكيد فراوان بر جهتگيري‌هاي علمي و يادگيري علم حتي در مناطق دور دست مسلمانان در زمان‌هاي مختلف كرده است.

آنچه كه مهم است چگونه مي‌توان با استفاده از اصول ناب اسلامي يك برنامه كاملاً علمي و مورد قبول توليد كرد. اين خود نيازمند دو نوع از درك جدي است. يك: درك كامل از اسلام، دو: فهم مناسب از رويكرد علمي. اين دو قطعا زماني كه در رسانه مطرح مي‌شوند، نيازمند «فهم رسانه‌اي» خواهند بود. بنابراين، اينكه گفته شود، ما چگونه بايد يك برنامه علمي فارغ از ديدگاه ديني و يا بطور كلي ايدئولوژي بسازيم و از رسانه منتشر كنيم، داراي تناقض دروني است. از طرفي ديگر، هيچ انساني خالي از نوعي از گرايش و برداشت فكري نيست. اين گرايش، قطعا بر روي توليد محتواهاي گوناگون تاثيرگذار است.

بديهي است اگر ما اصول اسلامي را بخوبي درك و بر مبناي علمي به معناي فهم فرايندهاي خلق مناسب محتواي مطلوب عمل كنيم، با مشكل جدي در جذب مخاطب روبرو نمي‌شويم. دين، معيارهاي ارزشي توليد محتواي رسانه‌اي را بخوبي مطرح كرده است. در كتابي كه اخيرا از اينجانب به نام «خبر»، از سلسله كتاب‌هاي «مفاهيم بنيادين علوم انساني اسلامي» از دانشگاه امام صادق (ع) منتشر شده است، اصول خبر و خبردهي اسلامي به طور تفصيل و به شكل مطالعه ميان رشته‌اي ميان آنچه كه در علوم ارتباطات و نيز علوم اسلامي مطرح است، مورد بحث قرار گرفته كه تصور مي‌كنم مي‌تواند راه‌گشاي مباحثي كه مطرح كرده‌ايد باشد.

يكي از شائبه‌هاي مطرح وارده در تحول علوم حكومتي و دولتي بودن آن است؛ به عبارت ديگر برخي مدعي هستند كه اين بحث كاملاً رويكرد سياسي دارد و به دور از رويكرد علمي است. حال سوال اينكه رسانه‌ها در كشورهايي مثل ايران در قبال از دست دادن استقلال نهادي خود، از حمايت‌ها و كمك‌هاي مستقيم و غيرمستقيم اقتصادي و مادي دولت‌ها بهره‌مند مي‌شوند آيا ارايه بحث تحول علوم در چنين رسانه‌هايي به شائبه مزبور دامن نمي‌زند؟

بحث دولتي بودن يا نبودن يك رسانه تابعي از مشروعيتي است كه جايگاه دولت در جامعه دارد. طبيعي است در دولت‌هاي توتاليتر و خود محور، هر چه رسانه به آن دولت‌ها نزديكتر باشد، مي‌تواند همانگونه كه مشروعيت دولت‌هاي مزبور در جامعه مورد سوال است، رسانه مزبور نيز مورد سوال قرار گيرد. در جوامعي كه دولت از بطن مردم و همراه با مردم و با مشروعيت و حمايت مردمي شكل گرفته است، بحث ارتباط رسانه با دولت، در راستاي همان مشروعيت تفسير و تبيين مي‌شود.

بنابراين، در اينجا تعارضي ميان مالكيت و حمايت و مشروعيت ديده نخواهد شد. اين مساله البته به اين معنا نيست كه همه رسانه‌ها بايد وابسته به دولت و يا كمك گيرنده مستقيم از دولت باشند. رسانه‌ها از طرفي بايد ناظر بر عمل و اقدامات دولت باشند و به عنوان «سخنگوي جامعه» نقد سازنده را در مورد اقدامات دولت را نيز در كارهاي خود به مثابه يك «اولويت رسانه‌اي» مورد توجه جدي قرار دهند.

نگاهي به برنامه‌هاي صدا و سيما نشان مي‌دهد كه اين رسانه گاهي برنامه‌هايي توليد كرده است مانند برنامه نقد و نظر راديو معارف كه در معرفي آرمان توليد علوم انساني - اجتماعي اسلامي موفق بوده است؛ چنانكه از پياده‌سازي تعدادي از جلسات اين برنامه كتبي نيز گردآوري شده است. اما هيچ‌گاه، سند و چشم‌انداز مشخصي از سوي مسئولان رسانه در زمينه توليد برنامه‌هايي در زمينه تحول علوم تدوين و ارايه نشده است. دلايل اصلي اين مطلب چيست؟

بحث تحول علوم انساني، يك بحث طولاني است. علت زمان‌گير بودن آن نيز مربوط به پيچيدگي انسان از يك سو و روابط گوناگون وي در صحنه زندگي از سوي ديگر است. اگر اين مساله را با توجه به فرهنگ‌هاي مختلف كه در حقيقت ذهنيت نرم‌افزاري ارتباطات را تشكيل مي‌دهند مورد مطالعه قرار دهيم به ابعاد پيچيده‌تري در سطح جهاني و حتي در سطح كشور پي خواهيم برد.

