شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران (شارا)- جايزه دكتر نطقي در مراسم افتتاحيه يازدهمين كنفرانس بينالمللي روابط عمومي ايران به يونس شكرخواه اهدا شد.
مشاور رسانهاي رئيس جمهور در اين مراسم در تقدير از يونس شكرخواه، در حالي كه اشك ميريخت گفت: شكرخواه معلمي است كه از رشته خود رانده شده است. شما امروز از پدر روزنامهنگاري آنلاين تجليل ميكنيد در حالي كه در دانشكده روزنامهنگاري جايي براي او نيست.
حسامالدين آشنا گفت: هميشه اين سوال برايم مطرح بود كه چرا رئيسها و مديران وقتي سخنرانيشان را انجام ميدهند، برنامهها را ترك ميكنند. هميشه ميخواستم به آنها بگويم اين جلسات جاي نشستن و گوش دادن است ولي حالا ميتوانم علت اين برخوردها را درك كنم. علتش نه از روي خواستن و نه از روي تكبر است بلكه به خاطر نتوانستن است يعني مديران نميتوانند در جلسات بمانند چون وقتي مديري در سطح وزارتخانه قرار ميگيرد، او نيست كه زمان را مديريت ميكند بلكه هجوم تعهدها و مسئوليتها به گونهاي است كه وقت را از او ميربايد. بنابراين ما هم براي آقاي آخوندي كه مجبورند اين جلسه را ترك كنند، آرزوي موفقيت ميكنيم. اين مطلب را در ابتداي سخنرانيام گفتم تا اگر من هم مجبور شدم جلسه را ترك كنم، دلخور نشويد!
وي افزود: يونس شكرخواه عين ارتباط است، به اين معنا كه امر ارتباطگري را دروني كرده است. ايجاد ارتباط و حفظ و تاثيرگذاري در زمينه آن ارتباط و تلاش پيگيرانه براي تاثيرپذيري از آن ارتباط، ويژگيهاي يك انسان ارتباطگر است. من هيچگاه همراه يونس شكرخواه نبودهام و دوست، معلم يا شاگردش نبودهام. بلكه همواره او را در جلسات و برنامههاي كاري ديدهام. پس شناخت من از آقاي شكرخواه صرفا در چارچوب جلسات كاري است. اما در اين 20 سال كاري، با يك موجود به شدت يادگيرنده مواجه بودهام، كسي كه تلاش ميكند بياموزد و هر تهديدي را به فرصت تبديل كند، كسي كه با امكانات كم و كوچك، كارهاي بزرگ انجام ميدهد. اينها تعابيري مندرآوردي نيست، بيمبالات هم نيست. تبديل كردن تهديد به فرصت، در هر حالي، كار دشواري است. بسياري، يونس شكرخواه را از خانواده كيهان به ياد دارند؛ كيهاني كه شماري از ستارگان مطبوعاتي و ارتباطي كشور را به خود ديد. آن نسل ارتباطگر انقلابي در كنار هم رشد كردند و همه هم كيهان را ترك كردند.
مشاور رسانهاي رئيس جمهور در ادامه سخنانش گفت: شكرخواه شايد آخرين نفر از آنها باشد كه از كيهان بيرون آمدند و تا جايي كه ممكن بود در اين روزنامه ماند و ذخيره ماندگاري را از روزنامه تخصصي از خود به جا گذاشت. يك بار از او پرسيدم چرا در كيهان ماندي؟ و پاسخ شنيدم براي اين كه كيهان خانه من است. او از كيهان نرفت مگر آنزماني كه كيهانيان قدر او را نشناختند و توان تحمل انساني خليل و آزاده را نداشتند. سالهاي بعد او را در خانه روزنامهنگاران جوان ديدم كه توسط محمدرضا زائري تشكيل شده بود. هدفش هم تربيت نسل جوان روزنامهنگار ايراني براي فرداي ناشناخته بود. در آنجا، براي اولين بار بود كه ميديدم يك مرد ميانسال، به جوانان طوري آموزش ميدهد كه گويي فرزندان خودش هستند.
آشنا گفت: تربيت كارگاهي روزنامهنگاران براي اولين بار بعد از انقلاب، در خانه روزنامهنگاران تشكيل شد؛ يعني در روزگاري كه روزنامهنگاري آنلاين نه آرزو كه جرم تلقي ميشد. وقتي جامجم آنلاين در يك اتاق شكل گرفت، شكرخواه الگويي را به كار بست كه امروز هم به كار ميرود. شكرخواه نشان داد كه با يك سردبير كاركشته و چند نيروي جوان ميتواند با جهان ارتباط برقرار كند. بعد از آن هم به همشهري آنلاين رفت و امروز او معلمي است كه از رشته خود رانده شده است.
