شارا - شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران : سرزنشم نكنيد!
چهارشنبه، 9 مهر 1393 - 11:00 کد خبر:13480
آيا هرگز گزارش‌هاي سالانه را با نگاهي ويژه به يادداشت مديران‌عامل خوانده‌ايد؟ نه؟ افسوس، چراكه در اين قسمت از اين دست گزارش‌ها شما مي‌توانستيد نمونه‌هاي زيادي از خطايي را پيداكنيد كه همه ما بالاخره يك زماني در آن گرفتار شده‌ايم.

شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران (شارا)- آيا هرگز گزارش‌هاي سالانه را با نگاهي ويژه به يادداشت مديران‌عامل خوانده‌ايد؟ نه؟ افسوس، چراكه در اين قسمت از اين دست گزارش‌ها شما مي‌توانستيد نمونه‌هاي زيادي از خطايي را پيداكنيد كه همه ما بالاخره يك زماني در آن گرفتار شده‌ايم.
مثلا اگر شركت سال خيلي خوبي را گذرانده باشد، مدير محترم عامل سهم انكارناپذير خود را اين‌طور فهرست كرده‌است: تصميم‌گيري‌هاي درخشان، تلاش و ترويج خستگي‌ناپذير فرهنگ پوياي سازماني. برعكس اگر شركت سال مايوس‌كننده‌اي را پشت‌سر گذاشته باشد، چيزهايي در مورد ديناميك‌هايي از نوعي ديگر خواهيم خواند: نرخ ارز تاسف‌آور، مداخلات دولت، روش‌هاي صادراتي مخرب چيني‌ها، تعرفه‌هاي مختلف پيدا و پنهان، كم‌شدن اعتماد مصرف‌كنندگان و.... جان كلام اينكه ما كاميابي‌ها را به خود نسبت مي‌دهيم و ناكامي‌ها را به عوامل بيروني. اين موضوع جانبداري حاصل از خودخدمتي است.دانيل كانمن در فصل نوزدهم كتاب Thinking Fast and Slow به تحقيقاتي اشاره مي‌كند كه به نقش مديران‌عامل در موفقيت شركت‌شان پرداخته‌اند. نتيجه يكي از اين بررسي‌ها نشان مي‌دهد رابطه موفقيت شركت و باكيفيت‌تر بودن مديرعامل آن تنها 3/0 است. او نتيجه را با اين سوال توضيح مي‌دهد:«فرض كنيد كه جفت شركت‌هاي زيادي را مورد بررسي قرار داده‌ايد. هر جفت بنگاه شباهت زيادي به هم دارند به‌جز اينكه مديرعامل يكي‌ از آنها بهتر از ديگري است. چه نسبت از شركت‌هايي كه مديرعامل قوي‌تري دارند، موفق‌تر هم هستند؟»از نگاه او: «در جهان كاملا مرتب و پيش‌بيني‌پذير اين همبستگي كامل (و اندازه آن 1) است و مديرعامل قوي‌تر در تمام اين جفت‌ها رهبري بنگاه موفق‌تر را عهده‌دار است. اگر موفقيت نسبي بنگاه‌هاي مشابه كاملا توسط عواملي تعيين شود كه خارج از كنترل مدير باشد (اگر دوست داريد مي‌توانيد بگوييد براساس بخت و اقبال)، درخواهيد يافت كه 50درصد شركت‌هاي موفق‌تر توسط مديران‌عامل ضعيف‌تر هدايت مي‌شوند. همبستگي 3/0 به اين معنا است كه تنها حدود 60 درصد از بنگاه‌هاي قوي‌تر را مديران‌عامل قوي‌تر اداره مي‌كنند. يعني مديريت شانسي تنها 10 درصد به‌دست مديران‌عامل موفق بهبود مي‌يابد كه به سختي مي‌تواند ما را براي قهرمان‌پرستي كه معمولا شاهد آن هستيم قانع كند.»
حتي اگر تاكنون عبارات مربوط به گزارش‌هاي سالانه را نشنيده و نخوانده باشيد، قطعا با جانبداري خودخدمتي از دوران دبيرستان آشنا هستيد. اگر نمره عالي مي‌گرفتيد، تنها شما عامل آن بوده‌ايد؛ اين نمره خوب هوش سرشار و مهارت و تلاش وافرتان را منعكس مي‌كرد و اما اگر خراب كرده بوديد اين امتحان بود كه ناجوانمردانه طراحي شده‌بود.