رسانه ملي نيز، نه به عنوان يك پايگاه علمي آكادميك، بلكه به مثابه، يك پايگاه اطلاع‌رساني قوي، نقش‌هاي مختلفي را در اين زمينه مي‌تواند ايفا كند كه بنظر مي‌رسد همين كه در اين زمينه وارد شده است يك قدم مهمي است. البته اين قدم نيازمند، «فهم علمي» و «فهم رسانه‌اي» در مورد «علوم انساني اسلامي» است. بنظر مي‌رسد كه در اين زمينه بايد در آغاز كار جدي در سطح دانشگاهي صورت گيرد تا رسانه ملي بتواند از نتايج كار دانشگاهي برنامه‌هاي مناسب را توليد كند.

به نظر مي‌آيد از نقاط ضعف رسانه ملي ارايه الگوهاي مطلوب در قالب پزشك، مهندس و ... است چنان كه بررسي‌ها نشان مي‌دهد درصد خفيفي از كودكان و نوجوانان علاقه و تمايل به تبديل شدن به يك دانشمند در قالب يكي از رشته‌هاي علوم انساني را دارند. در چنين حالتي علوم انساني از ارزش حقيقي خويش فرو مي‌افتد در نتيجه بحث مهم تحول علوم انساني در سطح عمومي جامعه مقبول نمي‌افتد. راهكارهاي جناب عالي به مسئولان رسانه‌هاي جمعي جهت برطرف نمودن چنين وضعيت تأسف‌آوري چيست؟

همانگونه كه عرض كردم، اولا بايد خود رسانه ملي درك كاملي از «علوم انساني» و بالاخص «علوم انساني اسلامي» داشته باشد تا به اهميت آن واقف شود و برنامه‌هاي مناسب را توليد كند. ثانيا، بايد پيگير اثرات مهم علوم انساني در سطح جهان باشد تا بتواند مخاطب را تحت تاثير قرار دهد، ثالثا، بايد تعادلي ميان علوم مختلف را در جامعه از نظر تبليغاتي ايجاد كند. به هر حال علوم انساني و اجتماعي، با زندگي انسان درگير هستند و اگر اين رابطه توسط توليدكنندگان محتواي رسانه‌اي به شكل جدي و عميق فهم و درك نشود، قطعاً به جامعه منتقل نخواهد شد.

پيشنهادهاي جناب عالي جهت برجسته‌تر شدن نقش رسانه‌ها در آرمان تحول علوم چيست؟ آيا در اين زمينه به مسئولان ذيربط پيشنهادهايي ارايه كرده‌ايد؟

هر صاحب‌نظر دلسوزي در اين زمينه تلاش مي‌كند كه مسائلي از قبيل همين مطالبي كه عرض شد، در مجامع علمي، مشورتي و رسانه‌اي درباره بكارگيري يا حداقل توجه جدي به علوم انساني - اسلامي مطرح كند كه طبيعي است گاهي هم مورد توجه قرار مي‌گيرد و گاهي نيز به دليل همان « عدم فهم كامل از علوم مزبور» اين مسائل مورد غفلت قرار مي‌گيرند. در اين زمينه نبايد مايوس شد. ما در حال گذار از رويكرد «تجددگرايي» به «اسلام‌گرايي» هستيم. جامعه ما در حال دگرگوني است. اين دگرگوني چه بخواهيم و چه نخواهيم بر رويكردهاي ما در حوزه‌هاي علوم انساني و اجتماعي تاثير خواهند گذاشت. البته علما و انديشمندان دانشگاهي و حوزوي ما نيز بايد در اين زمينه كار جدي و عميق‌تري را انجام دهند. بنظر مي‌رسد در اين زمينه نيز ما هنوز در آغاز كار هستيم اما به اين معنا نيست كه كاري صورت نگرفته است.

برخي اساتيد معتقدند در مسير تحول در آغاز راه قرار داريم؛ در نتيجه داراي سيستم مشخص و مدوني نيستيم و به طريق آزمون و خطا عمل مي‌كنيم. آيا با گذشت سي و پنج سال از پيروزي انقلاب اسلامي، رسانه‌هاي جمعي، خاصه رسانه ملي نيز در همين مسير آزمون و خطا گام برمي‌دارد؟

بنظر مي‌رسد كه آزمون و خطا عمدتا در جايي مطرح است كه تاثير يك اقدام، فرايند طولاني‌تر از تاثير محتواي رسانه‌اي داشته باشد. رسانه ملي به دليل اينكه به شدت با مفهوم «سرعت اطلاع‌رساني» در هر زمينه مرتبط است، نمي‌تواند به همان شدتي كه در سازمان‌هاي ديگر مطرح است دچار فرايند آزمون و خطا باشد. علاوه بر آن، رسانه ملي به ويژه در سال‌هاي اخير تلاش كرده است كه از تجربيات جهاني در اين زمينه استفاده كند. البته اين اقدام نيز كافي نيست.

تحقيقات صدا و سيما اگر به شكل علني مطرح شوند، مي‌تواند به نوعي آسيب‌شناسي جدي در اين زمينه انجام داد. متاسفانه اين اقدام، بر خلاف بسياري از رسانه‌هاي ديگر جهان، در اينجا صورت نمي‌گيرد و اين خود يك نوع «عقب افتادگي رسانه‌اي» است كه بيش از همه به خود رسانه ملي ضربه مي‌زند. قطعا، اگر اين تحقيقات، كه معمولا نمي‌توانند توسط افراد يا سازمان‌هاي ديگر انجام گيرند، به شكل مناسب مطرح شوند امكان مطالعه و ارائه پيشنهاد وجود دارد و در حقيقت با اين اقدام مي‌توان از آن عقب‌افتادگي نيز جلوگيري نمود.

منبع: وب سايت شخصي دكتر حسن بشير