مشاور رسانهاي رئيس جمهور در حالي كه اشك ميريخت، ادامه داد: شما امروز از پدر روزنامهنگاري آنلاين تجليل ميكنيد در حالي كه در دانشكده روزنامهنگاري جايي براي او نيست. شكرخواه امروز در دانشكده مطالعات جهان كه به مديريت سعيدرضا عاملي ديگر مرد جانسخت اين جلسه تاسيس شد، تدريس ميكند. او در دانشكده مطالعات جهان تدريس ميكند نه در رشته روزنامهنگاري آنلاين دانشكده علامه طباطبايي. اين جفا را به كجا بايد برد كه حسن نمكدوست در دانشكده علامه طباطبايي نباشد؛ شكرخواه نباشد و ديگراني هم كه هستند، احساس بودن نكنند. پس قدرشناسي از استادان البته وظيفه قطعي انجمنهاي حرفهاي است اما قدرشناسي واقعي، توجه به دغدغههاي آنان است، نشاندن آنان در سرجاي خود و كمك به نسل آتي است كه تا از نسل قبلي بياموزد.
آشنا پس از ايراد اين سخنان و پايان سخنرانياش به پايين سن سالن برگزاري رفت. او و شكرخواه براي لحظاتي يكديگر را در آغوش گرفتند و حاضران نيز تحت تاثير فضاي عاطفي شكلگرفته به تشويقشان پرداختند.يونس شكرخواه با اشاره به افقي شدن دانش و پايين آمدن نقش افراد بر اثر اين افقي شدن گفت: من در جمع دوستانم رشد كردم و در كنار آنها معنا يافتم. اگر قدرت، پيگيري و لطافت دوستانم نباشد من معنايي ندارم.
سخنان دكتر شكرخواه
به گزارش ايسنا، يونس شكرخواه در يازدهمين كنفرانس بينالمللي روابط عمومي ايران كه امروز يكشنبه، 27 مهرماه در هتل المپيك برگزار شد، پس از دريافت جايزه دكتر نطقي و سخنراني افرادي همچون حسامالدين آشنا و عباس آخوندي در سخناني ضمن تشكر از عوامل برگزاري مراسم، با اشاره به كليپي كه از او پخش شد و بخش پاياني آن نمايي از سيگار كشيدن شكرخواه را نمايش ميداد، گفت: از كارگردان كليپ هم تشكر ميكنم براي فيلم به جز قسمت آخر كه بدآموزي داشت. اين صحنه از من به صورت غافلگيرانه گرفته شد اما من در بازبيني دلم نيامد آن را حذف كنم.
شكرخواه در ادامه با اشاره به تقدير از او گفت: اينها بهانه است. امروز من وقتي به حرفهاي آقاي آخوندي گوش ميكردم يا وقتي سخنان آقاي آشنا را شنيدم كه با بغض نكاتي را ميگفتند، متأثر شدم. دوستان، من بهانهي بهانهي بهانهام. همه ما به سيد فريد قاسمي به خاطر كارهايش درباره تاريخ مطبوعات وامداريم. به دكتر فرقاني در زمينه گزارش و به دكتر نمكدوست در زمينه آموزش وامداريم. همچنين به سركار خانم شهيندخت خوارزمي كه من در محضرشان بسيار آموختم، وامداريم. امروز پيكرهبندي دانش تغيير كرده است و ديگر دانش از بالا به پايين نيست بنابراين افراد نميتوانند معنا بيابند.
او افزود: شايد تنها چيزي كه افراد را از يكديگر متمايز ميكند كاهش دردي است كه به وجود ميآورند. در اين كاهش درد افرادي كه كار ارجينال انجام ميدهند به دنبال حل يك مسئله واقعي ميگردند. در اين ارجينال بودن ما به شناختهاي واقعي ميرسيم. دوستان من خواسته و ناخواسته در سخنانشان به افقي بودن دانش اعتراف كردند. من در جمع آنها رشد كردم و در كنار آنها معنا يافتم. اگر قدرت، پيگيري و لطافت دوستانم نباشد، من معنايي ندارم.
شكرخواه در ادامه با تأكيد بر افقي شدن دانش، اظهار كرد: نقش افراد بسيار پايين آمده است و افراد در يك بستر شبكهاي، خانه به خانه و نقطه به نقطه معنا مييابند. به كاهش درد فكر كنيد. سمينار به خاطر سمينار برگزار نكنيد. كتاب به خاطر كتاب ننويسيد، به خاطر ISI ننويسيد. به شناخت فكر كنيد.
او در ادامه در بازگويي يك داستان اظهار كرد: من در جايي خواندم كه پيرمردي به خاطر تعميرات در بخشي از پيادهرو مجبور شد از خيابان رد شود و تصادف كرد. وقتي به بيمارستان منتقل شد گفتند بايد از شما عكسبرداري شود. اين پيرمرد گفت بايد با خانمم كه در آسايشگاه سالمندان بستري است تماس بگيرم. وقتي به او گفتند ما با ايشان تماس ميگيريم گفت او كسي را نميشناسد آلزايمر دارد. گفتند پس چرا ميخواهي با او تماس بگيري؟ او كه تو را نميشناسد، پيرمرد در پاسخ گفت او مرا نميشناسد من كه او را ميشناسم.
شكرخواه بيان اين داستان را با اين جمله به پايان رساند كه همديگر را بشناسيد دوستان.