البته اين روزها ديگر نمره رنگ باخته و شايد مثلا بازار سهام جايگزين آن شده باشد. در آنجا هم اگر سود كنيد، براي خودتان كف مي‌زنيد. اگر سبد سهام‌تان مأيوس كننده باشد صرفا اين بازار است كه سزاوار سرزنش خواهدبود (حالا منظورتان هرچه مي‌خواهد باشد) و شايد هم بي‌خاصيتي مشاوران سرمايه‌گذاري. خود من روزهايي را پشت سر مي‌گذارم كه يك بهره‌بردار قدرتمند خودخدمتي هستم: اگر رمان جديدم در فهرست پرفروش‌ها جا باز كند روي شانه‌هاي خودم مي‌زنم. مطمئنا اين بهترين كتابي بوده كه تا به‌حال نوشته‌ام. اما اگر سيل رمان‌هاي تازه منتشرشده كتاب مرا محو كند، اين ماجرا به‌خاطر اين است كه خوانندگان فرق ادبيات خوب و بد را نمي‌شناسند و وقتي منتقدان زير تيغ بگيرندش مسلم است كه از حسادت‌شان اين كار را مي‌كنند.
پژوهشگران براي كند و كاو اين نوع جانبداري، يك آزمون شخصيت گرفتند و بعد نتايج خوب و بدي را به‌صورت تصادفي به شركت‌كنندگان ارائه دادند. افرادي كه نتايج خوبي گرفته‌بودند، آزمون را كامل و منصفانه ارزيابي كردند و افرادي كه نتايج بدي دريافت كرده‌بودند آزمون را به‌كلي بي‌فايده دانستند. خوب چرا ما كاميابي‌ها را به‌خودمان و مهارت‌هاي‌مان نسبت مي‌دهيم و ناكامي‌ها را به ديگر عوامل؟ نظريه‎هاي مختلفي براي توضيح اين پديده وجود دارد. شايد ساده‌ترين توضيح اين باشد: از اين كار حس خوبي داريم. به‌علاوه اين كار ضرر عمده‌اي هم ندارد، اگر اين طور بود تكامل طي صدها هزار سال آن را محو كرده‌بود. اما مراقب باشيد: در دنياي مدرن امروز با انبوهي از مخاطرات پنهان، جانبداري خودخدمتي مي‌تواند به‌سرعت شما را به سمت فاجعه ببرد. احتمالا ريچارد فولد2 با لقب خودخوانده «ارباب جهان»، بر اين موضوع صحه بگذارد. او تا زمان ورشكستگي تامين سرمايه لمن برادرز3 در سال 2008 مديرعامل قدرقدرت آن بود. براي من شگفت‌آور نيست كه او هنوز هم خود را «ارباب جهان» بخواند و بي‌كفايتي دولت در فروريختن بانك‌ها را سرزنش كند.
در ساختماني كه من زندگي مي‌كنم پنج دانشجو با هم در يك آپارتمان زندگي مي‌كنند. معمولا آنها را در آسانسور مي‌بينم و يك‌بار تصميم گرفتم از آنها جداجدا سوال كنم كه هرچند وقت يك‌بار زباله‌هاي آپارتمان مشترك‌شان را بيرون مي‌برند. يكي از آنها گفت از هر دوبار يك بار او اين كار را مي‌كند. يكي ديگر گفت از هر سه بار، يك‌بار. هم‌خانه سوم درحالي‌كه عصباني بود چون كيسه زباله پاره شده بود معتقد بود او هميشه اين كار را مي‌كند. مي‌گفت 90درصد اوقات. با اينكه بايد مجموع جواب‌هاي‌شان 100درصد مي‌شد، جواب‌هاي‌شان سرجمع به 320درصد رسيد. اين پنج نفر به‌طور سيستماتيك نقش‌شان را بيشتر از آنچه هست تخمين مي‌زدند و البته اين موضوع در مورد همه ما هم صدق مي‌كند. در مورد زوج‌ها هم اگر دقت كنيم پديده مشابهي رخ مي‌دهد و اين طور نشان داده مي‌شود كه هم زن هم شوهر نقش خود در سلامت نگه داشتن ازدواج‌شان را بيشتر از چيزي كه هست تخمين مي‌زنند. هر دو فكر مي‌كنند نقشي بيشتر از 50درصد در اين موضوع دارند.
خوب حالا چه‌كنيم كه دم به تله خودخدمتي ندهيم؟ آيا دوستاني داريد كه بدون رودربايستي حقيقت را به شما بگويند؟ اگر اين‌طور هست، خودتان را خوش‌شانس بدانيد. اگر اين طور نيست حداقل يك دشمن كه داريد؟ خوب است. او را به صرف يك قهوه ميهمان كنيد و از او بخواهيد صادقانه نظرش را در مورد نقاط قوت و ضعف‌تان بيان كند. در اين صورت براي هميشه ممنون خودتان خواهيد ماند!


منبع: روزنامه دنياي اقتصاد - شماره ۳۳۱۱